eitaa logo
دعوت از استاد
143 دنبال‌کننده
66 عکس
9 ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻ملّت یا امّت؟ -۱ 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. از دورۀ واگرایی‌های دهۀ هفتاد به این سو، جریان روشنفکریِ سکولار همواره این روایت را از انقلاب ارائه کرده است که در منطق هویّتی آن، «امّت» بر «ملّت» ترجیح دارد، به این معنی که انقلاب، امّت اسلامی را بر ایران ترجیح می‌دهد و نگاهش به بیرون است و ایران را به‌مثابه مقدّمه و بستر برای وصول به غایات امّتی و فراملّی‌اش می‌انگارد. به‌این‌ترتیب، منافع ملّی در سایۀ نگاه ایدئولوژیک انقلاب، رنگ باخته است و بضاعت‌‍‌ها و سرمایه‌های ایران، مصرف ساختن و پرداختن هندسۀ امّت اسلامی شده است. در این مدّت، مفاهیم و دوگانه‌های مختلفی نیز از طرف این جریان برای توجیه سخنان‌شان عرضه شد، از جمله نگاه ایدئولوژیک به سیاست خارجی، ماجراجویی، قهر با جهان، فلسطینی‌تر از فلسطینی‌ها نباشیم، آرمان‌خواهی کور و ... . اینان حتی بر این باور هستند که قانون اساسی نیز دچار دوگانگی میان ملّت و امّت است و نتواسته موضع خود را مشخص کند و نشان بدهد که سمت‌وسوی سیاست در ایران چیست. گذار از انقلاب اسلامی به نظام اسلامی، اندیشه‌ای بوده که از سوی همین نیروها بیان شد تا نشان داده شود که نباید در اقتضاهای خاصِ وضع انقلابی یا دهۀ شصت، محدود و متوقف ماند و ادعاهای جهان‌شمول و عام را مطرح کرد و خود را گرفتار چالش‌های بیرونی نمود. این در حالی است که نظریۀ نظامِ انقلابی، میان آرمان‌خواهی انقلابی که بر تغییر و جوشش و حرکت و خیزش دلالت دارد و ثبات و نظم و تعادل و نهاد، جمع برقرار کرد. بااین‌حال، همچنان کوشیده می‌شود از طریق دوگانه‌سازی میان ملّت و امّت، اندیشۀ مقاومت به حاشیه رانده شود و انقلاب، به مرزهای ملّی محدود شود. در واقع، انگیزۀ نیروهای سکولار از حسّاسیّت نسبت به منافع ملّی و امر ملّی، اعتبارزدایی از «سیاست مقاومت» است، و این، نقطۀ مشترک میان متفکّران غربی و سکولارهای وطنی است. برای فرسودن و زدودن سیاست مقاومت، هیچ روایتی بهتر از این نیست که گفته شود در اثر این سیاست، منافع ملّی از دست رفته است. [دوّم]. ازآنجاکه این ادبیات، ریشه در روایت برخی تحلیل‌گران غربی از ایران دارد و جریان روشنفکریِ سکولار نیز آن را تکرار می‌کنند، باید با این واقعیّت توجه کرد که دولت‌ها و جوامع غربی نیز ذیل یک عالَم مشترکِ تاریخی و هویّتی قرار دارند که «تمدّن غربی» یا «عالَم تجدّد» خوانده می‌شود و بر این اساس، نوعی حس پیوند و اتّصال میان آنها برقرار است. وقتی از تمدّن غربی سخن می‌گوییم، به واقعیّتی فراتر از دولت‌ها و جوامع غربی اشاره می‌کنیم که حاصل درهم‌تنیده‌شدن مجموعۀ آنهاست؛ چنان‌که در عمل نیز مشاهده می‌کنیم علم و سیاست و فرهنگ و اقتصاد و ... در میان این دولت‌ها و جوامع، مشترک و مشابه است. این هم‌گرایی و هم‌بودگی ناشی از همان افق تاریخی و هویّتیِ مشترک است که یک عالَم مستقل و جهان متمایز پدید آورده است. این عالَم مشترک در ادبیات غربی، تمدّن غربی خوانده می‌شود و نه‌فقط ملامت و مذمت نمی‌شود، بلکه از سوی ما، ستوده نیز می‌شود. اما وقتی همین مسأله دربارۀ دولت و جوامع اسلامی مطرح می‌شود و اراده‌ای شکل می‌گیرد که در قالب مفاهیمی همچون بیداری اسلامی و مقاومت و عمق راهبردی، امّت و ...، «کلّیّت اسلامی» صورت‌بندی شود و تمدّن اسلامی پدید آید، اعتراض و مخالف‌خوانی نیروهای سکولار آغاز می‌شود و این سیاست، به معنی نادیده‌انگشتن منافع ملّی تفسیر می‌گردد. در تجربۀ غربی، درافکندن طرح کلّیّت تجدّدی، متعارض با منافع ملّیِ جوامع غربی تصویر نمی‌شود، اما در اینجا، معیار پیشین کنار نهاده می‌شود و «طرح تمدّنی»، ناسازگار با «طرح ملّی» قلمداد می‌شود. روایت صواب و واقع‌نما این است که طرح تمدّنی، مکمّل و متمّم طرح ملّی است و می‌تواند ظرفیّت‌ها و ذخایر آن را بارور سازد و به آن اقتدار ببخشد. اگر ما امروز در برابر تمدّن غربی، با دشواری‌ها و تنگناها موجه هستیم، به این دلیل است که در قابل یک «دولت ملّی»، با یک «مجموعۀ تمدّنی» روبرو شده‌ایم و روشن است که تمدّن، توان مواجهۀ چالشی با دولت- ملّت را دارد و می‌تواند نسبت به آن، موانع بزرگی ایجاد کند. ما برای رویارویی مؤثّر و کامیاب با تمدّن غربی، چاره‌ای جز تمدّن‌سازی نداریم و تمدّن نیز متوقف بر امّت است. اگر «امّت»، اشاره به لایۀ اجتماعی دارد و جوامع را به یکدیگر متّصل می‌کند و آنها را از لحاظ هویّتی و معنایی، در کنار یکدیگر می‌نشاند، «تمدّن» در مرحلۀ بعد، نظامات اجتماعی و ساختارهای رسمی را در سطحی فراتر و گسترده‌تر، یکپارچه و همگون می‌کند و عالی‌ترین درجه از اجتماع انسانی را شکل می‌دهد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻رسانۀ ملّی و مخاطبانش: آنچه که لیبرال‌ها نمی‌گویند 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. گمان می‌کنم اینک بتوان با قاطعیّت گفت که مسأله‌شدگیِ رسانۀ ملّی در ذهنیّت جریان لیبرال و رسانه‌هایش، کمترین ارتباطی با بدنۀ اجتماعی و مخاطبان این رسانه ندارد و غرض، معادلۀ سیاسی و معطوف به قدرت است که این جریان از تصریح به آن هراس دارد. هر از چندی، رسانه‌های وابسته به جریان لیبرال، به اعداد و ارقامی که به نام نظرسنجی منتشر می‌شوند، استناد می‌کنند و مدعی می‌شوند که رسانۀ ملّی در دورۀ مدیریّتی جدید، دچار افت و افول شده و مخاطبانش را به رسانه‌های رقیب باخته و این