eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.5هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب مسابقه برنده باش
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت هفتاد ودوم 🔸 #تفحص سا
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت هفتاد وسوم 🔸 از مهمترین کارهایی که در محل انجام شد ترسیم چهره درسال ۷۶زیر پل شهید محلاتی بود سراغ آقا سید رفتم وگفتم تصویر شهید هادی را شما ترسیم کردید؟ سید گفت بله چطور مگه ؟ گفتم هیچی فقط خواستم تشکر کنم چون با این عکس هنوز آقا در محل حضور دارد سید گفت من این شهید رو نمیشناختم برای کشیدن چهره او هم چیزی نخواستم اما بعد از انجام این کار به قدری خدا به زندگی ام برکت داد که نمیتوانم حساب کنم.... ادامه داد خیلی چیزها از این تصویر دیدم باتعجب😳 پرسیدم مثلا چی ؟🤔گفت زمانی که این عکس را کشیدم نمایشگاه وجلوه گاه شهدا راه افتاد خانمی پیش من آمد وجعبه شیرینی به من داد وگفت برای این شهید تهیه شده وهمینجا پخش کنید . پرسیدم شما را میشناسید؟ . گفت نه منزل ما اطراف این عکسه من مشکلی تو زندگی داشتم چند وقت پیش که شما عکس شهید رو ترسیم میکردی از اینجا رد شدم با خودم گفتم خدایا اگر این شهدا پیش تو مقامی دارند به حق این شهید مشکلم را حل کن بعد هم قول دادم نمازم را اول وقت بخوانم وبرای شهیدی که اسمش را نمیدانستم فاتحه ای خواندم باور کنید خیلی سریع مشکلم حل شد 🔸سید ادامه داد پارسال اوضاع کاری من بهم خورد از جلوی عکس شهید رد میشدم دیدم به خاطر گذشت زمان تصویر زرد وخراب شد من هم داربست تهیه کردم ورنگها را برداشتم شروع کردم به درست کردن تصویر شهید باور کردنی نبود درست زمانی که کار تصویر تمام شد پروژه بزرگی به من پیشنهاد شد کا تمام مشکلاتم حل شد🤗 🔸آمده بود مسجد از من سراغ دوستان آقا ابراهیم را گرفت پرسیدم کار شما چیه شاید بتوانم مشکلتان را حل کنم گفت هیچی ، میخواهم بدانم این شهید هادی کی بوده قبرش کجاست ؟ بعد چند لحظه سکوت گفتم ابراهیم شهید گمنام است اما ؟ منزل ما اطراف تصویر شهید هادی قرار داره من دختر کوچکی دارم که هر روز صبح از جلوی تصویرش به طرف مدرسه میرویم یکبار از من پرسیر بابا این کیه؟ من گفتم اینها رفتند با دشمن جنگیدند ونگذاشتند دشمن به ما حمله کنه وبعد هم شهید شدند. دخترم هروقت از جلوی عکس شهید رد میشد به عکس شهید هادی سلام میکنه . چند شب قبل دخترم در خواب این شهید رامی بینه شهید هادی به دخترم میگوید :دختر خانم تو هروقت به من سلام میکنی من جوابت رو میدم! 😘برای توهم دعا میکنم که با این سن کم حجابت رو اینقدر رعایت میکنی حالا دخترم از من میپرسه این شهید هادی کیه ؟😔 قبرش کجاست؟ بغض گلویم را گرفت 😢وگفتم به دخترت بگو اگر میخوای شهید ازت راضی باشه مواظب حجاب ونمازت باش وبعد چند خاطره از شهید برایش تعریف کردم 🔸یادم افتاد روی تابلویی نوشته بود رفاقت وارتباط با شهدا دو طرفه هست اگر تو با آنها باشی آنها هم با تو خواهند بود . نوروز ۸۸بود برای تکمیل اطلاعات کتاب راهی گیلان غرب شدم در راه به شهر ایوان رسیدم موقع غروب بود وخیلی خسته بودم هیچ هتل ومهمانپذیر ی در شهر پیدا نکردم در دلم گفتم آقا ابراهیم ما دنبال کار شما آمدیم خودت ردیفش کن که همان موقع صدای اذان آمد با خودم گفتم اگر آقا ابراهیم اینجا بود به مسجد میرفت من هم راهی مسجد شدم نماز جماعت را خواندیم یه آقایی حدودا ۵۰سال جلو آمد وبا ادب سلام کرد ایشان پرسید شما از تهران آمدید؟ گفتم بله چطور مگه؟گفت از پلاک ماشینتان متوجه شدم بعد ادامه داد منزل ما نزدیک است همه چیز هم آماده است تشریف می آورید؟ گفتم ممنون من باید بروم . گفت امشب را استراحت کنید فردا حرکت کنید نمیخواستم قبول کنم خادم مسجد جلو آمد وگفت ایشان از مسئولین شهرداری اینجا هستند حرفشان را قبول کن .آنقدر خسته بودم که قبول کردم شام مفصل ، بهترین پذیرایی😋 انجام شد . صبح بعد از صبحانه مشغول خدا حافظی شدیم آقای محمدی گفت میتوانم علت حضورتان را در این شهر بپرسم؟ گفتم برای تکمیل خاطره یک شهید راهی گیلان غرب هستم سوال کرد کدام شهید؟ گفتم نمی شناسید از تهران آمده بود بعد عکسی از داخل کیف در آوردم ونشانش دادم با تعجب😳 نگاه کرد وگفت :این که آقا ابراهیم هست ؟من وپدرم نیروی شهید ابراهیم بودیم توی عملیاتها تو شناسایی ها......مات مبهوت😳 ایشان را نگاه کردم.نمیدانستم چه بگویم بغض گلویم را گرفت😥 . دیشب تا حالا به بهترین نحو از من پذیرایی شد میزبان ماهم که از دوستان اوست آقا ابراهیم ما به یاد تو نمازمان را اول وقت خواندیم شما هم🙄 ..... 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
سلام علیکم ی عرضی داشتم روز جمعه البته چند جمعه ای خوب نمیتونم در کانال فعالیت کنم بخاطر کندی نت و کلاسی که دارم به بزرگواری خودتون ببخشین
دلم تنگ غروب جمعه ای است که صبحش را "تو" غوغا کرده باشی ... ...این جمعه هم گذشت.... #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🔰شهدای مدافع حرم که در روز ۱۲ بهمن به شهادت رسیدند.
نیم ساعت قبل از #اذان کارهای خودش را با اذان هماهنگ میکرد که مبادا از خواندن #نماز اول وقت جا بماند. اضطراب نماز اول وقت همیشه در چهره اش نمایان بود. 🌷شهیدمدافع حرم سیدسجاد طاهرنیا🌷 #نماز_اول_وقت
🌈 در محضر شهید ⌛ ۱۳ سالش که بود رفت جبهه توی *عملیات بدر* از ناحیه گردن قطع نخاع شد 📉 ۱۷ سال روی تخت بود ولی همواره خندان بود...بالای سرش این بیت شعر چشم نوازی می کرد: چرا پای کوبم چرا دست بازم مرا خواجه بی دست و پا می پسندد 📎 همسرش می گه: نیم ساعت قبل از شهادتش بهم گفت: نگران نباش جای مک رو توی بهشت بهم نشون دادند... -حاج-حسین-دخانچی
🍃🌺🍃 صدا..... رفت ! تصویر.....رفت! یادت ...... یادت اما نمی رود ..! هرثانیه .. دلتنگ تر از دیروزم ... 🍃🌺🍃 💟#سلام_برمعلم خوبم ابراهیم
گفتند : شهید ک۶ دیگر غسل نمی خواهد نمی دانستند این بهانه ای بود برای آخرین نوازشهای مادرانه #شهید_مهمد_محمدنژاد
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
پست یادآوری بخشی از وصيت نامه : به تاريخ ۱۳۵۹/۱۰/۱۹ شمسي ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطري مي نويسم : مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهاي و بي تفاوت و متاسفانه جواناني که شناخت کافي از ندارند و نمي دانند براي چه مي کنند و چه هدفي دارند و اصلا چه مي گويند ، بسيارند اي کاش به خود مي آمدند از طرف من به بگوئيد چشم و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخيزيد و اسلام را و خود را دريابيد نظير اسلامي ما در هيچ کجا پيدا نمي شود اي کاش ملتهاي تحت فشار مثلث زور و زر و به خود مي آمدند و آنها نيز پوزه را بر خاک مي ماليدند مادر جان، جامعه ما کرده و چندين سال