eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے
2.4هزار دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
8.3هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات کانالهای دیگر ما #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍همیشہ اصرار داشت کہ من را برای شهادتش آماده کند. می‌گفت «یک روز باید با این واقعیت کنار بیایی.» آنقدر مصر بود کہ وقتی دوستانش به شهادت می‌رسیدند حتماً مرا هم با خود بہ تشییع جنازه و مراسم‌ها می‌برد تا نوع مراسم و برخورد خانواده‌هایشان را ببینم. با خودم می‌گفتم «یعنی ممکن است روزی برای محمد هم این اتفاق بیفتد؟ واقعاً من باید چطور تحمل کنم؟» تا بہ خانه می‌رسیدیم، بنا می‌کردم به گریه. اما محمد می‌‌گفت «خودت رو جاے اینها بگذار. اگر این اتفاق برای من افتاد، دوست ندارم گریہ کنی! ✍دلم می‌خواهد محکم باشی.» می‌گفتم «مگہ میشه گریه نکرد؟» گفت «دلم می‌خواهد محکم باشی. دوست دارم وقتی خبر شهادتم را بہ تو می‌دهند، با افتخار سرت را بالا بگیری و بگویی خدایا شکر.» با حرف هایش آرام می‌شدم اما بیشتر خودم را بہ بی‌خیالی می‌زدم. من محمد را می‌خواستم و هنوز زود بود برود. پس می‌توانستم تصور کنم حتی اگر بہ حرف‌های محمد نیازی داشته‌ باشم، بہ این زودی‌ها کارآیی ندارد. ✍و در حالی کہ 27 ماه از ازدواجش می‌گذشت در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) مقابل تروریست‌های تکفیری در سوریه بہ شهادت رسید. 🌷 راوے : 🕊🕊
#خاطرات شهدا ٫راوی:#همسر_شهید: من آقا مرتضی را بیشتر بعد از شهادتش شناختم. غیر از آنکه فعالیت در سپاه و بسیج باعث می‌شد کمتر در خانه باشد، ‌ همسرم آدم توداری بود و خیلی از کارهای بیرون حرف نمی‌زد. بعد از شهادتش و لابه‌لای صحبت‌های دوستان و همکارانش بود که آقا مرتضی را بیشتر شناختم. در مراسم ختمش خیلی از مادرها می‌آمدند و می‌گفتند : فرزند ما راه ناصوابی را طی می‌کرد، اما شهید کریمی آنها را جذب بسیج کرد و به راه آورد. شنیدن این حرف‌ها برایم خیلی جالب و تا حدی عجیب بود. من 13 سال با آقا مرتضی زندگی کرده بودم و تا آن لحظه نمی‌دانستم او چه کارهای خیری انجام داده‌است. #شهید_مرتضی_کریمی
براے خوشحاليتــ از بودنتـ دستـ ڪشيده ام💔 از احساسم هرگز...! 😔 #شايد_عشق_همين_باشد ندارمتــ اما دوستــ دارمتــ ...❤️ #همسر_شهید 😓 #عاشقانه_شهدایی
. در میانِ "باغ گلها" هم تو زیبایی فقط  ✍  ❤️ .   آسید قبل از رفتن به سوریه گفت: اونجا هوا اینقدر سرده که لوله های آب یخ میبنده وبرای استفاده از آب جهت شستشو و خوردن باید ابتدا به دفعات زیاد آبی که غیر قابل استفاده هست رو جوش آورد وریخت روی لوله های آب که یخ لوله باز بشه وآب ازش جاری بشه تابتونیم از آب تمیز برای خوردن استفاده کنیم..  میگفت : صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین بلند شده خوب گوش کن این ندا را میشنوی بار دیگر این امام حسین (علیه السلام) است که طلب یاری میکند آیا نباید گوش کنم؟!!! ومن در مقابل استدلال منطقی و حرف از دل برآمده اش سخنی نداشتم که به زبان آورم. .  ❤️ راوی:  ✍
🔰 مدافع حرم 👈عزتِ شهید بهترین سرمایه برای من و فرزندانم است ♨️در آخرین دیداری که با یکدیگر داشتیم پس از طلب حلالیت گفت: اگر لایق شهادت شدم و بنا شد تصویری از من منتشر کنی این جمله را کنار تصویر من بنویس: "يا محسن قد اتاك المسي ء وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسي ء انت المحسن وانا المسي ء بحق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد وتجاوز عن قبيح مـا تـعـلـم مـني" “اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كـرده اى كـه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من گناهكار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بديهايى كه مى دانى از من سر زده بگذر” 🗓 ۲ شهریور ۶۳ تولد زمینی(دیر متوجه شدم😔 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
سر قبر که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو من هم دستم را روی قبر شهید تورجی ‌زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید... اما دوباره تاکید کرد تو که می‌دانی من چه می‌خواهم پس دعا کن تا به خواسته‌ام برسم... را از شهید تورجی زاده خواست... 🌷 راوی : @seedammar
🔻 💢همین حالا در نبودش احساس را دارم و هر روزم را با او شروع می‌کنم♥️ و شبم را با او به می‌رسانم. 🌹🍃🌹صلوات
: 🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی در خانه مانده بود. عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت. 🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم برگردد. ساعت 12 شب به خانه برگشت. 🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی سال جدید را آغاز کنند. 🌷 🍃🌹صلوات
