eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
381 ویدیو
5 فایل
مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892101403351352 بنام امیرحسین عسگری 🔹ارتباط با ما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عمر شریف اش گاه در علم اندوزی سپری شد و گاه در علم آموزی ... گاه صرف مجاهدت شد و گاه در تبعید و غربت سپری ... بزرگ مردی را می گویم که روایات از او بعنوان مردی از اهالی قم یاد میکند که در آخر الزمان برخواهد خواست و مردم را به سوی حق دعوت خواهد نمود ... از شیرمردی سخن‌ می گویم که آن زمان که گرگ ها و شغال ها برای تکه تکه کردن مام میهن دندان تیز کرده بودند؛ به نور ایمان، ازقلب های یخ زده جوانان، پاره های آهن ساخت تا بلاها و فتنه ها آرامش شان‌ را به تلاطم نیافکند ... هم او که پدران مان را آموخت تا روی پای خدا بایستند و بر او تکیه زنند ... او که شیعه خانه تو را، موعود مهربانم، در ایران زمین بنا نهاد ... و با دلی آرام و قلبی مطمئن بار سفر بربست، تا در روز موعودی که چندان دور نیست، "مؤتزراً كفنی و شاهراً سیفی" دعوت منادی را لبیک گوید و به خیل لشگریان پیروزمندت بپیوندد. سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه شانزدهم خرداد ماه ۱۴۰۲، . ‌وعده ی دیدار نزدیک است یاران مژده باد روز وصلش می رسد، ایام هجران می رود اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ ... فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِرا کَفَنِی شَاهِرا سَیْفِی ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... تا چشم کار می کرد آب بود و آب ... نظر رحمت پروردگار از آسمان نازل شد ... و زمین از همان نقطه ای گسترده شد که بناست روزی بوسه گاه قدم های نازنین تو باشد، موعود مهربانم ... چه روزی بشود آن‌ روز که طنین گامهای حیدری ات‌ در خانه خدا بپیچد ... عطر نفس های نرگسی ات دنیا را عطر آگین‌ کند ... و نوای ملکوتی "أنا المهدی" ات گوش جهانیان‌ را بنوازد ... آن روز قاصدک های خوش خبر در سرتاسر گیتی به پرواز درخواهند آمد و جوانه های امید در قلب های نا امید و بی پناه خواهند رویید ... لبها با‌ لبخند آشتی خواهند کرد ... و بساط هر چه تاریکی و زشتی از دنیا برچیده خواهد شد ... چه خجسته روزی بشود آن روز زیبای خدا، که تو برگردی ... سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه بیست و سوم خرداد ماه ۱۴۰۲، . تکیه کن بر کعبه فریادِ أناَالمهدی بزن اَلغیاث اُمّیدِ قلبِ بی قرارِ عاشقان اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِيَائِكَ وَ ارْدُدْ عَلَيْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ‏ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... امشب ... کتاب آفرینش، شاهد زیباترین رویداد تاریخ است... ماه روی علی غرق در شبنم شرم ... مقابل پیامبر رحمت به زانوی ادب نشسته؛ لب به سخن نمی گشاید، اما ... اسرار قلبش بر پیامبر پوشیده نیست. سیمای پریوش فاطمه، از شرم گلگون ... سکوت پیچیده در حیایش حاکی از رضایت اوست... و سر انجام در فرخنده شبی چون امشب، پیوند دو دریا ... سر منشاء لؤلؤ و مرجان می شود از بحر دنیا؛ ثمره اش می شود حسن، کریم آل الله ... می شود حسین، سفینة النجاة ... رضا می شود ... می شود مهدی ... هم او که آمدنش را باور داریم؛ همچون روشنی روز ... هم او که صدای آمدنش