________
قسمت دوم
صدای خردشدن استخوانِ سینهِ جلال را لابهلایِ ولومِ مردانهِ وخشور میشنوم. خرچ خرچ. انگشتم میرود روی مثلث پخش و خفگی وخشور. باز خرچ خرچ. پدرسگ گور به گوری هیز. سگ را مشدد و با غیظ زمزمه میکنم. زنی در دلم، چاقوی آشپزخانه را پشت نلعبکی میکشد و دایرهوار تیز میکند. پزشک زن توی سرمان بخورد، متخصص درست و درمانتر پیدا نمیشد؟ عکسهایی سیاه و سفید توی سرم ردیف میشوند از دکترهای هندی خال به پیشانی. زیر لب میگویم زرشک. امکانات اگر کم نبود که دکترهای کم سواد هندی و پاکستانی زبان نفهم را واردات نمیکردند توی کشور و شهرهای کوچک. لابد نیمچه متخصص زنی هم اگر بوده مال از ما بهترون و دربار و الخ. یادم میرود به زن و شوهر توی مطب دکتر زنان. نزدیک در، به انتظار خروج بیمار نشسته بودم. حرف خانم دکتر را شنیدم که شکست اسپرم بالاست و تخمک ضعیف. زن که صدایش جوان بود و کمرمق پرسید "چیکارکنیم حالا؟" خانم دکتر گفت آی وی اف. نمیدانم در چشمان مرد چیزی دید یا سادگی ظاهر روستاییشان که دنباله حرفش را گرفت: "نگران نباشید. بیمه دارین دیگه. کلینیک بیمارستان امام دولتیه.اونجا براتون انجام میدم. توکل بخدا ایشاالله که جواب میگیرین." انگشت اشارهام کشیده میشود روی جلد کتابهای توی قفسه. به سفیدی کتابی ایستاده که میرسد مکث میکند. میکشمش جلو. "داستان رویانا" ست و روایت پژوهشگاهی که اولین نوزاد لقاح آزمایشگاهیاش سیمین نام گرفت؛ همنام با کوچهای که ساختمان کوچک رویان در آن واقع بود.
#روایتپیشرفت
#انقلاباسلامی
@selvaaa
هدایت شده از خط روایت
✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
«بخت بلند»
الان که این کلمات را می نویسم با دخترها و نوه هام راحیل و حنیفا توی صفِ نمازِ جماعت مسجد الاقصی در انتظار نشستیم.بوی عطری فضا را پر کرده که ایمان آدم را زیاد می کند.آن قدر جمعیت آمده که مجبور شدیم از عصر بیاییم توی صحن بیتوته کنیم.باورش سخت است اما خدا از بین نسل انسان از آدم تا خاتم تجربه این روزها را قسمت ما کرده.حسین خیرالدین مداح لبنانی محور مقاومت پشت تریبون دارد نحن جنودک بقیة الله را می خواند.
تا چند دقیقه دیگر امام برای اقامه نماز می رسد.ویدیو پروژکتور بزرگ مسجد ردیف های اول صف جماعت را نشان می دهد.
هر بار با نمایش تصویرِ یکی از آدم های ردیف اول همهمه می افتد میان مردم.مردم آخرالزمان وارث شگفتی های کل تاریخند.آدم هائی توی صف اول جماعت منتظر حضور امامند که یک روز برای شهید شدنشان خون گریه کردیم.چقدر رجعت پدیده عجیبی ست.قبلترها خدا زنده شدن رفته ها را با داستان عُزیر نشان می داد. ولی حالا ما دوباره صدای حاج قاسم را می شنویم.خنده های سید حسن را می بینیم.زن لبنانی کنار دستم می گوید«وكان السيد حسن قد وعدنا بالصلاة معه في المسجد الأقصى»به او می گویم«لقد کان سید علی الحق أن أمنيتنا تحققت» و با هم می خندیم.یک لحظه روی ویدیو پروژکشن بزرگ مسجد، سر و کله سنوار پیدا می شود.می خندد و انگشتش را به نشانه پیروزی بالا می آورد.خیلی از شهدا مسئولیت اداره مسجد را به عهده گرفتند.مسجدی که یک روز جولانگاه صهیونیست ها بود.ما هیچ وقت نمی توانستیم دنیای بی اسرائیل را تصور کنیم.مشغول مرور همین عجایبم که دوباره همهمه میان جمع بالا می گیرد.اما این بار شدیدتر.آدم ها از جایشان بلند می شوند.حسین خیرالدین از پشت بلندگو با صدای بم مردانه اش می گوید «جاء الإمام وحضرت عيسى بن مريم وأصحابهم»
صدای صلوات مسجد را پر کرده .روی انگشت های پام می ایستم تا صورت امام را ببینم....
یکپارچه نورست.شهدا او را دوره کرده اند.تک تکشان را به اسم می شناسم.
آدم خستگی از جانش در می رود....
صدای اذان امامِ زمان که توی مسجد می پیچد سکوت عمیقی حاکم می شود...
این صدای کسیست که انسان ها در طول تاریخ از هر قوم و نژادی تمنای بودنش را داشتند....
و ما چه بخت بلندی داریم...
✍ #طیبه_فرید
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#ظهور
#مسجدالاقصی
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@tayebefarid
﷽
_______________
مغز آشفتهام رفیق نیمه راه شده و دستم به نوشتن نمیرود.
حرفهای درهمی توی سرم میچرخند؛ اما بیشترشان ضمیر متصل "ـَت" دارند. ـَت ضمیر متصل " تو" است. تو یعنی مخاطبی هست و خلوت درونی و درد و دلی.
