.
و چای تازهدم چایخانه میچسبد...
و چای تازه، دمِ چایخانه میچسبد...
#ملیحه_آخوندی
#حرم🕊
باید بریزم در خودم درد کبودم را
جای سکوتم بشکنم کل وجودم را
خالیترم خالیترم از هیچ، میفهمید
پژواکِ غم را در درونم هیچ میفهمید
آرامشم آرامشی ماقبل طوفان است
در سر به زیری، سرکشیهای فراوان است
میرقصم و میچرخم و از غم فراوانم
آنقدر غم دارم که دنیا را بخندانم
آنقدر بارانم، لبم را خنده بوسیده
انگار در من یک درخت سیب پوسیده
بیرون، سرسبز و درون پاییزِ دلسرد است
آرایشِ من دیگران را رنگ میکردهست
تا چشمها بارانی و دل، تنگتر میشد
هر هفت خط آرایشم پررنگتر میشد
خورشیدِ بعد از گریههای بی امان بودم
در زندگی قبلیام رنگینکمان بودم
مادر اگرچه رفتنش بی تکیهگاهم کرد
با عشق جای خالیاش را پر نخواهم کرد
محضِ نجات از غم که آدم دل نمیبازد
بعد از وقوع سیل، که کشتی نمیسازد
من تکدرختِ محکمی که خوب فهمیدم
از ریشههای مادرم در خاک روییدم
شرطِ دوامِ ریشه تنها، «ایستادن» بود
اقبال عاشق پیشه، «تنها ایستادن» بود
میرقصم و میخندم و از غم فراوانم
آنقدر غم دارم که دنیا را بچرخانم
#ملیحه_آخوندی
#مادرکم
#قشنگ_من🕊️🍃💚
#غیر_از_خودت_که_واقعیت_داری_هر_آنچه_دیده_ام_همه_تزئینیست
.
چه میشد حرف چشمان و دهانِ دیگری بودم
زنِ غملهجهیِ برقع به روی بندری بودم
دلم میخواست که یک دختر غمگینکمان باشم
خدا میخواهد انگاری زمین زعفران باشم
#ملیحه_آخوندی
سهشنبهی من
#منتشر_شد
خدا رو خیلی شکر بابتش
و امیدوارم اول مامانم
و بعد شما دوستش داشته باشین.🕊
روشهای تهیهی حضوری و مجازی:
مشهد
احمدآباد، نبش قائم ۴، پلاک ۴۹، کافه کتاب آفتاب
آدرس اینستاگرام:
Cafe_ketab_aftab
تهران
رو بهروی دانشگاه تهران، پاساژ فروزنده، طبقه منفی یک پلاک ۲۱۲، کتابسرای فصل پنجم
و سفارش در شخصی:
@Maliheakhoondi
هی چشمها را سرمه کرده، سرخ میخندم
موی پریشان را دماسبی گرچه میبندم ↓
از مادری خیاط، پنهان میشود حالم؟
از سوزنش که گیر کرده روی احوالم؟
من شعر میخواندم که از هذیانِ در تب گفت
میترسم از ابهام این حرفی که یک شب گفت:↓
"مادر فدای های و هویِ روز و شبهایت
که خندههایت کوکه دختر کنج لبهایت"
از پشتِ در با هقهقم تا صبح میسوزد
چشمِ امیدم را ولی بر راه میدوزد
شب، گریهی واماندهام را درز میگیرد
روزش برایم دامن ِکوتاه میدوزد
#ملیحه_آخوندی
#قسمتی_از_شعر
بسماللهالرحمنالرحیم
من آمدم که سرِ دین و باورم باشم
اگرچه منتقدم، پشت کشورم باشم
هزار چشم به دنبال آب و خاک من است
به فکر در به دری و نفاق این وطن است
چه ترس از این همه طوفان، تنِ درختان را
قوی کند فقط این باد ریشههامان را
تکان نداده تو را هیچ رعشهای، وطنم!
و کوچکت نکند هیچ نقشهای، وطنم!
در اوج قدرت از این تاج و تخت میترسد
و شیرترینش هم از گربه سخت میترسد!
چه با شکوه و قشنگ است جان دهی، آری
برای کشور سبزی که دوستش داری
#ملیحه_آخوندی
#صندوق_هنرمندان
#وطن
قدم قدم قدم قدم قدم قدم قدم زدم
واسه شماس یا که خودم! مهم اینه که اومدم🕊
#روضه_ات
#ملیحه_آخوندی
صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ الحُسَین
کجا برم وقتی که دنیا بی خیاله گم شدم
من بلدم خونهمونو چرا سه ساله گم شدم؟!