نزدیک است؛ همچون فرا رسیدن سحر از پس شب تار ... هم او که خواهد آمد ... به همین‌ زودی ... به همین نزدیکی. سه شنبه ای غرق نور و سرور از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه سی ام خرداد ماه ۱۴۰۲، . شاید که به یمن جشن زهرا و علی از یوسف زهرا خبری شد امشب وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... چهل روز اشک ندامت ... چهل روز شیون و زاری ... مرهم نشد بر درد دوری از فردوس برین ... جنة الاعلی و در جوار پروردگار به سر بردن کجا و برهوت این دنیای هزار چهره کجا ... عرفه از راه رسید ... جبرئیل راه و رسم توبه و انابه را به آدم آموخت ... و صبح گاهانِ عید اضحی، آدم بخشوده شد. محبوب من ... عرفه ای دیگر در پیش است ... روز هم نوا شدن با دردانه خدا در عشق بازی با محبوب در سطر سطر نیایش و مناجات ... من نیز می خوانم ... "وَ أَسْعِدْنِی بِتَقْوَاكَ ..." تا سعادتمندم نمایی به پرهیز از هرآنچه حجابی شده بین دیدار من و آقایم ... موعود مهربانم ... امسال مناجاتم رنگ و بویی دگر به خود گرفته ... رنگ انتظار، دلتنگی، بی قراری ... کاش زمزمه های عاشقانه ام امسال، به محضرت برسد ... کاش اشک های ندامتم را بنگری و توبه ام بپذیری ... کاش پایان‌ پذیرد روزهای سخت دوری از بهشت روزگار خوش آمدن تو ... سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار ما سه شنبه ششم تیرماه ۱۴۰۲، در آستانه شب عرفه . ای امیر عرفه، دیدن رویت عشق است مردن آقا به خدا بر سر کویت عشق است  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... می دانی یوسف ... هر سال عید غدیر، لبریز از شادی ام آن چنان که گویا از فرط شوق، مرغ روحم در قفس تنگ تن نمی گنجد، اما ..‌. مثل روز پدر .‌‌‌ مثل نیمه های شعبان .‌‌.‌ هم زمان بغضی در گلو دارم. گویا هر سال تو را می بینم در انتظار ‌‌‌‌... تا ما جاماندگان از کاروان منتظران، ‌‌‌خود را برسانیم. .‌‌‌. و بازگردند آنان که پیش رفته اند ... غدیری دیگر در راه است ... خیابان ها آذین بسته شده ... و شهر یکپارچه غرق در شادی و شعف ... غافل از اینکه ... تویی آن صراط مستقیمی که باید دستش را بفشاریم به تجدید بیعت ... به وعده انتظار ... تویی که هنوز پس از چهارده قرن ‌‌‌‌‌‌... پیغام ولایتت به گوش غائبان نرسیده است!!! سه شنبه ای غرق نور و سرور فرا رسید .... قرار ما سه شنبه سیزدهم تیرماه ۱۴۰۲، همزمان با میلاد با سرسعادت امام علی النقی و ایام عید سعید غدیر . و آخرین ثمر و میوه‌ غدیر تویی بیا که عید بدون تو بی صفاست آقا وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... سرمست بودیم از شادی عیدی بزرگ که دیگربار کام مان به شیرینی میلادی خجسته حلاوت یافت ... در بیست امین روز از ماه ذی الحجه ... چشمان گیتی روشن شد به ولادت هفتمین خورشید از تبار آفتاب ... باید که دست بیافشانیم و پایکوبی کنیم ... که گره های کور را گره گشا آمد و قفل های بسته را شاه کلید ... هم او میلاد خجسته اش، آغازی دیگر است بر بارش رحمت بی انتهای الهی. در ایام سراسر نور و برکت زادروز فرخنده باب حوائج الی الله‌ ... دست های خالی مان را دخیل التماس می کنیم به دامان مولودی که هیج خواهشی در آستانه کرامتش بی پاسخ نخواهد ماند، به التماس دعای فرج ... سه شنبه ای غرق نور و سرور فرا رسید .... قرار ما سه شنبه بیستم تیرماه ۱۴۰۲، همزمان با ایام میلاد با سرسعادت باب الحوائج، امام موسی کاظم علیه السلام، . حاجت خویش طلب کن که ندارد پس از این تیر جانسوز دعایت اثری بهتر از این وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... چند روزی است کوچه پس کوجه های شهر رنگ ماتم به خود گرفته ... سر در خانه ها پرچم و کتیبه های سیاه نصب شده ... تکایا و هیئات سیاه پوش شده اند ... آری... هلال محرمی دیگر سر می زند و حزن و اندوه سرتاسر گیتی را فرا می گیرد ... با چشم دل که بنگری جهان را یکپارچه چشمی می بینی که در ماتم خون خدا خون می گرید ... بلند قامت سیاه پوش ... جان عالم بفدای چشم های نازنین ات که هر صبح و عصر به یاد جد غریب ات بارانی است ... کجای این عالم خیمه عزا به پا کرده ای؟؟؟ در کدام سرزمین تنها بر سینه می زنی و روضه می خوانی؟؟؟ آسمان کدامین نقطه از زمین شاهد اشک های غریبانه توست؟؟؟ کجا برای عرض تسلیت و سر سلامتی خدمت برسیم؟؟؟ آقا جان .... امسال نیز مثل هر سال ... اشک هایم‌ را نذر سلامتی و پایان یافتن شبهای تار فراق تو می کنم و با چشم های بارانی زمزمه می کنم ... اباصالح ... التماس‌دعا ... هرکجا رفتی، یاد ما هم باش ... سه شنبه ای دیگر فرا می رسد .... قرار ما سه شنبه بیست و هفتم تیرماه ۱۴۰۲، . فدای شال مشکی ات، فدای گریه های تو حضرت شاه روضه خوان، تسلیت عرض می کنیم یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الفَرَج ‌‌... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... گرما بیداد می کند ... چشم های بی رمق کودک نیمه باز مانده ... صدای چکاچک شمشیرها از بیرون خیمه شنیده می شود ... پیکرهای پاک شهدا بر زمین تف دیده کربلا آرمیده ... ناگهان صدایی ملکوتی در دشت می پیچد ... آیا یاری کننده ای نیست که یاری کند مرا؟؟؟ آیا دادرسى نیست که براى رضاى خدا به داد ما برسد؟؟؟ آیا حمایتگری نیست که حریم رسول خدا را حمایت کند؟؟؟ امام در آخرین ساعات نیز دست خدایی اش را پیش می آورد به این امید که راه نجات را فراسوی حتی یک تن از لشگر کفر بگشاید. پیکرهای پاک شهدا به حرکت در می آید ... صدای لبیک کودک نیمه جان در گوش تاریخ می پیچد و سردار شش ماهه سپاه ارباب عازم میدان رزم می شود. دهم محرم الحرام ... سال ۶۱ هجری ... خود را در دشت کربلا تصور کن؛ کجا ایستاده ای؟؟؟ سه شنبه ای دیگر فرا می رسد .... قرار ما سه شنبه سوم مرداد ماه ۱۴۰۲، . آقا اجازه هست از انصارتان شوم؟ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عاشق هیئت بود ... دلش می رفت برای شستن استکانهای چای روضه و جفت کردن کفش های عزاداران حسینی ... اصلا سرش درد می کرد برای هر کاری که کمتر دیده شود ... ساعات خادمی حال خوشی داشت ... خدمت می کرد و زیر لب با خود نجوا داشت و اشک‌ می ریخت ... بارها از مادر شنیده بود کودکی اش در روضه های هفتگی سپری شده و در هیئت و مسجد ... تمام عشق و ارادتش را به خاندان عصمت مرهون پاکی مادری می دانست که با وضو از شیره جانش به او نوشانده بود، در حالیکه چشمانش بر غربت اهل بیت بارانی بود و لالایی اش زمزمه عاشقانه هایش با آل الله ... عصر تاسوعا بعد جارو زدن حسینیه، لباسهایش را مرتب کرد، دستی به موهایش کشید و راهی شد ... مثل هر پنج شنبه برای دیدار مادر سر از پا نمی شناخت ... تمام مسیر زیر لب دلگویه های مادر با حضرت سقا را زمزمه می کرد ... اینک‌ پایین پای مادر ایستاده بود ... به آرامی آب را روی سنگ سپید ریخت و با دست‌ گرد از روی سنگ زدود. به اسم مادر که رسید عاشقانه نوازشش کرد، خم شد و گل بوسه ای بر روی اسم مادر نشاند ... بوسه ای بر دست و بوسه ای دیگر بر پای مادر زد ... کنار مادر نشست و روضه حضرت سقا‌ را زمزمه کرد؛ روضه او را به روزهای دور برد ... همان‌ روزها که مادر پیراهن مشکی اش را به او میپوشاند و شال سیاهش را ... سه شنبه ای دیگر فرا رسید .... قرار ما سه شنبه دهم مرداد ماه ۱۴۰۲، . من غم و مهر تو را با شیر از مادر گرفتم روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه .... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و نهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... قاب چشمانم حتی برای لحظه ای میزبان سیمای دلربایت نشده ... و موسیقی روح نواز صدای نازنین ات گوش هایم را ننواخته ... اما مهرت چنان در دل و جانم ریشه دوانده که گویی از ازل گلم را به عشق تو سرشته اند، حضرت دلبر ... پیش تر ها جمعه‌ ها از سر صبح، رد و نشانت را از نسیم صبح گاهی می جستم و از قاصدک های خوش خبر و پرستوهای مهاجر ... اما‌ چندی است، سه شنبه هایم نیز به عطر دل انگیز نرگسی ات معطر گشته ... چندی است سه شنبه ها نیز عشق تو آرام و قرارم ستانده ... از سر صبح بی تاب و بی قرار ثانیه ها را می شمارم و عصرگاه راهی می شوم به این امید که اذن دیدارم دهی و قدم بر دیدگانم گذاری ... اما هر غروب سه شنبه من و خورشید با دلی خون به چشمهامان سه شنبه ای دیگر را وعده می دهیم ... سه شنبه ای دیگر در حسرت دیدار ماه رویت سپری شد ... اين سه شنبه به تاريخ دهم مرداد ماه ۱۴۰۱، با پذیرایی حلوا و اهداء چای روضه، یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک ، از دیگر خدمات خادمین بود. دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز ....  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... پس از عصر روز دهم ... آن هنگام که لشگریان شیطان به خیام آل الله حمله ور شد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌..‌. آنگاه که خیمه ها در آتش سوخت ‌‌‌‌‌‌‌... آِن زمان که بیابان ها پناهگاه زنان و کودکان بی سر پناه شد ... لحظه به لحظه در کنار عمه جانت بوده ای ... اینک ده روز است زینب را همراهی می کنی ... همراه او بر کودکانی که از روی ناقه های عریان بر زمین می افتند می گریی. آن گاه که چشمان نگران جد غریب ات، از روی نیزه خیره به بیایان، خون‌ می گرید، قلب نازنین ات از غصه آب می شود. این روزها شاید همچون زینب، تنها التیام قلب داغدارت، شنیدن صوت ملکوتی قرآن از لبهای خشکیده و خونین شاه عطشان باشد آن هنگام که دیده های ناپاک لشگر کفر را از فرزندان رسول خدا باز می گیرد ... ده روز است همراهی می کنی، کاروانی داغدیده را ... قدم به قدم ... از کربلا تا کوفه و اینک از کوفه تا شام بلا. کاروانی از بزرگ زادگان را ... رخت اسارت بر تن .. زخم جسارت بر دل ..‌. دردهاشان را می بینی و خون می گریی ... فدای چشم های بارانی ات ... فدای دل شکسته ات، برگرد برگرد که تا دروازه ساعات راهی نیست ..‌. سه شنبه ای دیگر فرا می رسد .... قرار ما سه شنبه هفدهم مرداد ماه ۱۴۰۲، . دارند سوی شام بلا میبرندشان عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان اللّهم عجّل لوليّک الفرج بحقّ زِينَبِ کُبري سَلامُ الله عََليها ... @seshanbemahdavi