فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
🎥 موزیکویدئو | از عشق بگو...
برداشتی آزاد از قطعه "عشق بگو"
🎤 :صدای رضا بهرام
#فراق؛ عاشقانههایی برای حاج قاسم.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
بار دوم که حسین می خواست برود اهواز فرزند دومم محمد علی ۴۰ روز داشت.
حسین گفت: نگه داشتن محمدعلی ومحمد حسین بدون کمک سخت است.
محمد حسین را گذاشتم پیش مادرم.
سه ماه اهواز بودیم، آنقدر بی طاقتی کردم که رفت کرمان و محمد حسین و مادرم را آورد اهواز.
فکر می کردم حالا که اهواز هستیم زود به زود می بینمش اما این طور نبود آنقدر مشغله داشت که هفته ای یک بار می آمد به ما سر می زد.
خرید خانه و بقیه کارها روی دوش خودم بود، اما باز هم به دیدنش هفته ای یک بار می ارزید...
عراق و سوریه هم که بهم ریخته بود، باز حسین بود و ماموریت هایی که با حاج قاسم می رفت.
همیشه می گفت: هر وقت حاج قاسم شهید شود، من هم شهید می شوم.
گفتم: تا الآن که خدانگه دارتان بوده.
هرچه خدا بخواهد همان می شود.
📚: مجله فکه
#سردارشهیدحسین_پورجعفری
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#در_محضر_شهدا
صوت قشنگ علی را فراموش نمی کنم. پیش از آنکه وارد خانه شود، قرآن تلاوت می کرد. وقتی صدایش را می شنیدم، از پله ها پایین می رفتم و در را به رویش باز می کردم💞
بعد از هر نماز قرآن می خواند. صدایش دم صبح شنیدنی تر می شد. چنگ می انداخت به قلب آدم و او را زیر و رو می کرد.
وقتی که می خواست به جبهه برود پرسید: فاطمه پشیمان نیستی از اینکه با من ازدواج کرده ای؟
گفتم: چطور شده؟
گفت: امروز یا فردا می روم جبهه، به احتمال زیاد شهید شوم. برایت سخت نیست؟
گفتم: خودت بهتر می دانی، ولی از شهادت حرف نزن، من تازه برادرم شهید شده...
برایم سخت نیست، برای اینکه من هم دوست دارم به مملکتم خدمت کنی.
📚:همسفر شقایق
#سردار_شهید_علی_شفیعی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#درمحضرشهدا
قبایش روز به روز خاکی تر می شد. خودش هم روز به روز لاغرتر و افتاده تر می شد، اما توان کاریش بیشتر می شد و روحیه و اراده اش روز به روز بالاتر می رفت.
می گفت: خرمشهر بهشت است.
مدام در رفتارش ذکر بود. همه اش از امام (ره) صحبت می کرد. می گفت: ما باید جانمان را برای رهبرمان بدهیم که راه برای اهداف و افکار ایشان باز باشد. او عاشق امام (ره) بود.
بعد از شهادتش رادیو بی بی سی اعلام کرد: اولین خمینی کشته شد.
#شهیدمحمدحسن_شریف_قنوتی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#درمحضرشهدا
اهل نماز شب و تهجد بود. بعضی شب ها، به دلیل داشتن ماموریت، باید در پایگاه می ماندند. نیمه شب ها که می شد،هادی نمی گذاشت وقت آن ها به بطالت بگذرد. احادیث و احکام مربوط به نماز شب را می خواند و پس از آن خودش مشغول نماز شب می شد.
با این کار، دیگران هم ترغیب می شدند نماز شب بخوانند.
📚: هادی
#شهید_هادی_محبی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#در_محضر_شهدا
یک ماه و نیم بعد از عروسی، عازم مشهد شدیم. چون شناسنامه من عکس دار نبود، به من و علی آقا شک کردند که نکند ما زن و شوهر نیستیم!