سیر نزولی، ادامه نیز خواهد یافت. آنان این‌گونه تحلیل می‌کنند که گردانندگان کنونیِ رسانۀ ملّی، نگاهی بسته و جزمی و محدود و اقلّی دارند و مجال تنوّع و تکثّر نمی‌دهند و مخاطبان خویش را تنها حزب‌اللهی‌ها تعریف کرده‌اند. ازاین‌رو، رسانۀ ملّی را دیگر نمی‌توان ملّی نامید، بلکه روند انحصاری و تنگ‌دامنه، آن را به رسانۀ خاص و اندک‌سالار و فروبسته تبدیل کرده است. در این نوشتۀ مختصر، می‌کوشم از این تحلیل پُربسامد اما غلط، رمزگشایی کنم. باید نشان داد که زیر پوست این قبیل تفاسیر و روایت‌ها چه می‌گذرد و برخی لایه‌های قدرت، چه در سر دارند که با سرنیزۀ اعداد موهوم، به جنگ روایتی رو آورده‌اند. [دوّم]. سال‌ها بود که در رسانۀ ملّی، جریان‌های بینابینی و محافظه‌کار و متعلّق به نسل دوّم انقلاب، قدرت را در اختیار خویش داشتند و رویش‌های جوانانه، اندک و ناچیز بودند و به چشم نمی‌آمدند. پس از بیانیۀ گام دوّم انقلاب و تصریح رهبر انقلاب به ضرورت جوان‌سازی حاکمیّت، ورق برگشت و بنا شد جوانان مؤمنِ انقلابی، عالی‌ترین سطوح مدیریّتی را تجربه کنند. بیش از هرجا، در رسانۀ ملّی چنین اتّفاقی رقم خورد؛ انتخاب وحید جلیلی به‌عنوان قائم‌مقام فرهنگیِ رسانۀ ملّی، آشکارا نشان از چرخش مدیریّتی داشت که مخالفان و منتقدان نظریۀ رهبر انقلاب را برآشفته و عصبانی می‌کرد. وحید جلیلی، کارنامۀ فرهنگی و هنریِ حرفه‌ای و مشخصی داشت که به‌طور کامل، ذیل گفتمانِ هویّتی انقلاب می‌نشست و در برابر همۀ دعاوی و غایات جریان تجدّدی قرار می‌گرفت. اینک بنا بود که او آن تجربۀ متراکم و کامیاب را از عرصۀ غیررسمی به عرصۀ رسمی وارد نماید و در عمل، نشان بدهد که رهیافت انقلابی، قادر به تدبیر و طراحی است و هرگز، جنبۀ شعاری و سطحی ندارد. در واقع، تجربۀ غیررسمی او، مقدّمه و پیش‌درآمدی بود بر آنچه که اکنون باید در ساختار رسمی رخ بدهد. چرخش نخبگانی در حاکمیّت، به این معنا دلالت داشت که زمانۀ حاشیه‌نشینی نیروهای اصیلِ انقلابی به سر آمده و ظرفیّت‌ها و بضاعت‌های این جریان، به حدی از کمال و قوّت رسیده است که می‌تواند زمام طراحی و تدبیر را به دست بگیرد. [سوّم]. صدالبته، روشن است که مسألۀ چرخش نخبگان و جوان‌سازی حاکمیّت، فقط منحصر به جابجایی اشخاصی که تفاوت سنی و نسلی داشتند، نیست، بلکه غایت اصلی، بازسازی انقلابی در درون حاکمیّت است؛ به این معنی که ساختارهای رسمی، از جمله رسانۀ ملّی، سخت محتاج تحوّل انقلابی هستند. در دهه‌های گذشته، نیروها و جریان‌هایی در ساختارهای رسمی حضور داشتند که به دلیل فرسایش‌های درونی خویش، ساختارهای رسمی را از حیات انقلابی، دور کردند و فضا و ادبیات و جهت‌گیری‌ها، بیش‌وکم به محافظه‌کاری و دیوان‌سالاری و حتی لیبرالیسمِ فرهنگی نزدیک شد. این لغزش‌ها و کجی‌ها و غبارها، اینک باید به دست کسانی‌که بیشترین نسبت هویّتی را با انقلاب داشتند، زدوده می‌شدند و اصالت‌های انقلابی و ارزش‌های غایی، تجدید حیات می‌یافتند. براین‌اساس، وحید جلیلی بر آن شد که طرح تحوّل بنویسد و راه‌های گذار از وضع کنونی به وضعی که ناظر به مدینۀ فاضلۀ انقلاب بود را طراحی نماید. چنین نیز شد و در عمل نیز گام‌های مهمی برداشته شد، اما جریان لیبرال که از آغاز، نسبت به چنین انتخاب و جهتی، تعارض و کینه داشت، پرچم مخالفت و تحریف و ترور شخصیّت را برافراشت و مدعی شد که رویکرد جدید، مخاطب‌سوز است و به فروپاشی رسانۀ ملّی خواهد انجامید. در واقع، در اینجا نیز همچون زمینه‌های دیگر، جریان لیبرال به جامعه ارجاع داد و کوشید با لیبرال نشان‌دادن جامعه، جهت‌گیری انقلاب را ناموفق و بی‌مخاطب تصویر کند. همچنان‌که جریان لیبرال، از سیاست‌های کلان و رسمی نظام به‌عنوان خودبراندازی یاد کرد و این سیاست‌ها را در برابر مردم انگاشت، در مواجهه با طرح تحوّل انقلابی در رسانۀ ملّی نیز همین شگرد دنبال شد و می‌شود. بنابراین، بی‌پرده باید گفت مسألۀ جریان لیبرال، مخاطبان رسانۀ ملّی نیست؛ چراکه روشن است که در سطح جهانی، رسانه‌های غیررسمی و اجتماعی توانسته‌اند با تلویزیون رقابت کنند و این نیز تا حدی طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است و ارتباطی با جهت‌گیری انقلابی و ایجاد تحوّل هویّتی در رسانۀ ملّی ندارد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻ملّت یا امّت؟ -۲ (معقولیّت طراحی‌ تمدّنی) 🖊مهدی جمشیدی [سوم]. اصطلاح ملّت در معنای تجدّدی‌اش، بر مرزهای جغرافیای سیاسی دلالت دارد که یک دولت، مقوّم آن است. این معنا، بر عنصر قدرت سیاسی تکیه کرده و به این واسطه، به ملّت، هویّت متمایز بخشیده است. این در حالی است که در اصطلاح قرآنی، تعبیر ملّت به یک اجتماع انسانیِ هم‌‎عقیده و هم‌مسلک نسبت داده می‌شود که ذیل یک رسول، استقرار یافته‌اند. بنابراین، چنین نیست که بتوان این اصطلاح قرآنی را به ساحت سیاست، تقلیل داد و قوام و شیرازه‌اش را یک دولت دانست. ملّت، از حقیقت باطنی حکایت می‌کند که در آن، جمعی از انسان‌ها در یک افق معناییِ مشترک قرار گرفته‌اند و عالَم انفسیِ واحد دارند. چنین کاری نیز از عهدۀ دین برمی‌آید که آدمیان را ذیل تاریخ‌های رسولانه، گرد هم می‌آورد و به آنها، جهت و غایت واحد می‌بخشد. این یکسانی و همگونی، باطنی و درونی است و حتی به فکر و اندیشه نیز محدود نمی‌شود، چه رسد به این‌که به دولت نسبت داده شود. چنانچه دولت بخواهد در این قلمرو وارد شود، باید خودش را در نسبتِ با دین، بازتعریف کند و خویش را برآمده از عالَم دینی بنمایاند تا