مُحرمت داره به کوچهمون پامو وا میکنه
توو روضههای خونگیمون منو پیدا میکنه
قدم قدم قدم قدم قدم قدم قدم زدم
واسه شماس یا که خودم مهم اینه که اومدم
آدمی که با شونهی شکسته روی پاهاشه
این دفه میشه سر من رو شونهی عَلَم باشه؟
بهونه میکنم تو وُ علم رو، گریه میکنم
ببخش اگه غصهی مادرم رو گریه میکنم
دستای کی پای اجاق نذریا نمیسوزه؟
پیرهن سیاه بچههای کوچه رو کی میدوزه؟
به نونواها کی میسپره چونه فراوون بزنن
که نونها سنگ تو رو به سینههاشون بزنن!
شبیه وا موندن یک گره رو دارِ قالیه
آدمی که توی شلوغیام جاش خالیه
سه ساله گفتم که بیبی مادرم و بابام علی
سه ساله انگاری زبونی بوده عشقتون، ولی
میشه منو واقعی بی خیال این جهان کنی
میشه یه فرصت بدی و دوباره امتحان کنی؟
میخوام دوباره بند به بند لهوفو دوُر کنم
با خطبههای زینبت، جاخالیا رو پر کنم
#ملیحه_آخوندی
#محرم
#مادر
#امام_حسین_من
@seshanbee🕊
انگار کن که حضرت زینب:
دعا کردم اما نشد، زیر حرفش
نزد، دستِ پر بود و از آخر آمد
ولی مقصدش را عوض کرده بودند
اگرچه از آن راه رفته میآمد!
و پایانِ راهش، دو راهی که هرسو
به یک گونه لبتشنه و پای رودند
به خونش، به آبش... چه میشد سرانجام؟!
که هر سو به نوعی لب چشمه بودند!
صدا زد علمدار: "اگر زخم داری
جدا کن سرم را ، بیا این به آن در
که یک کربلا گریه دیدم من امروز
بیا اشک این مشک را درنياور!"
کمی آنطرفتر، کسی نیزه را برد
سری نیزه را راهی کوچهها کرد
و تاریخ دید آخرش در رذالت
کسی هم سری توی سرها درآورد
زمین داد میزد که : "امرِ خدا بود
نگویید با ما مدارا نکردی
که بی حرمتی را تو دیدی، شنیدی
و یک لحظه حتی دهان وا نکردی! "
*
پر از حرف باشی و گوشی نباشد
پدر محرمش چاه و من هم، همین رود
کسی درد ما را نمی فهمد اینجا
فقط آب حلال هر مشکلی بود
#ملیحه_آخوندی
#محرم🖤
@seshanbee
(برای پاهای بی قرارِ مادرم)
در آن روزها...🖤
تعبیر دیگر از وفا در گوش من خوانده
دردی که بی رحمانه پای مادرم مانده
فکر غریبی در سرم، دلمُردهام کرده
بی خواهری حالا دوبار آزردهام کرده
او که همیشه غصه را در خواب میدیده
حالا شب و روز زیادی را نخوابیده
تنها فقط موهاش بوده توی این خانه
سنگینترین باری که گاهی برده بر شانه
تلخی و تندیهای دنیا را غريبانه
گاهی چشیده او فقط در آشپزخانه
یک روز آرامی و روزی کوهِ آواری
اِی درد! دیگر کافی است این مردمآزاری
ای درد! راه رفتنت را زود پیدا کن
کمتر کنار مادرم این پا و آن پا کن
#ملیحه_آخوندی
سی_و_دو_سالگی🕊
.
شبیه قیچی اگر هرکه هرچه داده بریدم
چه کند بود زمان و چه صاف و ساده بریدم
غمی که پای خودش را گذاشت روی گلویم
به سرعتی که همان ابتدای جاده بریدم
چه ترشرو شدهام، مادرم حلال کند کاش
که او اگرچه به من شیر پاک داده، بریدم
سی و دو سالگیام را زدم به تیزیِ جاده
که حکم مرگ خودم بود و با اراده بریدم
*
خدا نشست کنارم و کیکِ معجزهای را
کنارِ سینیِ چایِ امامزاده بریدم
.
#ملیحه_آخوندی
هفتم مردادماه هزار و چهارصد و سه🕊
به مادرم بگین...
.
.
چه ترشرو شدهام، مادرم حلال کند کاش
که او اگرچه به من شیر پاک داده، بریدم
#ملیحه_آخوندی
غمی که پای خودش را گذاشت روی گلویم
به سرعتی که همان ابتدای جاده بریدم!
#ملیحه_آخوندی
چه دستها که نخورده، بریدم از بدنت
چه خندهها که نکردم برای آمدنت...
#ملیحه_آخوندی
میگه میتونه، دوباره از من عاشق میسازه
آخه با درختِ پوسیده کی قایق میسازه!
#ملیحه_آخوندی
درِ دکّانِ دلتنگیم را از جا درآوردم
زدم دخل دل عاشقتبارم را درآوردم
#ملیحه_آخوندی
آرامشم، آرامشی ماقبلِ طوفان است
در سربهزیری، سرکشیهای فراوان است
#ملیحه_آخوندی
میرقصم و میچرخم و از غم فراوانم
آنقدر غم دارم که دنیا را بخندانم
#ملیحه_آخوندی
میخندم و میرقصم و از غم فراوانم
آنقدر غم دارم که دنیا را بچرخانم
#ملیحه_آخوندی
که صبح مثل پتویی کنار میزنمت
ادامه میدهمت شب، هوااااار میزنمت...
#ملیحه_آخوندی
وقتی که سرد میشد
کاش میشد از قلبو
رگام، خون بگیره
شبیه خودکارم
نفس که کم آورد
با«هاااا»م جون بگیره!
#ملیحه_آخوندی
#از_آن_روزهای_مادرم
سلام بر آنان که میدانند معنی نفس و دستگاه را...
روح آقای محمدعلی بهمنی، شاعر بزرگوار شاد🕊
**السلام علیک یا حسن ابن علی علیهالسلام**
در صلحشان ناجوانمرد، در سوگتان کوچک و پست
که همچنان روبهروتان، دیوار حاشا بلند است!
#ملیحه_آخوندی
غم نخوردن چاییه مادرم حالا
با چای تازه-دم چایخونه جبران شه
نَشِستنِ یه غروب توی خونهی پدری
با چای تازه، دمِ چایخونه جبران شه
#ملیحه_آخوندی
#حرم
کاش یه دستمال لطیف باشم توو جیبِ پیرهنت
وقتی سر درد داری بگردم هی دور سرت
منو مرهمِت بدون و از سرت باز نکن!
بیا مردونگی کن بذار برات ناز کنم
شونههات پناهِ موهام شَنو من به جای تو
روسری و گیرههامو از سرم باز کنم!
ترسم اینه رو جهازم، یه دلِ خونِ شکستهس...
میدونی! عقلِ عروسمم یه دردِ پینه بستهس!
اگه آرزوت کنم زودی برآورده نشی، چی؟
یا برآورده بشی، مرهم این دردِ نشی، چی؟
میتونی بفهمی چشمایی رو که قرار نداره؟
احسنالحال شی توو خونهای که بهار نداره؟!
یه قناریام برات که توو دلش یه کبک داره
ممکنه یه وقتایی توو خونمون برف بباره!
تنها از جنگ اومدن بدونِ -همرفیق-، درده
زخمِ تیری که نخوردی، زخمِ کاریِ نبَرده!
میشه قاصدک شی روزایِ خوشو خبر بیاری؟
این گلولهی نخورده رو میتونی در بیاری؟
مث نمرهی قبولی سرِ امتحان آخر
مث بستنی عروسکیِ دست تنگ مادر
میشه مرحمت کنیوُ منو هر لحظه بخوای؟
مث آرزوی بارون توو زمین دیم و گرما
مث خودکشی رو تختای غریب ابنسینا
میشه مرحمت کنیوُ منو هر لحظه بخوای؟
#ملیحه_آخوندی
#مادرکم_که_بی_او_تنها_از_جنگی_نامرد_برگشتم
#از_کتاب_سهشنبه
*عقل عروس: رسم بوده روز عروسی، خونوادهی عروس چیزیو در مكان مخصوصی روی تاقچه يا ميز قرار میدادن تا يكی از اعضای خونوادهی دوماد به صورت نمادين با برداشتن اون، مثلا عقل نو عروسو بدزده و اونو ببره خونهی دوماد.
*ابن سینا: بیمارستان روانپزشکی در مشهد
.
فردا سهشنبهس و تولد مامان قشنگم...
همه توو فکرِ کادوی مادر
تو توو فکرِ غمای لبریزت
بشینی خیره شی به آشوبِ
قاب عکسایِ سردِ رو میزت
#ملیحه_آخوندی
#الحق_که_روز_شعر_و_ادب_فارسی_برازندهشه
هرقدر ذوقت بی حد و اندازه باشد
شعرت میان شاعران آوازه باشد
سخت است دردت را کمی موزون بگویی
از دیدشان کشف و نگاه تازه باشد!
#ملیحه_آخوندی
#روز_شعر_ادب_فارسی