eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
374 ویدیو
5 فایل
مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892101403351352 بنام امیرحسین عسگری 🔹ارتباط با ما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عکس علی اکبرش را به هر کسی که از اتوبوس پیاده می شد، نشان می داد ... نوجوانی ۱۵ ساله با صورتی گندمگون، چشمهای درشت عسلی و موهای مجعد ... با دستمال ابریشمی اش عرق از صورت پاک کرد، جرعه ای آب نوشید، نفسی عمیق کشید و خسته اما امیدوار از لابلای جمعیت خود را به آخرین اتوبوس رساند. هرکس عکس را می دید، مکثی می کرد، با ناراحتی سری تکان می داد، پیرمرد را دلداری می داد و دور می شد ... پیرمرد روی پله اتوبوس نشست ... عکس را‌ بوسید و در جیب پیراهنش گذاشت و زیر لب زمزمه کرد ... ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف این زمان یوسف من نیز به من باز رسان یوسف زهرا ... سالهاست اسیر زندان غیبتی ... زندانی که از آثار غفلت من و ماست ... عکسی از تو در دست نداریم و حیرانیم که چه وقت طنین صدای گام های آمدنت در گوش هستی طنین انداز می شود، اما ... دیده به راهت دوخته ایم و می دانیم یکی از همین‌ روزهای خوب خدا از رلال خوشگوار حضور تو خواهیم نوشید و سیراب خواهیم شد که ... " إِنَّهُمۡ يَرَوۡنَهُۥ بَعِيدٗا وَ نَرَىٰهُ قَرِيبٗا " .‌‌.. سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه بیست و چهارم مرداد ماه ۱۴۰۲، . غم مخور یوسف گم.گشته می آید ای دل ...  وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... با انگشت های ناتوانش گیسوان نیم سوخته اش را مرتب نمود ... صورتش را با لبه آستین پاک کرد ... بسختی از جا برخاست و با دستهایی که از درد توانش را ربوده بود گرد و خاک از لباس هایش تکاند ... آخر میزبان میهمانی بسیار عزیر بود ... با چشم های کم سویش بدنبال پدر گشت ... آغوش گشود و پدر را سخت در آغوش فشرد؛ تمام توانش را جمع کرد و گفت بابایی ... آرام جانم ... آمدی؟؟؟ بی بی جان ... آلام‌ ما نیز از حد گذشته ... درد هجران تاب و توان مان ربوده ... می شود یکروز بابای ما نیز از سفر باز گردد و به خرابه دل ما سری بزند ... آن وفت ما نیز سخت در آغوشش کشیم و رنج ها و غصه های روزهای فراق برایش بازگوییم و در پیش مقدمش جان بیفشانیم. سه شنبه ای غمبار از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه سی و یکم مرداد ماه ۱۴۰۲، همزمان با شهادت جانسوز دردانه حضرت ارباب، حضرت رقیه خاتون سلام الله علیهما . بهای وصل تو گر جان بود ، خریدارم  وَ أَتْمِمْ نِعْمَتَكَ بِتَقْدِیمِكَ إِیَّاهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... جاده بر هر قدمش بوسه می نشاند ... هر قطره از مروارید اشکش که بر زمین‌ می چکید، دل زمین آب می شد و فرو می ریخت ... با شال مشکی اش عرق از چهره پاک کرد و به سوی موکب بی ریایی که کنار جاده بود حرکت کرد ... پیرمرد تکیده ای با چند جعبه، یک‌ کتری دود گرفته، چند استکان و سینی ای خرما موکبی برپا کرده بود ... پیرمرد هلابیکم گویان به استقبال سید جوان آمد ... جعبه ای چوبی را وارونه کرد و نعارف کرد تا لختی بنشیند و خستگی به در کند... بر دستهایش آب ربخت و استکانی چای برایش ریخت ... سید با خوشرویی با پیرمرد غرق گفتگو شد، گوبا سالهاست او را می شناسد ... کمی که گذشت جوان برخاست و از پیرمرد تشکر کرد و دست هایش را بدعا بلند کرد ... جوان دور و دورتر می شد و پیرمرد همچنان با نگاهش او را بدرقه میکرد ... سیل جمعیت در کنار سید بسوی جنت الحسین در حرکت بود؛ یکی دسته دسته گل صلوات پیشکش وجود نازنین امامش میکرد ... در هر قدمِ آن دیگری، عطر دعای فرج‌ موج‌ می زد ... پیرزنی لنگ لنگان طی طریق می کرد و در آرزوی نوشیدن جرعه ای دیدار محبویش با او نحوا میکرد، از کنار جوان که گذشت زیر لب گفت: السلام علیک‌ یا سیدی و مولای یا صاحب العصر و الزمان ... سید جوان سر مبارکش را بلند کرد و فرمود: "و علیکِ السلام و رحمة الله و برکاته ". سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه هفتم شهریور ماه ۱۴۰۲، . یعنی میشه یک اربعینُ با گل نرگس ما هم توی راه نجف تا کربلا باشیم؟   وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دلم آتش می گیرد از یادآوری خاطراتی که آسمان چشمان نازنین ات را بارانی می کند. اربعین سال ۶۱ ... و سرانجام زینب از سفر بازگشت ... خسته، شکسته، خمیده ... اما سربلند ... که قیام خونین برادر را به ثمر رسانده بود. عمه جانت را می بینی؛ روزی را به خاطر می آورد که اول بار قدم به این سرزمین نهاده بود ... خورشید را پیشاپیش کاروان به یاد می آورد و ماه را که یک قدم عقب تر از خورشید به پیش می رود ... سجاد و علی اکبر اکبر و قاسم را می بیند گرم گفتگو ... و رقیه را که برای عمه شیرین زبانی می کند و علی اصغر را که در آغوش گرم‌ رباب به خواب ناز فرو رفته است. گلاب اشک چهره آفتاب سوخته اش را می سوزاند ... چشمان مهربان ات با اشک وضو می گیرد ... زینب از ناقه پیاده می شود، اما ... این بار زانوان قدرتمند یل ام البنین رکاب برایش نمی گیرد ... و دست های مهربان جوان رعنای لیلا دستش را برای گرفتن دستهای زخمی عمه‌، پیش نمی آورد ... زینب خمیده اما سربلند به سوی برادر حرکت می کند .. با قدمهای شمرده شمرده ... دست بر سینه ... آهسته آهسته گام برمی داری و دست بر سینه می گذاری ... السَّلامُ عَلَیٰ وَلِیِّ اللّٰهِ وَحَبِیبِهِ ... به کنار برادر می رسد ... بیش از این تاب نمی آورد، خود را به روی آرامگاه برادر می اندازد و عرضه می دارد: "عزیز دل خواهر ... زینب ات از سفر باز گشت". سه شنبه ای غمبار از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه چهاردهم شهریور ماه ۱۴۰۲،همزمان با شب اربعین سرور و سالار شهیدان، . ای خونجگر ز قامت زینب بیا بیا ...   اللّهم عجّل لوليّک الفرج بحقّ زِينَبِ کُبري سَلامُ الله عََليها ...  @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... غریب بودن در عین عزت ‌و قدرت، ارث خانوادگی توست، غریب ترین ... کتاب تاریخ را توَرَق می کنم ... پیامبر مهربانی ها را می بینم هم او که "مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى" ست، اما هذیان‌گویش خطاب می کنند ؛ پهلوان بدر و حنین را، در کوچه بنی هاشم، دست بسته و ریسمان بر گردن ... پاره تن رسول خدا را، دستی بر دیوار و دستی بر پهلو ... کریم‌ مدینه را که کریمترین روزگار است و تمام شهر بارها از خوان کرامتش متنعم شده اند، اما مذل المؤمنینش می خوانند ‌.‌ زینت دوش نبی را‌‌ تنها و غریب، بر نیزه غریبی تکیه زده  ... و فرزندان آفتاب را یکی پس از دیگری ... یکی اسیر چنگ کوفیان بی وفا، یکی در زندان های مخوف بغداد و دیگری در غربت طوس ... و تو ... آخرین فرزند خانواده خورشید ... زندانی غفلت و بی مهری فرزندانی چون من ... سه شنبه ای دیگر از راه می رسد و ما دلدادگان ات گرد هم‌ می آییم تا گرد غربت بزداییم از ماه روی تو، عزیزترینی که در این شلوغی های شهر، شده ای غریب ترین. سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه بیست و یکم شهریور ماه ۱۴۰۲، . هر روز دیده می شوی اما کسی تو را نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الاجْتِهَادِ فِي طَاعَتِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... خورشید ربیعی دیگر طلوع کرد و ... سفره دو‌ ماه سرمستی از نوشیدن نام زیبای جد غریب ات برچیده شد ... دو ماه هم رنگ‌ شدن با تو ... نوحه کردن، روضه شنیدن ... مروارید اشک‌ از دیده جاری کردن، به چشم بر هم زدنی سپری شد. مولای من ... نیک می دانی که حزن و اندوه ما را در مصیبت جد غریب ات، پایانی نیست، اما ... حال