بالای صحن حرم کمیته بود. آنجا رفتیم. به ما فرمی دادن تا پر کنیم.
یکی از سوالات این بود، نام عموهای همسر خود را بنویسید، من نام عموهای علی را نمی دانستم!
در همین هنگام یکی از بچه های تیپ ویژه می آید آنجا و می گوید: ایشان علی قمی هستن، قائم مقام تیپ ویژه شهدا.
دیگر با ما کاری نداشتن.
به علی گفتم: چرا خودت عنوان نکردی که قائم مقام تیپ هستی؟!
گفت: لزومی ندارد همه بدانند ما چه کاره هستیم!
📚: کوچ لبخند
#شهید_علی_قمی_کردی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#درمحضرشهدا
همیشه کتابهای شهيدان بهشتی، باهنر و مطهری جزو کتابهایی بود که بسيار مطالعه می کرد و در ورزش هم قهرمان جودوی ايران بود.
مرتب کار میکرد و میگفت قصد دارم که پولهایم را جمع آوری کنم، تا ماشینم را عوض کنم.
اما بعدها فهميديم که آن پس اندازها را برای جهيزيه يک دختر جمع آوری کرده بود.
وقتی می خواست به منطقه برود به او گفتم:تو ديگر نرو ما را تنها نگذار،
گفت: همه، خواهر وبرادران ما هستند؛ ما بايد برويم و دفاع کنيم.
راوی: خواهر شهید
#شهید_امیرقلی_ایروانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#درمحضرشهدا
به بچه ها می گفت: اول نماز را بخوانید، و بعد هر کجا می خواهید بروید، بروید. گاه که در زیر گلوله بودیم و با اینکه معلوم نبود که تا چند لحظه دیگر کدام یک از بچه ها به شهادت میرسند یا اینکه مجروح میشوند، نمازمان را اول وقت می خواندیم.
ایشان همچنین عطش زیارت امام حسین (ع) و زیارت حضرت رقیه(س) را در دل بچه ها برافروخته بود.
می گفت: بروید به زیارت حضرت رقیه (س) و به ایشان بگویید: رقیه جان آمده ایم زخمهای شلاق های یزدیان را التیام ببخشیم.
📚: سه مزار برای یک شهید
#شهیدمحمدحسن_شریف_قنوتی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
در مکتب شهادت
درمحضرشهدا
شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد🌷
فرازی از وصیت💌
شما برادران و خواهرانم!
فرزندانتان را به عشق مهدی ( عج ) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید.
متن نوشته شده بر روی سنگ قبر شهید مصطفی ابراهیمی مجد:
اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش ( عج ) آرام گرفته است.
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#کلام_شهید
ای ملت شهید پرور ایران!
جبهه ها را خالی نگذارید و راه شهیدان را ادامه بدهید و نگذارید، کافران به اسلام عزیز لطمه وارد کنند.
ای ملت قهرمان ایران!
من از شما عاجزانه می خواهم که همیشه، پشتیبان ولایت فقیه باشید که تا ظهور آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این کشور اسلامی، آسیب نرسد.
#شهیدامان_اله_احمدی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
آقا مگه نمیگن وقتی به عکس کسی که داره میخنده نگاه بندازی، خودتم خنده ات می گیره؟
پس چرا این اینجوری نیست؟
چرا وقتی نگاه به خنده هایتان می کنیم گریه امان نمی دهد...؟!
#سردار_دلها💔🕊
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
در محضر شهدا
#شهدای_غدیر
نمازش را اول وقت می خواند و حتی تا لحظه شهادت نافله اش ترک نشد.
در سلام کردن کسی نمی توانست از او سبقت بگیرد. حتی به کوچکترها نیز سلام می کرد.
رهنمون های مقام معظم رهبری را به طور کامل گوش و عمل می کرد و تابع محض ولایت فقیه بود.
با مردم به مهربانی رفتار می نمود و به کودکان علاقه ی خاصی داشت.
به پدر و مادرش خیلی احترام می گذاشت و با آنها به نرمی حرف می زد.
به فقیران و نیازمندان واقعا توجه ی خاصی داشت و به آنها کمک می نمود.
📚: شهدای غدیر
#شهیدجعفرشمس_الدینی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
درمکتب شهادت
در محضرشهدا
وقتی به مهمانی میرفتیم، برایش مهم بود که چه کسی غذا درست میکند، نمازخوان است یا نه؟
اگر نمازخوان بود غذا را با نشاط میخورد. یک روز خانه یکی از بستگان بودیم که نمازخوان نبود.
گفت: "غذا به من نچسبید".
گفتم: دیگر نمیرویم!
گفت: نه! میرویم ولی تو تلاش کن تا او نماز بخواند و همین طور هم شد.
#سردارشهید_ذبیح_الله_دریجانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
سردار سلیمانی🎤
شهید شیخ شعاعی، سنبل دین حقیقی، وحقیقت دین، روحانیت انقلابی ومجاهد، معنویت، رشادت جهاد و ایستادگی بود.
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
وقتی در شب عملیات کربلای 4 قرار بود مسافتی را در اروند با قایق برویم تا به جزیرۀ ام الرصاص برسیم ، مسافتی را نیز باید در داخل اروند خروشان با شنا طی می کردیم.
آب تا بالای سینه ی ما را فرا گرفته بود. من اولین بار بود که درعملیات شرکت می کردم ، برای همین قدری ترس وجودم را فرا گرفته بود.
همین طور در صف حرکت می کردم ، دیدم کسی دست برشانۀ من زد و گفت: مهدی تو هستی؟!
نگاه کردم دیدم برادرم محمد است! گویی فهمیده بود که من کمی ترسیده ام.
گفت: نترس ، فرض کن خانه است و داری سنگی پرتاب می کنی و کسی هم از آن طرف سنگ به طرف شما پرتاب می کند.
من در آن موقع شب در آن وضعیت خطیر واقعاً روحیه پیدا کردم.
اصلا حضور او درکنار من باعث خوشحالی بود.با خود گفتم دیگر همراه برادرم می روم.
اما به چهار راهی که رسیدیم گلوله ای آمد و ما دیگر، یکدیگر را ندیدیم.
راوی: برادر شهید
#شهیدحجه_الاسلام_محمدشیخ_شعاعی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#درمحضرشهدا
حسن در عین حال که محجوب و با حیا بود، خیلی هم شوخ طبع و اهل مزاح بود. حتی در کوران جنگ هم دست از شوخی برنمی داشت.
یکی دیگر از خصوصیتشان این بود که اهل تهجد بود. در اوج خستگی و تلاش شبانه روزیش، نماز شب و دعا و توسلش ترک نمی شد.
گاهی کنار گوش بچه ها که می دانست اهل تهجد هستند، با لحن خاص و گیرایش می گفت: ما را هم جزو آن ۴۰ نفر قرار بده، اسم من حسن، شهرتم شفیع زاده است.
راوی: سردار محمد جعفر اسدی
📚: مجله فکه
#سردارشهیدحسن_شفیع_زاده
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
حسین آقا، پسر ارشد شهید سلیمانی🎤
پدرم به چیزی که سالها آرزویش را
داشت و دنبالش بود، رسید.
خیلی وقت ها در منزل با ایشان صحبت می کردیم، و ایشان به ما می گفت: من دنبال شهادت هستم.
سردار سلیمانی عاشق شهادت بود و خود را برای شهادت آماده می کرد. ایشان شهادت را فوز عظیمی می دانست و معتقد بود که برای شهادت باید شهید بود.
📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
صبح زود از دفتر فرماندهی تماس گرفتند و گفتند: سردار سلیمانی برای بازدید از پادگان شما می آید.
سریع از اتاق فرماندهی بیرون آمدم و دستور دادم تمام نیروها مشغول مرتب کردن پادگان شوند.
این بازدید برای من حیاتی بود نمی خواستم جلوی سردار سرافکنده شوم.
حوالی ظهر بود. آنقدر هوا گرم بود که باعث شد چند نفر غش کنند!
صدای بالگرد از دور می آمد، در عرض چند دقیقه نیروها به خط شدند و شکل زیبایی به خود گرفتند.
ذرات گردو غبار فضای بیابان را پر کرد و لباس بچه ها سرتا پا خاکی شد...
بعد از چند دقیقه فضا آرام شد. نیروها دست از روی چشمانشان برداشتند تا سردار را ببینند اما کسی از بالگرد پیاده نشد!
با تعجب به خلبان گفتم: سردار سلیمانی آمده اند؟!
گفت : بله
نگاهی به دور و اطرافم کردم. داخل محوطه و نزدیک بالگرد، آشپزخانه قرار داشت.وارد آشپزخانه شدم، نگاهش به من افتاد از جا برخاست.
گفتم: ما برای استقبال شما آمده بودیم.
گفت: من عمدا اینجا آمده ام تا این کار دوباره تکرار نشود، چرا سربازها را اذیت می کنید و باعث شدید گرد و خاک وجودشان را بگیرد؟!
گفتم: این بار را بزرگواری کنید، دیگر تکرار نمی شود. انگار آمده بود تا درس تازه ای از فرماندهی به من بدهد.
🎤: محمدعلی پردل
📚: مالک زمان
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در عصر یکی از روزهای سال ۱۳۶۴ ، حاج قاسم برای عملیات کنار رود بهمن شیر، در منطقه آبادان بود. با من تماس گرفت تا از موقعیت لشکرثارالله به بهمن شیر بروم.
بعد از نماز مغرب و عشا حرکت کردم و پس از دو ساعت به محل استقرار ایشان رسیدم.
سردار با چهار نفر در سنگر بودند. به من گفت: می دانی امشب چه شبی است؟
گفتم: چه شبی است؟
گفت: شب شهادت حضرت زهرا(س) است.
گفت: می خواهم برای ما روضه ی حضرت زهرا(س) بخوانی.
خداوند در قرآن کریم در آیه ی ۲۲ سوره شورا می فرماید: (ای پیامبر، به مردم) بگو من از شما اجری برای رسالت جز این نمی خواهم که در حق خویشاوندان مودت و مهربانی کنید.
این عشق سردار سلیمانی، برگرفته از عشق به قرآن مجید و برخاسته از ایمان کامل او بود. وی با اقتدا و توسل به مقام معصومین (ع) پیوند معرفتی و معنوی شگفتی با آنان برقرار کرد.به صورتی که دلداده حقیقی دریای محبت معصومین به شمار می آمد.
🎤: مهدی صدفی
📚:شاخص های مکتب شهید سلیمانی
#یاد_عزیزش_با_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
🎥درخواست شهید سپهبد قاسمسلیمانی از امام رضاعلیهالسلام در آخرین حضور ایشان
💢بخشی ازمستند خادم الرضا علیه السلام
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
درمکتب شهادت
در محضر شهدا
جاذبه خاصی داشت. خیلی جاها که می رفت، همه جذبش می شدند.
امکان نداشت ما با او جایی برویم و بخواهیم کاری کنیم، ولی با در بسته مواجه شویم.
خیلی موارد پیش آمده بود که می خندیدند می گفتند، شما این جوان را با خودت آورده ای، ما نمی توانیم به رویش نگاه کنیم، نه بیاوریم.
اگر برای کسی می خواست معامله ای انجام دهد یا کاری کند، به نحو احسن به نتیجه می رساند. خیلی در کار پیشقدم بود. تا آن جا که از دستش بر می آمد، هر کسی هر کاری می خواست، برایش انجام می داد.
تمام قشرهای مردم و گروه های مختلف برای مصطفی سوختند. او کسی را از خودش طرد نمی کرد. جاذبه زیادی داشت.
خیلی از بچه های گروه های مختلف را جذب و از استعدادشان استفاده کرد. یکه تازی نمی کرد. اگر می خواست یکی را از عقیده اش منصرف کند، بیشتر با شوخی و خنده و صمیمیت هدایتش می کرد.
📚: من مادر مصطفی
#سالروز_شهادت
#دانشمندشهید_مصطفی_احمدی_روشن
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
درمکتب شهادت
در محضرشهدا
پسرم وقتی شهید شد ، پدرش آمدند و گفتند: من و شما پدر و مادر شهيد شديم. بسيار خوشحال بودند، امّا من بيهوش شدم كه اورژانس آمد و من را بهوش آورد.
يك لحظه خوابم برد و ديدم كه پسرم با لباس سفيد آمد و دستش را روى صورتم گذاشت و مى گويد: مامان، مامان، گفتم: جان مامان، چى شده؟ شما كه شهيد شدى.
گفت: بلند شويد. مى دانى اين چه لباسى است كه خريده ام؟
اين لباسى است كه با قطره قطره خونم خريده ام. شما دوست داريد. تا خواستم فرياد بزنم، گفت: مامان، هر زمان كه ياد من افتاديد دستتان را روى قلب تان بگذاريد، سوره والعصر را ۳ مرتبه بخوانيد، قسم مى خورم كه خدا به شما صبر مى دهد.
🎤مادربزرگوارشهید
#شهید_غلامعلی_چرخنده
#یاد_عزیزش_با_صلوات🌷
*﷽*
#کلام_شهید
#شهیدسیدمجتبی_علمدار
کاری نکنید که صدای غربت فرزند فاطمه مقام معظم #رهبری که همان ناله غریبانه فاطمه زهرا است به گوش برسد..
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
در یکی از شب هایی که در بیت الزهرا دعای کمیل و مراسم بود. دیدم حاج قاسم نشسته و جمعی از جوان ها دورشان هستند و آرام با آنها صحبت می کند؛
_دعای کمیل دعای خلوته!!
درسته که حالا مرسوم شده دعای کمیل را در جمع می خونن، اما این دعا مال خلوته. انسان تنها باشه و با خدای خودش این دعا رو بخونه. به ترجمه اش توجه کند و با خدای خود راز و نیاز داشته باشه و توجه کنه.
📚: حاج قاسم ۱
#دعای_کمیل
#التماس_دعا_فرمانده
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
درمکتب شهادت
درمحضرشهدا
يكى از دوستان مهدى كه در جبهه مجروح شده بود، پس مرخص شدن از بيمارستان به خانه ی ما آمد.
هوا خيلى سرد بود و ما هم مقدار كمى نفت در خانه داشتيم. دوست ايشان گفتند: چون شما كارگاه ريخته گرى داريد و در آن نفت وجود دارد، قدرى به من بدهيد.
ولى مهدی گفت: كارگاه مالِ بيت المال است و براى خانه نيست.
مقدار نفتى را كه داشتيم به دوستش داد و به من گفتند: لباس بپوشم و بچه ها را هم خوب بپوشانم تا سرما نخوريم.
📚: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ
#شهیدمهدی_هنرورباوجدان
#یاد_عزیزش_با_صلوات
*﷽*
#مکتب_سردار_سلیمانی
وقتی عکس ها و فیلم های حاج قاسم در خط مقدم در رسانه ها و شبکه های اجتماعی پخش شد، من با او صحبت کردم و گفتم: حاجی! این کار خطرناک است.
جواب داد: این بچه هایی که در خط مقدم و در خاک ریزهای اول هستند، جانشان را کف دستشان گرفته اند و آماده مرگ هستند.
من خجالت می کشم گوشی هایشان را بگیرم و بگویم از من عکس نگیرید که مثلا جان من به خطر می افتد.
🎤: سید حسن نصرالله
📚: متولد مارس
#یاد_عزیزش_با_صلوات