سید رفتنت را باور کنم یا نبودم در تشییعات را؟ زائرانت از خشکی و آسمان و دریا، توی سوز و باران و سرما خودشان را رساندهاند به تو و آن وقت ما... بیخیال. بیا به بعدش فکر کنیم. بیا به #انا_علی_عهد فکر کنیم. عهد که مثل روز روشن است و اصلا چرا روز؟ مثل چهره تابان خودش. سید من از چگونگی ماندن بر عهد عاجزم. میترسم. حالا که دستت بازتر است، ما را ول نکنی.
@selvaaa
سِلوا
﷽
_______
خدایا ممنونتم که اجازه دادی پامون به ی مهمونی دوباره باز شه
بیزحمت هوامونو داشته باش که پوست موز نره زیر پامون...
والا
#حلولماهرمضانمبارک
@selvaaa
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
_____________
سکانس ماندگاری هست از فیلم "طعم گیلاس" عباس کیارستمی. بدیعی به دنبال مردی میگردد که بعد از خودکشی رویش خاک بریزد. مردی را سوار ماشینش میکند که زبان شیرین آذری دارد. مرد بعد از فهمیدن نیت بدیعی، شروع میکند به گفتن تجربه زیسته خودش از خودکشیاش. به اینکه چطور یک توت شیرین، زندگی او را نجات میدهد.
بعدش جوکی تعریف میکند که یک روز ترکی میرود دکتر و میگوید: آقای دکتر من هرجام دست میزنم درد میکنه، شکمم دست میزنم درد میکنه، سرم، پام... دست میزنم درد میکنه. دکتر معاینهاش میکند و میگوید آقا شما وجودت سالمه، انگشتت شکسته.
مرد ادامه میدهد: "رفته بودم خودکشی کنم آقا، ی توت منو اینجور عوض کرد، ی توت که شما اصلا حساب نمیکنی. آقا دنیا جور دیگریه، تو عوض کن فکرتو. دنیا رو عوض کن. خوش ببین همه چی را".
این چهل و دو ثانیه را چندبار تماشا کردم. فکر عمیق میخواهد. به خودم به اطرافیانم نگاه میکنم. به آدمهایی که با کوچکترین مشکلات، خود را بدبختترین آدم جهان میبینیم و در جریان عادی زندگی، چتر ناامیدی روی سرمان باز میکنیم. چطور میشود در جریان عادی مرگ، اینطور امیدوار و زندهدل بود؟ چطور میشود روی دیوارهای ویرانه، رنگ نو زد و به جای غرلند کردن به خدا، به استقبال میهمانیاش رفت؟ شاید آن نصیحت مرد آذری، اینجا کارساز باشد. نگاه آدمها به دنیاست که دنیا را زشت و زیبا میکند. کاش ویرانههای قلب و ذهنم در این ماه، دوباره آباد شود به امید و توکل الهی.
#ماهرمضان
@selvaaa
هدایت شده از مجلهٔ مدام
چرا اشتراک مدام بهصرفهتر است؟
تا به حال حساب کردهاید که خرید هر شمارهٔ مدام بهصورت تکی چقدر هزینه دارد؟
🔸هزینهٔ خرید تکی ۵ شمارهٔ بعدی:
📌 هزینهٔ شمارههای ۶ و ۷: هر کدام ۴۰۰,۰۰۰ تومان
📌 هزینهٔ شمارههای ۸، ۹ و ۱۰: با افزایش قیمت نیمهٔ دوم سال: هر کدام حدود ۵۰۰,۰۰۰ تومان
📌 مجموع هزینهٔ پست: بین ۱۵۰,۰۰۰ تا ۲۰۰,۰۰۰ تومان
💰 مجموع کل: حدود ۲,۵۰۰,۰۰۰ تومان
🔹 هزینهٔ اشتراک مدام:
✅هزینهٔ هر شمارهٔ مدام ۴۰۰,۰۰۰تومان + ۲۵٪ تخفیف + ارسال رایگان
✅ مجموع کل هزینهٔ اشتراک: فقط ۱,۵۰۰,۰۰۰ تومان
🎉 نتیجه؟ نزدیک به ۱ میلیون تومان صرفهجویی!
📩برای تهیه اشتراک، به لینک زیر سربزنید
https://survey.porsline.ir/s/KM5LYxSc
هدایت شده از حُفره
عزیزکم؟
فرشتهها رسیدند؟
دکمهی سرهمیات را بستند که سردت نشود؟
آن زیپ لباست را بالا کشیدند؟
شاید هم لباسهای نو و تمیزی برایت آوردند که پُر از رنگینکمان است.
انگشتهای دستت را از آستینت بیرون کشیدند که راحت دست بزنی و دلبری کنی؟
پاهای کبودت را ماساژ دادند؟ پماد مالیدند؟
آن صورت و بدن پر از زخمت را تمیز کردند؟
دیگر درد نداری؟ سیر شدهای؟ جایت خوب است؟
پس بخواب عزیزم.
بخواب و برای بیداری ما و دنیا دعا کن.
تف بر دنیایی که برای همه چیز و همهکس جا دارد الا تو و آن تن نحیف.
مامان هم میرسد. خیلی زود.
میدانستی بعد از باران که خورشید بتابد، آسمان رنگینکمانی میشود؟
فقط یک ذره مانده که خورشید ابرها را کنار بزند.
فقط یک ذره...
#حسبیاللهونعمالوکیل
#ظلمبهسرمیرسد
@hofreee