چنین منزلتی بیابد. در غیر این صورت، دولت در اصطلاح رایجش که جز بر سیاست روزمرّه و مناسبات مبتنی بر قدرت ظاهری دلالت ندارد، نمی‌تواند مکانتی در این عرصه بیابد. این‌که در عالَم تجدّد، همه‌چیز به دولت نسبت داده می‌شود و حتی هویّت، خود را در سایۀ دولت می‌یابد، نشان‌دهندۀ این حقیقت است که در تمدّن تجدّدی، قدرت به گرانیگاه تبدیل شده و هم‌هویّتی و اتّحاد معنایی، به حاشیه رفته‌اند و اگر اشترک و همبستگی‌ای وجود دارد، ریشه در منفعت و مادّیّت دارد که دولت، برآورندۀ آن است. [چهارم]. بدین سبب است که علامۀ طباطبایی می‌نویسد مرز کشور اسلامی، عقیده است. این عبارت، نشان‌گر آن است که مرزهای ناظر به سیاست و توافقات این‌جهانی و مادّی و قدرت‌مآبانه، جملگی اعتباری و بی‌ریشه هستند و از تکوین و حقایق معنوی حکایت نمی‌کنند؛ چنان‌که قرار گرفتن انسان‌ها در اصناف و سنخ‌های نژادی و قومی نیز، غایتی جز بازشناسی متقابل ندارد و حاکی از فضیلت و کرامت نیستند. آن خط‌کشی‌های قومی و قبیله‌ای، همان اندازه مایۀ ملامت هستند که تفکیک‌های مبتنی بر دولت ملّی. به همان دلیلی که آن تعصّبات پیشاتجدّدی، بهره‌ای از عقلانیّت نداشته‌اند، این تعصّبات تجدّدی نیز حاصل عقل نیستند. تجدّد، جاهلیّت تازه‌ای را تولید کرده و نوزاییِ جاهلیّت در صورت و هندسۀ متفاوت است. البته دربارۀ مرزهای ملّی می‌توان از ضرورت بازشناسی سخن گفت، ولی مسأله این است که به‌تدریج، این مرزبندهای اعتباری و بی‌اساس، جنبۀ هویّتی نیز یافته‌اند و ملاک تفاخر و شرافت شمرده شده‌اند. این در حالی است که نگاه قرآنی، مرزبندیِ مبتنی بر هویّت ایمانی و معنوی را می‌پذیرد و برای مرزبندی‌های دیگر، هیچ اصالتی در نظر نمی‌گیرد. اگر چنین چهارچوبی پذیرفته شود، روشن است که مرز ما، امّت اسلامی است و خودی و غیرخودی، بر پایۀ این هویّت، صورت‌بندی می‌شوند. ملّت و امّت، هر دو حاکی از باورمندی به یک تاریخِ قدسی هستند و این امر، وحدت اصیل و انسانی می‌بخشید و منِ حقیقیِ ما را پدید می‌آورد. منِ ما، ساختۀ دولت نیست، همچنان‌که ساختۀ نژاد و قومیّت نیست. توقف در من‌های طبیعی و مادّی، توقف در روایت‌های بدوی و ابتدایی است که در شکل جدید، بازتولید شده‌اند. این قبیل تفاوت‌ها، غیراکتسابی و غیرارادی هستند و ازاین‌رو، متعلّقِ ارزش‌گذاری نیز واقع نمی‌شوند. [پنجم]. اگر مرز کشور اسلامی، عقیده است، پس نباید من‌های نژادی و قومی را برجسته کرد و یا دولت را عامل تعیین‌کننده انگاشت، بلکه باید تعلّقات ایمانی را اصل و اساس انگاشت و عرب و ترک و افغان و غربی و شرقی را دیگری تصوّر نکرد. آنچه مهم است، اقلیم ایمانی است و نه اقلیم مادّی. ملاکِ اخوت و همبستگی، ایمان دینی است و بس. خدای متعال در میان مؤمنان، ولایت قرار داده و این ولایت، به معنای همبستگی درونیِ آنهاست. مؤمنان، در حکم پیکر واحد هستند که باید منسجم و هم‌بسته باشد و میان خویش، فاصله‌ای احساس نکنند. قرآن به جز ایمان، هیچ معیار دیگری را برای مرزبندی و تعریف خودی و غیرخودی و اینجایی و آنجایی مطرح نمی‌کند. مایه و ملاک یکی‌بودن، نسبتی است که انسان‌ها با آسمان برقرار می‌کنند و نه زمینی که در آن متولّد می‌شوند. این در حالی است که ما تصوّر می‌کنیم مرزهای سیاسی و نژادی، اصیل هستند و باید آنها را مبنای تمایز هویّتی انگاشت. آنان که ملّیّت در معنای تجدّدی‌اش را اصیل و حقیقی قلمداد می‌کنند، پاره‌ای از سکولاریسم را طلب کرده‌اند. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻فرداهایی که خواهند رسید 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. روشن است که دیر یا زود، صهیونیست‌ها به ما پاسخ خواهند داد ولی این پاسخ به گونه‌ای صورت‌بندی می‌شود که پاسخ متقابل ما، چندان مشروعیت نداشته باشد. و این از تسلط صهیونیست‌ها به جنگ شناختی است که تا بتوانند جنبۀ فکری و روانی را بر عملیات خود غالب کنند. این چرخه، متوقف نخواهد شد و ما وارد دوره‌ای شده‌ایم که نوعی «شبه‌جنگِ مهارشدۀ فرسایشیِ فزاینده» است. این تاریخ، دربردارندۀ برآمدن ما و برافتادن آنهاست و در این حال، روشن است که چنین نزاعی، رخ خواهد داد و سرنوشت تاریخ به آن وابسته خواهد بود. ما باید تجهیزات جنگ شناختی را تدارک کنیم و جبهۀ فکری و رسانه‌ای تشکیل بدهیم تا به عملیات نظامی، ضمیمه بشود. [دوم]. جامعۀ ما نیز می‌داند که چنین دوره‌ای را پیش رو دارد و از این نظر، آماده است و می‌داند که این شرایط، «قهری» و «اجتناب‌ناپذیر» است. ما آغاز نکردیم و نمی‌توانیم تعدّی دشمن را نیز بی‌پاسخ بگذاریم. البته بخشی از جامعه، همراه نیست و این نشان‌دهندۀ ازدست‌رفتن پاره‌ای از بدنۀ اجتماعی، حتی دربارۀ مسألۀ بسیار بدیهی و روشنی همچون رژیم صهیونیستی، است. خوشبختانه به صورت پیش‌دستانه، مقداری «ادبیات جنگ» توسط نیروهای انقلابی در این مدت تولید شد و از این جهت، بخش منفعل جامعه، دیگر دچار «شوک» و «هیجان انفجاری» نخواهد شد. تولید این ادبیات، به ‌معنی آن نبود که نیروهای انقلابی، خواهان جنگ هستند، بلکه در واقع، نوعی «رجزخوانی» کردند که هم کارکرد بیرونی داشت و هم کارکرد درونی. از این نظر، بخش ناهمراه جامعه، تا حدی آماده شده است که موقعیّت‌های فروتر از جنگ را تحمل کند. ما در همان آغاز، به سراغ سطر آخر رفتیم تا نشان بدهیم که پروا و هراسی نداریم و ارادۀ تاریخی‌مان دچار تزلزل نشده است. این انتخاب درست، قوّت قلب و اطمینان درونی در جامعه ایجاد کرد. [سوم]. پاسخ صهیونیست‌ها به ما، چه‌بسا موفق