طول مي کشد تا بتواند کم کم صفات و طاغوت را از مغز انسانها بيرون ببرد ولي ما به اين انقلاب بسيار زدند زيرا نه آن را مي شناختند و نه برايش زحمت و رنجي متحمل شده اند از هر طرف به اين نو نهال آزاده ضربه زدند ولي خداوند، مقتدر است اگر نشدند مسلما مجازات خواهند شد پدر و مادر ؛ من را دوست دارم ولي نه آنقدر که آلوده اش شوم و خويشتن را گم و فراموش کنم علي وار زيستن و علي وار شهيد شدن, وار زيستن و حسين وار شهيد شدن را دوست مي دارم در قاموس اسلام كاري‌ترين ضربات را بر پيكر ظلم، جور،شرك و الحاد مي‌زند و خواهد زد ببين ما به چه روزي افتاده ايم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشيده است ولي چاره اي نيست اينها سد راه انقلاب اسلاميند ؛ پس سد راه اسلام بايد برداشته شودند تا راه تکامل طي شود مادر جان به قسم اگر گريه کني و به خاطر من گريه کني اصلا از تو راضي نخواهم بود. زينب وار زندگي کن
🌷شــهیــد دڪــتــر مــصــطــفــے چــمــران 💫دنيا ميدان بزرگ آزمايش است که هدف آن جز عشق چيزي نيست . 🌹در اين دنيا همه چيز در اختيار بشر گذاشته شده ، وسايل و ابزار کار فراوان است ، عاليترين نمونه هاي صنعت ، زيباترين مظاهرخلقت ، از سنگريزه ها تا ستارگان ، از سنگدلان جنايتکار تا دلهاي شکسته يتيمان ، از نمونه هاي ظلم و جنايت تا فرشتگان حق و عدالت ، همه چيز و همه چيز در اين دنياي رنگارنگ خلق شده است. انسان را به اين بازيچه هاي خلقت مشغول کرده اند . 🕊هر کسي به شأن خود به چيزي مي پردازد ، ولي کساني يافت مي شوند که سوزي در دل و شوري در سر دارند که به اين بازيچه راضي نمي شوند. اين نمونه هاي زيباي خلقت را دوست دارند و مي پرستند.
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
📋برنامه ☝️یکی از برنامه های ایجاد دو خط ثابت ضد حمله، علیه فعالیت دشمن پیرامون موضوع حجاب می باشد. 🔸یک خط ثابت در فضای مجازی و یک خط ثابت در فضای حقیقی ⭕️در این باره در روزهای آینده توضیح داده میشه
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت هفتاد 🔶 #برنامه_علمدار از روايت فتح تهران تماس گرفتند.
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶قسمت هفتاد ویک 🔶 مدتی بود كه در ميدان منتظر مسافر بودم، حالا كه ميخواستم بروم نميتوانستم تكان بخورم! ده تا تاكسی جلو و پشت سرم ايستاده بودند. همان حين متوجه جوانی كه چفيه دور گردنش انداخته بود شدم. انگار اهل آبادان بود. به همراه يك ساك كوچك به سمت من آمد. زد به شيشة ماشين. شيشه را پايين كشيدم و گفتم: بفرماييد. گفت: من را تا آرامگاه ميبرید؟ نگاهش كردم و گفتم: بله، بفرماييد. تا نشست توی ماشين چشمش به عكس سيد افتاد كه چسبانده بودم روی شيشه. دستی روی آن كشيد و شروع كرد به گریه کردن. تعجب كردم و گفتم: آقا، قضيه چيه!؟ گفت: من این سيد را نميشناختم. يك ماه پيش رفتم شهر قم، داخل پاساژ چشمم افتاد به عكس ايشان. ناخودآگاه به سمت آن عكس كشيده شدم. چهره معصومانه ای داشت. رفتم داخل مغازه. عكس و نوارهای مداحی سيد را خريدم. شب و روزم شده بود گوش دادن به نوارهای مداحی سيد. شبی در خواب سيد را ديدم كه به سمت من آمد. دعوتم كرد كه سر مزارش بيايم و زيارت عاشورا بخوانم. به سيد گفتم: من اصلا تا حالا شمال نرفته ام. چه جوری بيام و پيدایت كنم. گم ميشوم.