eitaa logo
بیرونیِ گروه سه‌کتاب
137 دنبال‌کننده
161 عکس
0 ویدیو
0 فایل
تعدادی دیوانه، دورهم جمع شده‌ایم و کتاب می‌خوانیم. (متأسفانه فعلا فرصت عضوگیری جدید گروه فراهم نیست.) تأسیس: اسفند۱۴۰۱
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گاه نوشته‌هایم
آذری که برای «خدایی» همه ماه‌های سال است بهانه شد تا ، عاشق پاک باختۀ نشسته در عکس بالا را به صورت مجازی ببینیم؛ من و اهالی . متولد ۳۷ بود ولی در عشق‌ورزی جوان‌تر از سن و سال‌ شناسنامه‌اش بود. برایمان از کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش گفت؛ از استادهایی که دیده بود؛ از نشست و برخواست‌های ادبی‌اش؛ از هزار داستانی که نوشته بود و به امر استادش همه را پاره کرده بود؛ از سایه‌وار بودن پدر در زندگی‌اش؛ و در همه این گفتن‌ها کوه بود. استوار؛ سینه ستبر؛ پرغرور. اما به محض اینکه از «آذر» سفر کرده‌اش گفت، صورتش جمع شد، ابر شد، بارید. اِبایی نداشت تا یک مشت جوان اشک‌اش را ببینند. هرچند که در این شکستن و باریدن هم یک غرور شیرین موج می‌زد. آذر برای ما، نام یک ماه از ماه‌های سال است اما برای او همه روزهای زندگی‌اش است؛ حتی الان. الانی که او هست و تخت خالی آذر‌ش. آذرِ او دیگر جسم نیست تا در کالبد جسمانی، روی تخت جا بگیرد. آذر او الان برای خدایی هواست، او را در برمی‌گیرد. دیشب «خدایی»، در عشق ورزیدن خدایی کرد و ما نفهمیدیم یکساعت‌ونیم گفتگوی‌مان چگونه سپری شد. از او قول گرفتیم یک دیدار دیگر بنشیند تا از برایمان بگوید. آدم‌هایی که حتما الان، یکی از مهمترین‌هایشان آذر است. پیشنهاد می‌کنم علی خدایی را که به صدای خودش است، گوش بگیرید. زیباست. سلامت باشی هم‌قدم شب و روز . باغ عشق‌ات آباد مرد. @gahnevis
هیچ نبشته نیست که آن به یک بار خواندن نیرزد 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه دوم @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
خاطرتان هست که در اتوبوس جادویی سه‌کتاب، یعنی: ماهی یک کتاب؟ یک کتاب فارسی در حوزهٔ ادبیات روایی. ششمین کتاب ماه‌تاب، کتاب بود. نوشتهٔ و منتشر شده توسط نشر . ما، اردیبهشت‌مان را گره زدیم به اصفهان و آدم‌های چهارباغش. و دروغ چرا؟ همگی‌مان یک رفیق‌ جدید پیدا کردیم؛ عادله دواچی به راحتی پایش را داخل زندگی‌های ما باز کرد و بعید است دیگر حالا حالاها، فراموشش کنیم. دوشنبه هفتم خردادماه، میزبان آقای خدایی بودیم. البته درست‌ترش این است که بگویم، ما میهمان آقای خدایی بودیم و ایشان میزبان. بیش از نود دقیقه گفتیم، ، ، و معاشرت کردیم. و البته که بانو آذر (همسر مرحوم آقای خدایی) هم در جمع ما حضور داشتند... در این جلسه اتفاقات دیگری هم افتاد. اما خب... حرف‌هایی هست برای نگفتن... . ما یک شب خاطره‌انگیز را کنار سرایدارِ اصفهان داشتیم. علی خدایی، اینطور از خودش یاد می‌کند. اصفهانی‌ای که اصفهانی نیست! @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
هدایت شده از •~ دُچار ~•
پانزدهمین کتاب سال صفرسه من تا به حال اصفهان نرفته‌ام و چهارباغ را ندیده‌ام.چهارباغی که در کتاب توصیف شده بود برایم غریبه بود اما آدمهای چهارباغ نه. کتابی روان و ساده‌ در مورد یک جغرافیای محدود و آدم‌هایش.آدمهایی که در محل کارشان روز را شب و گاهی شب را روز می‌کنند. مثلا من بخواهم از میدان شهدا بنویسم و آدمهای آن.آبمیوه فروشی که در آبمیوه رضا کار می‌کند یا قنادِ قنادی فاتح که پادرازی‌هایش اسمی هستند و .. البته جغرافیای من ظاهرا وسیع‌تر از جغرافیای داخل کتاب است. کتاب ۱۳۰ صفحه دارد و نشر چشمه آنرا چاپ کرده است. هم اکنون چاپ پنجم آن را می‌توانید با قیمت ۶۰ هزار تومن تهیه بفرمایید. @dowchar دُچار یعنی عاشق