باشد. در این حال، این عملیات کامیاب، به معنی پیروزی آنها نیست، چون در این نوع، پیروزی معنی ندارد و دو طرف، فقط در یک روند فزاینده، پیش خواهند رفت. در این چهارچوب، شکست به معنی «پاسخ‌ندادن» است، اما «پاسخ موفق» به معنی پیروزی نیست. ازاین‌رو، پاسخ متقابل ما هرگز نباید با تأخیر همراه باشد. تأخیر پاسخ در این نوع، پیام ضعف ارسال می‌کند و از این نظر، جامعه نیز خود را می‌بازد. نباید به دلیل تأخیر، جامعه را دچار توهم بی‌قدرتی و ضعف کرد. جامعه در ضرورت پاسخ ما تردیدی ندارد، اما به احتمال قوی در نتیجۀ نهایی و پایان این چرخه، پرسش دارد. ما باید بکوشیم که در جایی، این چرخه را متوقف کنیم، وگرنه فرسایشی‌شدن این شبه‌جنگ، به نفع ما نیست. بخشی از جامعه، همراهی چندانی ندارند و بخش دیگر نیز که گرفتار دشواری‌های معیشتی هستند، خسته خواهند شد. پس باید پاسخِ «فلج‌کننده» و «مرعوب‌گر» تدارک دید که در حکم «نقطۀ پایان» باشد. [چهارم]. مهم‌ترین کاری که نظام در این شرایط می‌تواند انجام بدهد، ایجاد ثبات و تعادل اقتصادی است. هر گونه تکانه و تنشی در این موقعیت، ممکن است بخش ناهمراهِ جامعه را در برابر حاکمیّت قرار بدهد. بخش بزرگ جامعه، مشکل ایدئولوژیک ندارد و تنها ناخرسند از تنگناهای معیشتی است. اگر این معضله تا حدی برطرف شود و نسبت به جامعه، حملۀ اقتصادی نشود، از حمله‌های نظامی، کاری ساخته نیست. اینک روشن شده است صهیونیسم در شرق‌آسیا، نفس‌های آخر را می‌کشد و داستانش به سطر آخر نزدیک شده است. ما باید نگران درون باشیم که مبادا ندانم‌کاری‌های اقتصادی و فقدان برنامه و رهاسازی سفرۀ مردم، کار را دشوار کند. [پنجم]. همچنین برخلاف تصوّر و القای اصحاب وفاقِ عمل‌گرایانه و نامعرفتی، هرگز این‌چنین نیست که وادادگی نسبت به «خطوط قرمزِ فرهنگی»، موجبات وفاق داخلی را در برابر دشمن خارجی فراهم خواهد کرد. این سیاست، نتیجۀ معکوس خواهد داد و به معنی انفعال و احساس ضعفِ جمهوری اسلامی، تعبیر خواهد شد. جمهوری اسلامی باید نشان بدهد که هم در داخل و هم در خارج، مقتدر و قوی و بانشاط است و بر سر هیچ‌یک از خطوط قرمزش، معامله نمی‌کند؛ چه در «سیاست خارجی» و چه در «فرهنگ». جبهۀ متّحدِ داخلی که بخواهد بر اساس رهاسازی شبکه‌های اجتماعیِ غربی و حجاب شکل بگیرد، بر سر مسألۀ فلسطین نیز معامله و عقب‌نشینی خواهد کرد. چنین نیست که «زنجیرۀ تساهل»، محدود به فرهنگ باشد، بلکه در سیاست خارجی، جلوه‌گری بیشتری خواهد داشت. پس باید به صورت همزمان، نسبت به همۀ خطوط قرمز، حسّاس و غیور بود و از بخشی به نفع بخش دیگر، عبور نکرد. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻اگر ایران صدها بار ... 🖊مهدی جمشیدی نگارندۀ این سطور در کتاب «درخشش عهد قدسی: دربارۀ کامیابی انقلاب در گام اول»، در سرفصلی به تحلیل نگاه معنویِ امام خمینی به جهت‌گیری هویّتی و دینیِ جمهوری اسلامی پرداخته که این روزها، گفتگوهایی دربارۀ آن شکل گرفته‌ است. و جای شگفتی است که برخی تحلیل‌ها، مشابه تحلیل‌هایی است که نهضت آزادی و مهندس بازرگان در آن دورۀ تاریخی مطرح می‌کردند و امام خمینی در مقام نقد و ابطالِ آنها موضع‌گیری کرد؛ یعنی پس از چهل سال، همان منطق لیبرالی در ادبیات و گفتار دیگران تکرار می‌شود و برخی نیز گمان می‌کنند که این سخنان درست هستند. این وضع ذهنی نشان می‌دهد که ما از منطق انقلابیِ امام خمینی، فاصله گرفته‌ایم؛ چنان‌که اگر برخی عبارت‌های امام خمینی را بخوانیم اما نگوییم که از ایشان است، مخاطبی که حتی ممکن است انقلابی نیز باشد، قادر نیست آنها را بپذیرد. از دهه‌ها قبل می‌شد پیش‌بینی کرد که روند تساهل و تسامحِ شکل‌گرفته در سیاست‌ها و شخصیت‌های رسمی، کار را به این نقطه خواهند رساند و میان ذهنیّت ما و تفکّر اصیلِ امام خمینی، زاویه و شکاف خواهند افکند. اینک برخی از مواضع امام خمینی را نقل می‌کنیم که چه‌بسا بدون ارجاع به امام خمینی نمی‌توان آنها را بر زبان آورد؛ چراکه موجی از اتهام‌های رسانه‌ای – از قبیل جنگ‌طلب، ماجراجو، متحجّر، جزم‌اندیش، فاشیست، طالبانی، داعشی و ... - شکل خواهد گرفت: [یکم]. ملّت مقاوم ما، از روز اوّل مبارزه‌اش می‌دانست که با تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها، «دست‌به‌گریبان» است و باید بداند که امریکا برای شکست ما، از تمام امکاناتش استفاده خواهد نمود، ولی چاره چیست که کوه «مصیبت‌ها» در مقابل حیثیّت اسلامی- ایرانی ما، چون کاهی است و مردم ما باید خود را آمادۀ این «درگیری حسینی» تا پیروزی کامل بنمایند، که «مرگ سرخ»، به‌مراتب بهتر از «زندگی سیاه» است. و ما امروز به انتظار «شهادت» نشسته‌ایم(صحیفۀ امام، ج ۱۴: ۴۰۸). [دوم]. حفظ جمهورى اسلامى حتّی از «حفظ امام عصر» هم اهمّيّتش بيشتر است؛ براى اين‌كه امام عصر هم خودش را براى اسلام «فدا» مى‏كند. همۀ انبياء، براى كلمۀ حقّ و براى دين خدا، مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. رسول اكرم و اهل بيت معظّم او، آن‌همه زحمات و مشقّات را براى «حفظ اسلام» متكفّل شدند. اسلام، يك «وديعۀ الهى» نزد مردم است براى تربيت خودشان و حفظش، بر همه، «واجب عينى» است(همان، ج ۱۵: ۳۶۴) [سوم]. کاری که مردم ایران انجام دادند، آن‌قدر گرانبها و پُرقیمت است که اگر «صدها بار»، ایران «با خاک، یکسان شود» و دوباره ساخته گردد، نه‌تنها ضرری نکردند، بلکه سود زیستن در کنار اولیاء‌الله را برده‌اند(همان، ج ۲۰: ۳۲۵). [چهارم]. اگر