: 🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی در خانه مانده بود. عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت. 🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم برگردد. ساعت 12 شب به خانه برگشت. 🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی سال جدید را آغاز کنند. 🌷 🌷 @seedammar
🔰نقل خاطره از مدافع حرم از 💢همسرم خیلی به سلام الله علیها ارادت داشت، قبل از هر کاری به ایشان میکرد و از ایشان اجازه میگرفت، قبل از ابتدا به رفت و از حضرت خواست که اگر صلاح است ما در سریع ترین زمان ممکن به سرانجام برسد، زمانی که به خواستگاری آمد در صحبت هایش به من گفت که توقعی از تو ندارم جز اینکه دست مرا بگیری و مرا به خدا برسانی، من هم متقابلا همین کار را میکنم . . . جز این شرطی برای من نداشت و ویژگی خاصی برای همسر آینده اش مطرح نکرده بود . . . . 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @seedammar
💢زمانی که سوریه بودم هر وقت مرا تنها میگذاشت و میرفت عملیات، خیلی ناراحت میشد و عذر خواهی میکرد و میگفت اینجا هم که هستی نمیتوانم کنارت باشم و کاری برایت انجام بدهم و زحمت های تو را جبران کنم. من هم جواب میدادم همین که آمده ام زیارت بی بی زینب سلام الله علیها برایم کافی است، تو هم که شکر خدا سالم هستی پس ناراحت نباش برو به کارهایت رسیدگی کن. زمان هایی که میرفت عملیات و من تنها میماندم هرگز به او گله نمیکردم زیرا میدانستم کاری را انجام میدهد که رضایت خداوند را در پی دارد علی الخصوص اینکه هم نتیجه آن باشد. خوب میدانستم شهادت بالاترین درجه ایمان است و برکت و خیر آن به من هم خواهد رسید ان شاءالله... 📸شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @seedammar
🕊💞🕊💞 ✅یادی از شهید مدافع حرم نبی‌لو.... 🔅دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) بودیم. دفعه آخر که برای رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️ ♨️گفتم:چرا⁉️ گفت:《چون همیشه خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) من را ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) نوکری کنم. 🔆ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها).》 من هم خندیدیم 😅و گفتم: "خب چه فرقی کرد❓" ♨️ گفت: 《اینها دریای کرم هستند چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند.》❌ 📝 : 🌺🌹🌺
در مکتب شهادت در محضر همسران شهدا راوی: شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش. مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسم‌مان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛ البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواج‌مان را ببینند؛ این که می‌شود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود. عروسی‌مان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه‌ی بخت. زندگی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) را الگوی زندگی‌اش قرار داد. بنابراین بر روی سنگ مزارش نوشته شد: «آنها که این دعوت علی (ع) را پس از قرن‌ها ظلمت، از زبان علی گونه زمان خود شنیدند، باید به شط خون شنا کنند تا اسلام را از دست غاصبان برهانند و هر کس پیرو علی است این گونه باید باشد و تو ای علی! که در یتیم‌نوازی و میدان رزم، به مولای خود اقتدا نمودی، شهادت ارزانی‌ات باد! آن کس که خدا را اراده کند، پس کوچ کند به سوی او». 📚 قرمز رنگ خون بابا
مدافع حرم ▪️ ۲ روز بعد از سومین عمل آوردیمش خانه که به شهادت رسید. تختش گوشه پذیرایی بود. رفتم بالای سرش نیمه خواب بود، به من گفت چرا آمدی و از گوشه چشمش میریخت! گفت چرا بیدارم کردی بی بی سلام الله علیها بالای سرم بود داشتم با بی بی حرف میزدم. روز بعد هم به شهادت رسید و دقیقا همان جایی دفن شد که وقتی پنج شنبه ها می رفتیم گلزار دراز میکشید و میگفت اینجا برای من است. 🗓شهادت: ۷ شهریور ۹۵ 📿شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پایان صبر خانواده شهدا دفاع مقدس،شهید ماشاءالله دلیلی و مدافع حرم،شهید اکبر ملکشاهی با شما سخن می گوید... 🔻من از خون شهیدان خود نمیگذرم و اصلا مماشات نمیکنم... 🌾
شهید در سجده ها و دعای دستش دعا کمیل می خواند عبدالمهدی یک عارف بود🌱 او نمازهای می خواند که من ساعت ها متحیر می ماندم. شهید در سجده ها و دعای دستش دعا کمیل می خواند😊 و دائم الوضو بود. در یک عملیات که شیمیایی شده بود و تمام دو دستش پر ازآبله و زخمی  بود، ایشان با پماد که زخم ها را چرب می کرد دوباره برای هر وضو با آب و صابون چنان روی زخم می کشید 💔😥که من وقتی سئوال می کردم دستان شما درد ندارد در پاسخ می گفت: هیچ دردی احساس نمی کنم. یعنی ایشان اصلاً در یک عالمی بود که درد زخم های دستانش را متوجه نمی شد.🌱