جهانگرد ما در آغاز عزم زیارت و سپس بازگشت به وطن خود را داشت. لیک این سفر عزم او را دگرگون کرد و او از مکه به عراق رفت. پس از ترک مکه نجف، واصل و بصره را دید.به قادسیه و نجف که رفت حرم علی بن ابی‌طالب (ع) را زیارت کرد. سپس با قافله‌ای از راه بغداد و بصره، به ایران پای نهاد. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
چنان دان که مردم را به دل مردم خوانند. و دل از بشنودن و دیدن قوی و ضعیف گردد که تا بد و نیک نبیند و نشنود، شادی و غم نداند اندر این جهان. پس بباید دانست که چشم و گوش دیده‌بانان و جاسوسان دل‌اند که رسانند به دل آن که ببینند و بشنوند. و وی را آن به کار آید که ایشان به او رسانند. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه سوم @seletaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
خلاصه روایت اول سفرنامه: در این سفر نخست به شهر تلمسان رسیدم. در این شهر با دو سفیر که از طرف پادشاه افریقیه آمده بودند ملاقات کردم. یکی از آنان ابوعبدالله محمد‌بن عبدالله ابی بکر‌بن‌علی ... قاضی انکحه تونس و دیگری شیخ ابوعبدالله بن محمدبن حسین بن... زبیدی ملقب به زبیده از نیکمردان ساحل مهدیه بود.   این دو سفیر موقعی که من به تلمسان رسیدم آن شهر را ترک می‌گفتند. یکی از دوستان اشارت کرد که همراه آنان شوم لیکن من پس از استخاره سه روز برای انجام کارهای خود در آن شهر بماندم. و آنگاه بسرعت از پی آنان حرکت کردم و در شهر ملیانه به آنان رسیدم. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
و گذشته را به رنج توان یافت؛ به گشتن گرد جهان و رنج بر خویشتن نهادن و احوال و اخبار بازجستن یا کتب معتمد را مطالعه کردن و اخبار درست را از آن معلومِ خویش گردانیدن. 📚تاریخ بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح جعفر مدرس صادقی 🖨نشر مرکز 📄خطبه سوم @seletaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی
هدایت شده از [ هُرنو ]
و مسافرِ به‌ سوی تو، مسافتش بسیار نزدیک است... تشییع خواهرمان، فردا ساعت ۱۰صبح در امامزاده حمیده‌خاتون خواهد بود... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مصطفـــا جواهری
اگر می‌تونید، بیاید لطفا...
در شهر ملیانه به دو سفیر رسیدم. این هنگام تابستان بود و هر دو را مرضی عارض شد. به ناچار ده روز در ملیانه توقف کردیم. و آخرسر هم که از شهر خارج گشتیم، بیماری قاضی شدت یافت. چنانکه ناگزیر بر سر آبی یه روز متوقف گشتیم. و روز چهارم اول روز قاصی وفات یافت. پسر قاصی و رفیق او زبیدی به ملیانه مراجعت کردند تا او را به خاک سپارند. من از آنان جدا شده و با جمعی از بازرگانان  تونسی به راه تود ادامه دادم و به اتفاق به شهر الجزایر رسیدیم. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه
و این جهان گذرنده را خلود نیست و همه بر کاروانگاهیم و پس یکدیگر می‌رویم و هیچ‌کس را اینجا مقام نخواهد بود، چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند. 📚تاریخ_بیهقی ✍🏻ابوالفضل بیهقی 🖋️تصحیح علی‌اکبر فیاض @seketaab