که به برکت میلاد رحمة للعالمین گیتی سراسر عطرآگین است‌ به عطر گل های محمدی ... حال که مرغکان خوش الحان به یمن فرا رسیدن روزهای شادی که‌ در راه است گوش جان ها را به نغمه شادی می نوازند ... ما نیز جامه سیاه از تن به در می کنیم ... با یک دنیا امید، پنجره دل هامان را رو به سوی تو می گشاییم ... شادی و سرور را در آستانه سالروز زعامت تو و میلاد اجداد کریم ات در قلب هامان پاگشا می کنیم .. و خدا را به اعیاد شریف پیش رو سوگند می دهیم که عیدی مان را شادی قلب حبیب اش، و شادی قلب نازنین تو مقرر فرماید، به مژده ظهور. سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه بیست و هشتم شهریور ماه ۱۴۰۲، . آقا تو را به آبروی مصطفی بیا ... اللّٰهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّداً صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وآلِهِ بِرُؤْيَتِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... ولوله ای در کائنات برپاست ... غدیر دیگری از راه رسیده ... فرشتگان‌ بَخِ بَخ ِگویان ، فوج فوج برای دست بوسی و عرض تبریک خدمت خاتم الاوصیاء، گوی سبقت از هم‌می ربایند ... و خدا نعمتی عظیم به زمینیان هدیه میکند، تو را ، غایت آرزوی انبیاء، بر ما ارزانی می دارد‌... به شکرانه این منتی که خدا بر ما عطا کرده، قرآن می گشایم و سرمست می شوم از نوشیدن وعده های زیبای بهشتی ... باغ های زیبای بهشت ... نهرهای جاری زیر درختان پر میوه ... برکات و نعمات بیکران ... جملگی روزگار زیبای آمدن تو را به تصویر میکشد، طاووس اهل بهشت ... روزی را که می آیی و بر هر چه کژی و نازیبایی است خط بطلان‌ می کشی؛ روزی که زمین و آسمان هر آنچه گنج نهان کرده، پیش مقدم تو می افشانند؛ روزی که از جای قدم های نازنین تو بهشت می روید ... روزی‌که حتی در کویرها گل می روید ... همان روز که جهان تنها یک فصل را تجربه خواهد کرد، بهار آمدن تو ... چه روزی بشود آن روز زیبای خدا ... سه شنبه ای غرق نور و سرور از راه می رسد .... قرار ما سه شنبه چهارم مهر ماه ۱۴۰۲،همزمان با ایام موفور السرور ولایتعهدی حضرت ولیعصر عج، . آقا جهانِ بی تو برایم جهنم است پس کی طلوع میکنی آخر بهشت من؟ وَ أتمِم نِعمَتَکَ بِتَقدیمِکَ إیّاهُ أمامَنا حَتّی تُورِدَنا جِنانَک ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... چشم به دنیا که گشودی، دنیا تبسم کرد ... نه تنها برهوت حجاز، که سرتاسر گیتی به یُمن قدوم بهاری ات گلستان شد ... و دنیا، سراسر عطرآگین شد به رایحه روح نواز گل محمدی ... "خلق عظیم" ات، کج خلقی ها‌ را به مهر و عطوفت بدل کرد و ... مهربانی ات دل از اویس ها‌‌ ربود ... پدر مهربان‌ امت ... در این روزگار بی مهر و نا آرام، عجیب به آرامش آغوش پدرانه ات محتاجیم ... و به گرمای دست‌ نوازش گرت .. مهربان ترین ... چهره دلربا و ملکوتی شما را در ماه روی آخرین فرزندتان می جوییم و آرامش صدای روح بخش تان را در صدای آسمانی اش، اما ... چه کنیم که غفلت پرده کشیده بر دیدگان و مُهر زده بر گوش هامان.... تا نبینیم آن عزیزترین‌را که لحظه ای از یادمان غافل نیست و نشنویم صدای غربتش را که هر لحظه به یاری مان‌ می طلبد ... هم او که آمدنش حتی زمستانی ترین‌ روزهامان را بهاری می کند ... هم او که به سر و روی دنیا رنگ عشق و مهربانی می‌ پاشد ... هم او که نفس‌مسیحایی اش به دنیای سرد و بی زوح جانی تازه می بخشد ... حبیب خدا ... جان عالم‌ به فدای تان ... گره کور غیبت نفس های ملکوتی شما را می طلبد، دستی به دعا برآرید و پایان شام تار هجران را، از پروردگار طلب نمایید که فرمود: "وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ" باشد که به عشق رضایت قلب نازنین شما، ببخشاید این فرزندان عاصی را و بگشاید گره از کار فروبسته فرج. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه یازدهم مهر ماه ۱۴۰۲، همزمان با ایام فرخنده زادروز پیامبر مهربانیها و آقا امام‌جعفر صادق علیهما السلام . آقا تو دعا کن که بیاید مهدی .... یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و هجدهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... فرقی ندارد ... هر کجای عالم که باشیم ... در با آغوش باز میزبان میهمانان گرانقدرت باشیم .... یا آغوش گرم قطعه ای از بهشت، میزبان خستگی ها و دلتنگی هامان باشد ... آفتاب سه شنبه که سر بزند ... نگاه مان در جست و جوی بهشت گمشده چشم های توست. در خجسته سالروز میلاد باسرسعادت پیامبر مهربانی ها و صادق آل طه علیهما السلام، سه شنبه ای شیرین بر ما گذشت ... سه شنبه ای که دست های نازنین تو، در تقدیر شب های قدر، برایمان رقم زد و امضا نمود ... سه شنبه ای در آغوش گرم حضرت ارباب ... در زیباترین قرار عاشقی مان، در رویایی ترین دو راهی عالم، نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت .... اين سه شنبه به تاريخ یازدهم مهرماه ۱۴۰۲، همزمان با خجسته سالروز میلاد باسعادت ختم المرسلین و حضرت صادق علیهما السلام با پذیرایی کیک خانگی و بسته های شکلات و شیرینی و اهداء جاکلیدی و گل رز با برپایی میز قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب ، میز کودک و میز گریم کودکان در میدان عاشقی و هم‌چنین عده ای از خادمین ، با پذیرایی نوشیدنی موهیتو و اهداء جانمار، جا کلیدی، گیره روسری و‌ مداد رنگی عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کربلای معلی پراکندیم. غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست ... وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دست های خدا بسته بود ... اما فاطمه هنوز جان در بدن داشت ... شیر خدا را که کشان کشان از خانه بردند، سرو قامتش را که خم شده بود راست کرد و برای‌ یاری امام زمانش در کوچه بنی هاشم شروع به دویدن کرد ... همان کوچه که هنوز معطر بود به رایحه دل انگیز نفس های پیامبر رحمت ... آن زمان که ندای روح بخش "السلام علیکم یا اهل بیت النبوة" اش بر در خانه علی، کوچه را عطرآگین‌ می کرد ... همان پیامبری که برای رسالتش اجری جز مودت اهل بیتش طلب نکرده بود! در کوچه پس کوچه های آخر الزمان .... ما برای یاری امام زمان مان چه کرده ایم؟؟؟ سه شنبه ای غمبار فرا رسید ... قرار ما سه شنبه هفتم آذر ماه ۱۴۰۲، همزمان با ایام شهادت جانسوز دخت نبی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیهما . در راه حفظ جان امام زمان خویش زهرا تمام هستی خود را فدا نمود وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... این روزها حال دنیا رو به راه نیست ... هرروز خبری دردناک کام دنیا را تلخ می نماید؛ اخبار کشته شدن انسان های بی گناه ... با ویروس های ساخته دست بشر ... با سلاح های کشتار جمعی ... دانشی که می بایست دردی از دردهای بشریت را التیام بخشد، به فقر و فلاکت و نسل کشی انجامید... تا تو نباشی، پدر ... اوضاع جهان به همین منوال است ... آقای جهان ... در این ظلمتکده آخر الزمان ... برای جویندگان علم، دانشی از خدا طلب کن ... که مرزهای جهان را درنوردد و زمین را از هر آنچه آلودگی، پلیدی، ظلم و بی عدالتی است رهایی بخشد ... دانشی که مسیری سرشار از شادی و آرامش فراسوی جهانیان بگستراند ... دانشی که اشک از چشمی بزداید ... حق مظلومی از ظالم بستاند ... ریشه زشتی ها را بخشکاند ... دانشی که مرهم باشد بر آلام بشریت ... تا که لبخند رضایتی شود و بر گوشه لبهای نازنین تو، مهربان ترین، جا خوش کند. دانشی که گره کور غیبت تو را بگشاید. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه چهاردهم آذر ماه ۱۴۰۲، . خدای عشق و علم و حکمت از ره می رسد روزی  اللّهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة... @seshanbemahdavi