مثل شکلاتِ جلوی آفتاب مانده، وا رفته ام. چشم هایم می سوزند و اعتراض می کنند.مغزم گیرپاژ کرده و چرخ دنده هایش کار نمی کند. چندین بار خودکار دست گرفته ام و به خطوط کاغذ سفید زل زده ام. واژه ها قهر کرده اند و ناز کشیدن هم فایده ندارد. نمی آیند که نمی آیند. چند طرح را توی سرم بالا پایین کرده ام. پایان همه یشان مثل فیلم های اصغر فرهادی باز و گنگ می ماند و چنگی به دل نمی زند. شرمنده رفیق، نوشته درخوری برای تقدیم ندارم.
همین که با چشم های قرمز خیره شدم به صفحه گوشی تا روی ساعت عاشقی توقف کند کافی ست؟
۰۰:۰۰
#تولدت_مبارک
#خواهران_غریب
#عکس_عجله_ای
#خیلی_هم_دلت_بخواد