“ نرفتم و فراموشش كردم. چند وقت بعد دوباره به خوابم آمد و گفت: ”چرا نميآيي سر مزارم؟! از خواب كه بلند شدم سريع وسايلم را جمع كردم و راه افتادم. توی راه خوابم برد. ماشین هم داشت از ساری عبور ميکرد. سيد آمد و تكانم داد و گفت: پاشو رسيدی ناگهان چشمهايم را باز كردم. همان موقع راننده گفت: ساری جا نمونيد. سریع پياده شدم و راه افتادم. ناخواسته به سمت ماشين شما آمدم. وقتی گفتم پسردایی و داماد خانواده سید هستم تعجبش بيشتر شد. رساندمش آرامگاه. بعد ماندم و گفتم: شما زيارت عاشورا بخوان من منتظرم. بايد برويم منزل سيد. گفت: ً اصلا غير ممكنه.“ ِ گفتم ”در خانه سيد به روی كسی بسته نيست چه برسد به اينكه خودش دعوت كرده باشد سال 1374 بود. از پخش فيلم مصاحبه سيد مجتبی توسط روايت چند روزی ميگذشت. با سيد از خيابان جمهوری اسلامی ساری عبور ميكرديم. سید داخل مغازهای شد. مأمور راهنمايی و رانندگی به سمت من آمد و سلام كرد. بعد سيد را نشان داد و پرسيد: اين آقايي كه با شما هستند، چهره شان برای من خيلی آشناست. فكر ميكنم ايشان را جايي ديده باشم. گفتم: شايد در مسجد ديده باشی. گفت: من اصلًا مسجدی نيستم. گفتم: شايد در مراسمی او را ديده ای. گفت: من اصلًا اهل اينجور جاها نيستم. خنده ام گرفت و به شوخی گفتم: نكنه در تلويزيون ديدی!؟ گفت: بله! بله! درسته. چقدر قشنگ صحبت كرد. چند روز پيش بود. در برنامة روايت فتح درباره شلمچه مصاحبه كرده بود و تلويزيون هم آن را پخش كرد. با این مأمور رفیق شدیم. خلاصه گذشت تا اينكه ... ده روز بعد از شهادت سيد آن مأمور راهنمايی و رانندگی دوباره مرا ديد و گفت: خدا سيد را بيامرزد! تا حالا در تشييع پيكر هيچ يك از شهدا شركت نكرده بودم. اصلًا خوشم نميآمد! آن روز جايی بودم كه با من تماس گرفتند و گفتند آماده باش است. بايد سريع ميرفتم. با ناراحتی پرسيدم كه چه خبر شده؟ گفتند قرار است شهيد تشييع كنند. گفتم: ”باز هم شهيد؟!“ پاسخ دادند: اين دفعه شهيد سيد مجتبی علمدار است. رنگ از چهره ام پرید. نميدانم چگونه ولی سريع لباس پوشيدم و در تشييع او شركت كردم. سيد واقعًا چهره معصوم و مظلومی داشت. او نظرم را درباره شهدا عوض کرد. دو سه سال بعد از شهادت سيد مشرف شدم به مشهدالرضا علیه السلام.در راه به شهری رسیدم. برای رفع خستگی نگه داشتم. در خواب و بيداری بودم كه متوجه شدم عده ای دارند دربارهي تصویر سيد مجتبي که پشت شيشه زده بودم صحبت ميكنند. خوب گوش كردم. ميگفتند: اين عكس شهيد سيد مجتبي علمدار، بريم عكس را ازش بگيريم. ديدم خجالت ميكشند جلو بيايند. بلند شدم و شيشه ماشين را پايين كشيدم و اما باز خجالت ميكشيدند. شروع به احوالپرسی با آنها كردم. گفتم: ميخواهيد اين عكس را به شما بدهم؟ آنها بسيار خوشحال شدند بعد عكس را برداشتم و به آن جوانان دادم. با خودم فكر كردم، اینجا كجا، ساری كجا. این بچه ها از لحاظ سنی به سيد مجتبی نزديك هم نيستند اما چگونه ... البته ميدانم براي شهيد و شهادت حد و مرزی وجود ندارد. اما سيد از همان لحظه شهادتش، مانند زماني که در دنیا زندگی ميکرد فاتح دلها شده بود. 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
1_28110059.m4a
4.11M
🌹هرشب این فایل صوتی کوتاه را هنگام خواب گوش کنید