جهان‌خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همۀ دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا «نابودی تمام آنان»، از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می‌شویم یا به آزادی بزرگ‌تر که «شهادت» است، می‌رسیم(همان، ج ۲۰: ۳۲۵). [پنجم]. پُشت‌کردن به فرهنگ دنیای امروز و پایه‌ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامی با امریکا، تبعاتی از قبیل «فشار» و «سختی» و «شهادت» و «گرسنگی» را به‌دنبال دارد(همان، ج ۲۱: ۳۲۷). [ششم]. از مسئولان می‌خواهم که از هیچ‌کس و از هیچ‌چیز، جز خدای متعال نترسند و دست از «مبارزه و جهاد بر ضدّ فساد سرمایه‌داری غرب» نکشند که ما هنوز در قدم‌های اوّل «مبارزۀ جهانی بر ضدّ غرب» هستیم. مگر بیش از این است که ما به‌ظاهر، از جهان‌خواران «شکست» می‌خوریم و «نابود» می‌شویم؟! مگر بیش از این است که ما را در دنیا به «خشونت» و «تحجّر» معرفی می‌کنند؟! بگذار دنیای پَست مادّیّت با ما چنین کند، ولی ما به وظیفۀ اسلامیِ خود عمل کنیم(همان، ج ۲۱: ۳۲۷-۳۲۸). [هفتم]. اگر ما با دست جنایت‌کار امریکا، «از صفحۀ روزگار، محو شویم» و با «خون سرخ»، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم غرب، زندگی اشرافی و مرفه داشته باشیم. این، سیره و طریقۀ انبیای عظام و ائمه‌ و بزرگان دین بوده است و ما باید از آن تبعیّت کنیم(همان، ج ۲۱: ۴۴۰). بازسازیِ انقلابیِ ساختارِ فرهنگی که به معنی بازگرداندن ذهنیّت اجتماعی به ارزش‌های اصیل و آغازین انقلاب است، چنین مصداقی دارد. کدام‌یک از نهادهای فرهنگی، در این باره، حسّاس و مولّد هستند؟! https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻عقل وارونه 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. تجربۀ اغتشاشِ اخیر نشان داد که شبکه‌های اجتماعیِ غربی، در حال مسخِ هویّتِ جامعۀ ایرانی هستند و در زیر پوست جامعه، اتفاقات فرهنگیِ ناخوشایندی در حال رخ‌دادن هستند که واقعیّتی مانند اغتشاش می‌تواند این لایه‌های نهفته را آشکار سازد. جامعۀ ایران به‌صورت بی‌حساب و رهاشده، در معرض شبکه‌های اجتماعیِ غربی قرار گرفته و تمام ذهنیّتش، مماس با روایت‌ها و محتواهایی است که در امتداد تمدّن غربی هستند. حاکمیّت، شهرهای فیزیکی را در اختیار دارد، اما شهرهای مجازی را رها کرده است؛ با این تصوّر نادرست که آنجا، حاکمیّت معنا ندارد و نوعی حریم خصوصی است و پهنه‌ای است برای مناسبات و تعاملات شخصی و غیرسیاسی. پنداشت حاکمیّت این نیست که شبکه‌های اجتماعیِ غربی، عرصۀ عمومی هستند و می‌توانند ذهنیّت‌پردازی کنند و یک هویّت را بزدایند و هویّت دیگری را بیافرینند. این رویکرد به حکمرانی، که به دورۀ پیشامجازی‌شدن تعلّق دارد و خود را با ضرورت‌ها و قطعیّت‌های دورۀ تاریخیِ جدید، هماهنگ نکرده، همچنان شهر و میدان و خیابان‌های فیزیکی را، تنها قلمرو حکمرانی‌اش می‌شمارد و باور نیافته که پهنۀ مجازی نیز چه‌بسا در این حد، مهم و تعیین‌کننده باشد و بتواند حاکمیّت ملّی را متزلزل سازد. گمان می‌کنند که آنچه در جهان بیرونی و عینی می‌گذرد، اصل است و رخدادهای متعلّق به فضای مجازی، پا از آن فراتر نمی‌گذارند؛ حال‌آن‌که در نظم جدید، عالَم مجازی است که عالَم واقعی را می‌آفریند و برای آن، شرایط و چهارچوب و اقتضا تعریف می‌کند. عالَم مجازی، به مبدأ و منشأ تبدیل شده و بی‌آن‌که از وجود عینی برخوردار باشد، ضرورت و جبر می‌آفریند. [دوم]. در دو دهۀ اخیر، هیچ‌گونه تنش و تلاطمی در میان نبوده که ضلع اصلی آن، شبکه‌های اجتماعیِ غربی نباشند. این شبکه‌ها، به خاستگاه‌ها و سرچشمه‌های تولید بحران در جامعۀ ایران تبدیل شده‌اند؛ بحران‌هایی که فقط وقتی خیابانی بشوند، دیده می‌شوند، اما روشن است که بخش عمده‌ای از این بحران، در جهان‌های ذهنی رخ داده است و تا حدی نیز در سبک زندگی، خود را نشان می‌دهد. بخشی از حاکمیّت که جهت‌گیری لیبرالی دارد، می‌داند که زخم‌خوردۀ شبکه‌های اجتماعیِ غربی است و هر فتنه و آشوب و تکانۀ جدید که اتفاق بیفتد نیز ریشه در این فضا خواهد داشت، اما خود را می‌فریبد و برای جذب بدنۀ اجتماعی، بر طبل آزادسازی شبکه‌های اجتماعیِ غربی می‌کوبد؛ خواسته‌ای که در اصل، با روایت‌های رسانه‌های غربی، ساخته‌وپرداخته شده و به جان بخشی از جامعۀ ایران افکنده شده و اینک نیز از زبان لایه‌ای از حاکمیّت شنیده می‌شود. خودِ همین روند، حکایت‌گر نفوذ شبکه‌های اجتماعیِ غربی در جامعۀ ایران است که چگونه، جامعه را مسخّر و مرعوب خویش می‌کنند و یک امر تصنّعی و واهی را به‌عنوان مطالبۀ اجتماعی، می‌بافند و حتی بخش‌هایی از حاکمیّت را نیز با آن هم‌داستان می‌سازند. پیشروی روایت‌های شبکه‌های اجتماعیِ غربی، تا اینجاست و این‌همه، برآمده از خلاء حکمرانی در فضای مجازی است. به‌جای این‌که حاکمیّت، ذائقه‌سازی کند و به جامعه، جهتِ هویّتی بدهد، این شبکه‌های اجتماعیِ غربی هستند که بازی هویّتی به راه انداخته‌اند و ذهنیّت‌ و مطالبه می‌آفرینند و ادبیات و منطق حاکمیّت را نیز در راستای منافع خویش، صورت‌بندی می‌کنند. [سوم]. اکنون به‌جای این‌که بر اساس تجربه‌های عینیِ اخیر، حاکمیّت به دنبال مرزبندی هرچه ‌بیشتر و متراکم‌تر با شبکه‌های اجتماعیِ غربی باشد و افکار عمومی جامعۀ خویش را از سیطره و سلطۀ آنها برهاند تا بتواند طرح‌های هویّتی‌اش را به اجر درآورد، بی‌پروا و خام‌اندیشانه، وعدۀ رهاسازی شبکه‌های اجتماعیِ غربی می‌دهد. در شرایطی که سخن از بازسازیِ انقلابیِ ذهنیّت‌های فرهنگی به میان آمده و فاصله‌گیری و زاویه‌یابی لایه‌هایی از جامعه با آرمان‌گراییِ انقلابی، آشکار شده، حاکمیّت در پی آن است که جامعۀ خویش را به عمق شبکه‌های اجتماعیِ غربی پرتاب کند تا بیشتر و شدیدتر، بدنۀ اجتماعی‌اش تخریب شود و شکاف‌ها و گسست‌ها، جدّی‌تر و چالشی‌تر بشوند. سپردن ذهنیّت جامعه به دست دشمنانی که در پشت شبکه‌های اجتماعیِ غربی، پنهان شده‌اند و از این شبکه‌ها به‌عنوان ابزار استعمار و سلطه استفاده می‌کنند، جُرمی نابخشودنی است و ما را بیشتر گرفتار تلاطم‌های اجتماعی و تکثّرهای بازدارنده و اختلال‌زا می‌کند. جامعۀ ما در حال باختن هسته‌های سختِ هویّتی‌اش است و می‌رود که رسانه‌های عالَم تجدّد، منِ هویّتیِ جامعۀ ما را بفرسایند و وضع علاج‌نشدنیِ چندپارگی و گسستگیِ معنایی را رقم بزنند. در این حال، حاکمیّت باید مسیر سکولاریسمِ ساختاری را در پیش بگیرد تا دچار تعارض و تنش در لایۀ اجتماعی نشود. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻زمینۀ مساعد برای ارادۀ تاریخیِ ایران 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. آن‌همه غوغاسالاری و هوچی‌گریِ صهیونیست‌ها دربارۀ حمله به ایران، عملیاتِ نازل و فرومایه‌ای بود که مشاهده کردیم و دریافتیم که صهیونیست‌ها، بسیار کمتر و پَست‌تر از آنچه‌ که می‌گویند، هستند. ادعاهای نظامی‌‌شان، گزاف و بی‌حساب بود و واقعیّت میدانی‌شان، تمسخر و تحقیر همگان را برانگیخت و در عمل و عین نشان دادند که هرگز، حریف ایران نیستند. اگر آمریکا از حمایت صهیونیست‌ها عقب بنشیند، اینان به‌خودی‌خود، دوام نمی‌آورند و فرومی‌پاشند. اینان از درون، پوک و پوچ هستند و از آغاز تاکنون، همواره با تنفس مصنوعی زنده بوده‌اند. هیچ ریشه‌ای در این منطقه ندارند و همۀ وجود‌شان، ساختگی و پوشالی است. این حیات گلخانه‌ای، تنها به وجه نظامی تکیه دارد که در تحرّک اخیرشان مشاهده کردیم که حتی این وجه نیز بسیار بی‌مقدار و تُنک است. این شبه‌پاسخِ حقیرانه، خودافشاگری صهیونیست‌ها دربارۀ تهی‌شدنِ وجودی‌شان بود و آشکار ساخت که روایت‌شان با خودشان، فرسنگ‌ها فاصله دارد. پردۀ کج‌روایت، دریده شد و صهیونیست‌ها در عمل نشان دادند که با وجود تغذیۀ تسلیحاتیِ بی‌نظیر از سوی آمریکا، بسیار بی‌عُرضه و بی‎‌کفایت و سست‌عنصر هستند. [دوم]. اما در این سو، ایران نشان داد دربارۀ وجه نظامی‌اش، نه‌فقط مبالغه نکرده، بلکه همۀ واقعیّت را نگفته است. ایران در این دهه‌ها، از درون و به‌صورت خودانگیخته، رشد کرده و به‌حدی از کمال فن‌آورانه رسیده که می‌تواند حملۀ صهیونیست‌های متّکی به حمایت بی‌دریغ آمریکا را درهم‌بشکند و از این حمله، یک افتضاح نظامی برای آنها بیافریند. ایران بر روی پای خودش ایستاده و آنچه‌ که دارد، درون‌زا و بومی و وطنی است. هیچ قدرتی در پی تجهیز ایران نبوده و ایران، وام‌دار کسی نیست؛ خودش اراده کرده و به چنین نقطه‌ای از بازدارندگی و استحکام دست یافته است. چشم جوامع این منطقه، تنها به ایران دوخته شده است؛ چون توده‌های مردم می‌دانند که ایران، به‌طور کامل، بر خودش تکیه دارد و بر سر استقلالش، معامله نکرده است. ایران، شاخۀ نظامیِ هیچ دولتی نیست، بلکه آنچه‌ که دارد، برای خودش است و خودش را نمایندگی می‌کند. [سوم]. اما بزرگ‌ترین و متمایزترین داشتۀ ایران، ارادۀ تاریخی‌اش است؛ در ایران، ارادۀ تفوّق و غلبه شکل گرفته و انقلاب اسلامی توانسته عالَمی را بیافریند که در آن، انسان‌هایش با همۀ وجود خویش دریافته‌اند که می‌توانند پیچ تاریخی ایجاد کنند و جهان را به سوی دیگری سوق بدهند. از متن این انقلاب تاریخ‌ساز، کنشگران تاریخ‌ساز برآمده‌اند؛ کسانی‌که خود را ذیل عالَم تجدّد نمی‌بینند، بلکه اراده کرده‌اند که از ظلمات و اوهام عالَم غربی درگذرند و مقدّمات ظهور انسان کامل را فراهم نمایند. دهه‌هاست که چنین تصویری در ذهنیّت کنشگران این انقلاب شکل گرفته و این تصویر، برآمده از منطق و مبنایی است که امام خمینی از خود به‌جا نهاده است. اینان به کمتر از تحوّل تاریخی راضی نمی‌شوند و هرگز نمی‌پذیرند که با تجدّد، معاملۀ هویّتی کنند و به بهای ماندن‌شان، دیگریِ سلطه‌گر و فرعون‌مآب را تحمل کنند. ازاین‌رو، نزاع آدم‌های عالَم انقلاب اسلامی با تجدّد، نزاع عمیق و وجودی است؛ چه رسد به صهیونیسم که در این رهیافت، یک غدۀ سرطانی در کالبد شرق‌آسیا انگاشته می‌شود. غرب متجدّد، هیچ چاره‌ای ندارد؛ چون نمی‌تواند از عهدۀ این انقلاب برآید و آن را حذف کند تا دوباره دورۀ تاریخیِ پیشاانقلابی تکرار شود. ارتجاع به گذشته، طرحی بود که در طول چهار دهۀ گذشته، به سرانجام نرسید؛ بلکه این انقلاب، قوّت بسیار بیشتری نسبت به گذشته یافته و اینک در گرانیگاه تحوّلات تاریخی این منطقه ایستاده است. [چهارم]. گشوده‌شدن پای ایران به منازعۀ فلسطین و لبنان، هرگز یک تهدید نیست، بلکه این خطای مهلک صهیونیست‌ها بود که با ایران، هم‌آوردطلبی کردند و همچون سگِ هار، پاچۀ ایران را به دهان گرفتند. ایران که از آغاز، طرح فروپاشیِ دولت صهیونیست‌ها و برچیدن بساط آنها در منطقه را در سر داشت، اینک می‌تواند با دستان باز و به‌طور مستقیم، صهیونیست‌ها را نشانه بگیرد و طرح تاریخیِ خویش را عملیاتی کند. جنگ نیابتی، وضع اضطراری بود؛ وگرنه ایران هیچ‌گاه از مواجهۀ با صهیونیست‌ها، پروایی نداشت. این صهیونیست‌ها هستند که در این منطقه، به محاصرۀ مسلمانان درآمده‌اند و گروه‌ها و جنبش‌های مقاومتی، آنها را گرفتار و عاجز کرده‌اند؛ وگرنه ایران، همواره در قلب و قطب مقاومت حضور داشته و نیروهای واسطه‌ای خود را تجهیز و تدارک می‌کرده است. حماقت تحلیلیِ صهیونیست‌ها موجب شد که مداخلۀ مستقیم ایران در تحوّلات منطقه، مشروعیّت بیابد و ایران بتواند با خیال آسوده، صهیونیست‌ها را با بحران وجودی روبرو کند. پاسخی که اکنون از طرف ایران در راه است، بسی پشیمان‌کننده‌تر خواهد بود ... https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🔻مقاله: پدیدار‌شناسی هوسرل و علم اجتماعیِ اسلامی (نقد امکان‌ کاربست از چشم‌انداز استاد مطهری) چکیده: رویکرد فلسفی ادموند هوسرل در پدیدارشناسی موجب شکل‌گیری جامعه‌شناسیِ پدیدارشناختی در علم اجتماعیِ غربی شده است. مسئلۀ مقالۀ پیش رو این است که چنین رویکردی در حوزۀ علم اجتماعیِ اسلامی نیز قابل کاربست است یا این سنخ از علوم اجتماعی دلالت‌های روش‌شناختیِ پدیدارشناسی را برنمی‌تابد و آن را با بنیان‌های فلسفی خویش ناسازگار می‌شمارد؟ از آنجا که داوری دربارۀ امکان یا امتناع این امر، فقط زمانی میسّر می‌شود که اجزا و عناصر پدیدارشناسی مشخّص شوند و نسبت هر یک از آنها با علوم اجتماعی اسلامیِ و بنیان‌های فلسفی آن روشن گردد، سه مفهوم بنیادی از پدیدارشناسی هوسرل انتخاب شده و آن‌گاه دربارۀ هر کدام توضیح‌هایی پیش‌برنده ارائه گردیده‌اند. این مفاهیم عبارت‏اند از: «معنا»، «فراروندگی» و «شهود». این مطالعه با روش کتابخانه‌ای آغاز شده و آن‌گاه در قالب روش تحلیل مقایسه‌ای و انتقادی ادامه یافته است. این پژوهش نشان می‌دهد امکان‌های پدیدارشناسی هوسرل برای علوم اجتماعیِ اسلامی بسیار ناچیز و حداقلی‏اند؛ در حدی که می‌توان از امتناع سخن گفت و به نقد جدی پدیدارشناسی همّت گمارد. مطابق دلایلی که در متن آمده است، این امر به دلیل ناسازگاری بنیان‌های فلسفی و حتی دعاوی درونیِ پدیدارشناسی هوسرل با فلسفۀ اسلامی است. واژگان کلیدی: پدیدارشناسی ادموند هوسرل، معنا، فراروندگی، شهود، علم اجتماعیِ اسلامی. 🗒 فصلنامه کتاب نقد، دوره ۲۶، شماره ۱۱۲، آذر ۱۴۰۳، صص ۱۴۱-۱۸۳. 🖇در اینجا بخوانید: https://naghd.iict.ac.ir/article_713139.html
🔻هم‌داستانیِ تکنوکرات‌ها و لیبرال‌ها 🖊مهدی جمشیدی [یکم]. همزمان با چرخش ایدئولوژیک دولت از اقتصاد دولتی به اقتصاد آزاد در جریان انتقال از دولت موسوی به دولت هاشمی، محمد خاتمی با وجود آنکه در سِمت وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت موسوی، مواضع ناموجّهی را به نام انقلابی‌گری برگرفته بود، به‌تدریج در دولت هاشمی‌رفسنجانی، رویّۀ خود را تغییر داد و به لیبرالیسم فرهنگی گرایید؛ با این توجیه که جمهوری اسلامی نمی‌تواند بر منع و سلب در فضای فرهنگی تکیه کند و از آزادی‌های فرهنگی جلوگیری نماید. در واکنش به عملکرد لیبرالیستی خاتمی در وزارت ارشاد و به عرصه عموم کشیده شدن بحث‌ها و مناقشات در این‌باره، شورای عالی امنیت ملّی جلساتی را برای گفتگو در این رابطه تشکیل می‌دهد. در طی این گفتگوها، اعضای حاضر در جلسات، بیشترین انتقادات و معایب را به رویّه و مواضع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت می‌دهند. خاتمی نیز در مواجهه با این نقدها، تصمیم به استعفا می‌گیرد. برای این منظور، نزد هاشمی‌رفسنجانی رفته و با این توضیح که عده‌ای از نیروهای سیاسی و فرهنگی، مجال فعالیّت را از من ستانده‌اند، تقاضای استعفا می‌کند. در مقابل، هاشمی‌رفسنجانی از خاتمی می‌خواهد که ناملایمات را تحمل کرده و همچنان در این جایگاه بماند، اما پاره‌ای از مواضع خویش را عمومی و آشکار نسازد. ولی خاتمی بر تصمیم خود پای می‌فشرد و سرانجام، موافقت رئیس‌جمهور وقت را برای پذیرش استعفا، جلب می‌کند. او، متن استعفا‌نامه‌اش را در سوم خردادماه سال هفتادویک نوشت و در آن از ضرورت تحوّل فرهنگی در جامعه در راستای فراهم‌شدن فضای متناسب با نیازهای انسان معاصر و اقضائات زمانه سخن گفت و بر ترجیح مصونیّت‌بخشی به نسل جوان به‌جای سلب آزادی‌های عمومی اصرار ورزید. وی تصریح کرد اهتمام به رونق فرهنگی، لوازم و تبعاتی دارد که فقط ظاهربینانِ تنگ‌حوصله، حتی به قیمت تعطیلی اندیشه و نفی آزادی‌های مشروع و قانونی که نتایج سهمگین و ویرانگری به دنبال خواهد آورد، آن را برنمی‌تابند. [دوم]. نکته مهم تاریخی در این ‌باره آن است که هاشمی‌رفسنجانی با سیاست فرهنگی خاتمی، شکاف و زاویه‌ای نداشت، بلکه آن را تأیید می‌کرد: «گویا افکارشان [خاتمی] کم‌کم عوض شد. به‌تدریج تفکرات خوبی پیدا کرد، وقتی که [او] کار را [در وزارت ارشاد] شروع کرد، بعضی‌ها با ایشان مخالف شدند»(علی‌اکبر هاشمی‌رفسنجانی، هاشمی بدون روتوش، ص۲۲۵). وی در جای دیگری به صراحت می‌گوید که از یک سو به خاتمی توصیه کرد که در وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی باقی بماند و در مقابل فشارها، کناره‌گیری نکند، و از سوی دیگر، از وزیر بعدی نیز خواست در امتداد سیاست فرهنگیِ خاتمی حرکت کند و طرح فضای فرهنگیِ باز را بیشتر محقّق گرداند: «وقتی [خاتمی برای کناره‌گیری از وزرات ارشاد] پیش من آمد، به ایشان گفتم که اگر من جای تو بودم، استعفا نمی‌دادم و می‌ایستادم. بالاخره اگر هدف‌دار هستید، باید کارتان را بکنید، ضمن آن‌که به ایشان در عین حال گفتم می‌دانم که فشار هم بر روی شما زیاد است ولی بایستید. آقای لاریجانی هم که بعد از آقای خاتمی آمد، به او گفتم که شما در آن مقداری که آقای خاتمی پیش رفته است، عقب‌گرد نکنید و بیشتر باید به طرف باز شدن [فضای فرهنگی] حرکت کنید.»(همان، ص۱۴۸). [سوم]. موسوی‌لاری می‌گوید هر چند خاتمی، اصرار هاشمی‌رفسنجانی بر ماندن وی را واقعی تلقّی نکرده بود و بر این باور بود که هاشمی‌رفسنجانی نمی‌خواهد دولت سازندگی، بهای حضور خاتمی را بپردازد، اما پس از جلسه مشترک به او گفته بود که هاشمی‌رفسنجانی در برخی از موضوعات فرهنگی، نظرات و دیدگاه‌های پیشروانه‌تر دارد، اما نمی‌خواهد با مطرح‌کردن آنها در فضای عمومی و رسمی جامعه، مقاومت و مخالفت ایجاد کند(عبدالواحد موسوی‌لاری، «هاشمی، آمادگی پرداخت هزینه برای خاتمی را نداشت»، ماهنامه نسیم بیداری، سال دوم، شماره ۲۱، آبان ۱۳۹۰، صص۶۴-۶۵). جهت‌گیری فرهنگیِ تکنوکرات‌ها، زیرپوستی و نهانی بود و اینان می‌کوشیدند از طریق تغییر بافت اقتصادی و مناسبات مادّی، انقلاب‌زدایی کنند، اما لیبرال‌های اصلاح‌طلب، شتابزده و آشکار بودند و می‌خواستند در کوتاه‌مدّت، به نتیجه برسند. در نظر تکنوکرات‌ها، فرهنگ هیچ انگاشته می‌شد و اقتصاد، اصل و اساس بود و در نظر لیبرال‌ها، سیاست، عامل تعیین‌‌کننده بود. این دو جریان در پی آن بودند از فرهنگ به‌عنوان یک کاتالیزور در راستای طرح‌های تجدّدی خود استفاده کنند؛ یکی به دنبال توسعه بود و دیگری به دنبال دموکراسی. این دو جریان، بعدها تا حدی تلفیق شدند و به الگوی توسعۀ دموکراتیک رسیدند، اما از آغاز، هر دو در گرایش به لیبرالیسم فرهنگی، مشابه بودند و تفاوت‌شان فقط در روش‌ بود یکی محافظه‌کار بود و دیگری رادیکال. https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60
🟢 استحکام نظامی ایران؛‌ ایستادگی بدون وابستگی 💢 ایران در این دهه‌ها، به‌ حدی از کمال فن‌آورانه رسیده که می‌تواند حمله صهیونیست‌های متکی به حمایت بی‌دریغ آمریکا را درهم‌ بشکند و از این حمله، یک افتضاح نظامی برای آنها بیافریند. ✍️ 📖 برای مطالعه متن کامل کلیک کنید... سایت I ایتا I بله I آپارات I اینستاگرام 🆔 @iictchannel
🔻مقاله: تجربه‌های سیاستی تولید «علم اجتماعیِ اسلامی» در ایران پس از انقلاب چکیده: هدف این مقاله، بازخوانی و تحلیل تاریخی تجربه‌های سیاستی در تولید علم اجتماعیِ اسلامی پس از انقلاب است. برای این منظور، این تجربه‌ها به سه بخش تقسیم شده‌اند: بخش اول مربوط به دهۀ نخست انقلاب است که انقلاب فرهنگی در آن واقع شد. بخش دوم مربوط به دهه‌های دوم و سوم انقلاب می‌شود که در آنها جریان‌های معرفتی رقیب و معارض، پیشروی کردند و تولید علم اجتماعیِ اسلامی به حاشیه رفت و بخش سوم، بازۀ دهۀ چهارم انقلاب که حرکتی جدید و جدّی در این ‌باره شکل گرفت و تا کنون نیز ادامه دارد. پرسش اصلی این است که تجربه‌های سیاستیِ تولید علم اجتماعیِ اسلامی در ایران پس از انقلاب، چه هویّت و سرگذشتی داشته‌اند؟ نگارنده در چهارچوب روش مطالعۀ تاریخی و از چشم‌اندازی تحلیلی به این مسئله پرداخته است. در نهایت، مشخص شده است تجربه‌های سیاستیِ تولید «علم اجتماعیِ اسلامی» در ایران پس از انقلاب، واجد چهار ویژگی بوده‌اند: نخست اینکه همواره دچار چالش‌های ساختاری و رسمی بوده‌اند و این امر، بازدارندگی جدّی ایجاد کرده است. دوم آنکه در راستای یکدیگر نبوده و اغلب، حالت انباشتی نداشته‌، بلکه بیشتر از نقطۀ صفر آغاز شده‌اند یا جهت‌گیری روشی متفاوتی در آنها انتخاب شده است. سوم اینکه از یک نقشۀ راه کلان و معرفتی که اضلاع و جوانب این حرکت را تعیین کند، برخوردار نبوده‌اند. چهارم آنکه نقص‌های عملیاتی به‌خصوص از لحاظ مدیریّتی و تدبیری، کار را با مانع روبه‏رو کرده است. کلیدواژه‌ها: سیاست‌گذاری، علوم انسانی، علم اجتماعیِ غربی، تجربه‌های سیاستی، اسلام، تولید علم اجتماعیِ اسلامی، ایران پس از انقلاب. فصلنامۀ کتاب نقد، دورۀ ۱۹، شمارۀ ۸۴، آذر ۱۳۹۶، صص ۳۳۵-۳۸۲. 🖇 در اینجا بخوانید: https://naghd.iict.ac.ir/article_704157.html
🔻مقاله: نقدهای آیت‌الله خامنه‌ای به منطق هویّتی اسلام رحمانی چکیده: «اسلام رحمانی» یکی از مقولات مهمی است که شخصیت‌های فکری و سیاسی دگراندیش، در چند دهۀ اخیر از آن سخن می‌گویند و سعی می‌کنند با تکیه بر آن برای خود، بدنۀ اجتماعی بیافرینند. ممکن است در آغاز، به نظر برسد که این تعبیر تعارض و تضادی با اسلام ندارد؛ زیرا اسلام نیز «دین رحمت» است، اما با تأمل در برداشت‌های مفسران و تحلیل‌گران جریان اسلام رحمانی از این مقوله درمی‌یابیم که منظور از آن، «اسلام لیبرالی» و حاصل «برداشت لیبرالی از اسلام» است. بنابراین کسانی در پوشش اسلام‌خواهی و اسلام‌گرایی، به دنبال جعل یک «هویت دروغین و التقاطی» برای جامعۀ اسلامی هستند و لازم است با نقد «مؤلفه‌ها» و «اوصاف» و روشن ساختن منطق هویتی اسلام رحمانی، مشخص شود که تا چه اندازه به «اسلام ناب» یا به «لیبرالیسم» نزدیک است. این مقاله، پس از طراحی و تعریف چهارچوب مفهومی و معنایی برای ضلع فرهنگی اسلام رحمانی، روایت هویتی اسلام رحمانی را در لایۀ فرهنگی، بازگفته و سپس از دیدگاه آیت‌الله خامنه‌ای، نقد و ابطال کرده است. خصایص شناسایی‌شده در این پژوهش عبارت‌اند از: اقلّی و تاریخی بودن فرهنگ اسلامی (هویت حاشیه‌ای)، اکثریت‌مداری فرهنگی (هویت برساخته)، بی‌طرفی فرهنگی دولت (هویت غیررسمی)، تساهل‌و‌تسامح فرهنگ (هویت سیال) و غرب‌معیارانگاری فرهنگی (هویت غیرمدار). کلیدواژه‌ها: اسلام رحمانی، اسلام لیبرالی، آیت‌الله خامنه‌ای، هویت‌. منتشرشده در: فصلنامۀ مطالعات راهبردی انقلاب اسلامی، دورۀ ۱، شمارۀ ۴، دی ۱۴۰۲، صص ۳۵-۶۰. 🖇 در اینجا بخوانید: https://www.irsjournal.ir/article_197294.html