ماهتاب ششم: #آدمهای_چهارباغ نوشتهٔ #علی_خدایی منتشرشده توسط #نشر_چشمه
داستانهای این کتاب در اصفهان میگذرند. علی خدایی در اصفهان زندگی میکند و این شهر را بسیار دوست دارد. در کتابهایش هم بیشتر از اصفهان مینویسد. کتاب هم که به گفتۀ خودش ادای دینی است به شهر اصفهان.
آدم های چهارباغ چهل داستان کوتاه پیوسته است که چند شخصیت اصلی دارد. داستان های این کتاب قبلا به صورت دنبالهدار در ۴۵ هفته در سال های ۹۶ تا ۹۷ در روزنامه اعتماد منتشر شدهاند.
در ماه اردیبهشت، این کتاب را جمعخوانی میکنیم.
@seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
هدایت شده از گاه نوشتههایم
آذری که برای «خدایی» همه ماههای سال است
#آدمهای_چهارباغ بهانه شد تا #علی_خدایی، عاشق پاک باختۀ نشسته در عکس بالا را به صورت مجازی ببینیم؛ من و اهالی #سهکتاب.
متولد ۳۷ بود ولی در عشقورزی جوانتر از سن و سال شناسنامهاش بود.
برایمان از کودکی و نوجوانی و جوانیاش گفت؛ از استادهایی که دیده بود؛ از نشست و برخواستهای ادبیاش؛ از هزار داستانی که نوشته بود و به امر استادش همه را پاره کرده بود؛ از سایهوار بودن پدر در زندگیاش؛ و در همه این گفتنها کوه بود. استوار؛ سینه ستبر؛ پرغرور.
اما به محض اینکه از «آذر» سفر کردهاش گفت، صورتش جمع شد، ابر شد، بارید. اِبایی نداشت تا یک مشت جوان اشکاش را ببینند. هرچند که در این شکستن و باریدن هم یک غرور شیرین موج میزد.
آذر برای ما، نام یک ماه از ماههای سال است اما برای او همه روزهای زندگیاش است؛ حتی الان. الانی که او هست و تخت خالی آذرش. آذرِ او دیگر جسم نیست تا در کالبد جسمانی، روی تخت جا بگیرد. آذر او الان برای خدایی هواست، او را در برمیگیرد. دیشب «خدایی»، در عشق ورزیدن خدایی کرد و ما نفهمیدیم یکساعتونیم گفتگویمان چگونه سپری شد. از او قول گرفتیم یک دیدار دیگر بنشیند تا از #آدمهای_چهارباغ برایمان بگوید. آدمهایی که حتما الان، یکی از مهمترینهایشان آذر است.
پیشنهاد میکنم #نزدیک_داستان علی خدایی را که به صدای خودش است، گوش بگیرید. زیباست.
سلامت باشی همقدم شب و روز #آدمهای_چهارباغ.
باغ عشقات آباد مرد.
@gahnevis
خاطرتان هست که در اتوبوس جادویی سهکتاب، #ماهتاب یعنی: ماهی یک کتاب؟ یک کتاب فارسی در حوزهٔ ادبیات روایی.
ششمین کتاب ماهتاب، کتاب #آدمهای_چهارباغ بود.
نوشتهٔ #علی_خدایی و منتشر شده توسط نشر #چشمه
.
ما، اردیبهشتمان را گره زدیم به اصفهان و آدمهای چهارباغش. و دروغ چرا؟ همگیمان یک رفیق جدید پیدا کردیم؛ عادله دواچی به راحتی پایش را داخل زندگیهای ما باز کرد و بعید است دیگر حالا حالاها، فراموشش کنیم.
دوشنبه هفتم خردادماه، میزبان آقای خدایی بودیم. البته درستترش این است که بگویم، ما میهمان آقای خدایی بودیم و ایشان میزبان. بیش از نود دقیقه گفتیم، #شنیدیم، #خندیدم، #گریستیم و معاشرت کردیم. و البته که بانو آذر (همسر مرحوم آقای خدایی) هم در جمع ما حضور داشتند...
در این جلسه اتفاقات دیگری هم افتاد. اما خب... حرفهایی هست برای نگفتن...
.
ما یک شب خاطرهانگیز را کنار سرایدارِ اصفهان داشتیم. علی خدایی، اینطور از خودش یاد میکند. اصفهانیای که اصفهانی نیست!
@seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
هدایت شده از •~ دُچار ~•
پانزدهمین کتاب سال صفرسه
من تا به حال اصفهان نرفتهام و چهارباغ را ندیدهام.چهارباغی که در کتاب توصیف شده بود برایم غریبه بود اما آدمهای چهارباغ نه.
کتابی روان و ساده در مورد یک جغرافیای محدود و آدمهایش.آدمهایی که در محل کارشان روز را شب و گاهی شب را روز میکنند.
مثلا من بخواهم از میدان شهدا بنویسم و آدمهای آن.آبمیوه فروشی که در آبمیوه رضا کار میکند یا قنادِ قنادی فاتح که پادرازیهایش اسمی هستند و ..
البته جغرافیای من ظاهرا وسیعتر از جغرافیای داخل کتاب است.
کتاب ۱۳۰ صفحه دارد و نشر چشمه آنرا چاپ کرده است. هم اکنون چاپ پنجم آن را میتوانید با قیمت ۶۰ هزار تومن تهیه بفرمایید.
#آدمهای_چهارباغ
#علی_خدایی
#نشر_چشمه
#چند_از_چند
@dowchar دُچار یعنی عاشق