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم 📋 گزاره: قربانی مشرکانه ؛ اصولا در این که مطابق شریعت شرک در عمل باعث نیستی و نابودی آن عمل می شود، شکی نیست. پس انسان اگر کار پسندیده ای بخواهد انجام دهد، باید صرفا برای خدا باشد تا پذیرفته شود و تأثیر لازم را داشته باشد. مثلا اگر کسی نماز بخواند و هدفش از نماز علاوه بر کسب رضایت خداوند، ورزش هم باشد، قطعا نمازش باطل است. این مسئله (دو نیت برای یک عمل) در عبادات و احکام مالی شریعت بیشتر خودش را نشان می دهد، مثلا در نذر کردن و قربانی کردن. از قدیم هم همینطور بوده است. مشرکان جاهلیت عرب هم چون به خداوند و بت ها همزمان اعتقاد داشتند، قربانی های خود را میان خدا و بت ها تقسیم می کردند. نکته جالب این است که اگر به هر دلیل بخشی از قربانی تلف و یا نابود می شد، آن را از سهم خداوند کم می کردند. استدلالشان هم این بود که خدا به این اموال نیازی ندارد، اما بتکده ها خرج دارد! هم اکنون هم امثال این سخن زیاد از مردم شنیده می شود. درست است که خدا بی نیاز است، اما نیازمند در میان انسان ها زیاد است. خداوند صورت این اعمال را این گونه ترسیم کرده است که از این رهگذر نفعی هم به نیازمندان برسد. اگر ما عمل نکنیم، یعنی روشی را که خداوند برای عملمان تعیین کرده است را نپذیرفته ایم. پس طبیعی است که عملمان را نپذیرد و این چنین عملی هیچ کارکردی ندارد. 🔷 آیه روز: وَ جَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُواْ هَذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَآئِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَ مَا كَانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَآئِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ (انعام / آیه 136) 🔶 ترجمه: آنها ( مشركان) سهمى از آنچه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، براى او قرار دادند; (و سهمى براى بتها!) و بگمان خود گفتند: «این مال خداست! و این هم مال شركاى ما ( یعنى بتها) است!» آنچه مال شركاى آنها بود، به خدا نمى رسید; ولى آنچه مال خدا بود، به شركایشان مى رسید! (آرى، اگر سهم بتها با كمبودى مواجه مى شد، مال خدا را به بتها مى دادند; اما عكس آن را مجاز نمى دانستند!) چه بد حكم مى كنند (كه علاوه بر شرك، حتى خدا را كمتر از بتها مى دانند)! 📅 شنبه 13 بهمن 1397 ، ، ، ، ،
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar #کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
❤️ صبحت بخیر مهربانم🌸 هر سپیده از خدا می خواهم که جانت به سلامت باشد و از هر گزندی در امان باشی . 🌼
💠در روزگاری که جامعه بی هویت #غرب از نبود اسطورهای واقعی رنج می برد، ما قهرمانانی داريم كه مي توانند براي تمام جوامع انساني الگوي واقعي باشند. 🌷 #شهید_ابراهیم_هادی 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🔰 #هادی_دلها 🔴 #شوخ_طبعی 🌸يكي از دوستان قدیمی با كت و شلوار خيلی شيك آمده بود #دوكوهه و می خواست با آب حوض دوكوهه #وضو بگيرد. هادي رفت كنار اين آقا و چند بار محكم با مشت زد توی آب! 🌺سر تا پای اين رفيق ما خيس شد. يك دفعه دوست قدیمی ما دويد كه هادی را بگيرد و ادبش كند. 🌼هادی با چهره اي مظلومانه شروع كرد با زبان لالی صحبت كردن. اين بنده خدا هم تا ديد اين آقا قادر به صحبت نيست چيزی نگفت و رفت. 🔴👈شب وقتی توی اتاق ما آمد، يكباره چشمانش از تعجب گرد شد. هادی داشت مثل #بلبل تو جمع ما حرف می زد! 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری