eitaa logo
ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه
172 دنبال‌کننده
531 عکس
90 ویدیو
11 فایل
متولی برگزاری نماز جمعه در مبارکه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ اشراف پلیس بر هنجار شکنان در فضاهای عمومی 🔹احراز هویت برای ارسال به مراجع قضایی 🔹 قانون میثاق عمومی است و فارغ از هر عقیده و سلیقیه ای لازم الاجرا است. @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
🔹 تلاوت نور بياد شهدای انقلاب، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، و شهدای اولین هفته اردیبهشت ماه شهرستان مبارکه شهيدان: ابراهیم مومنی پلارتگان کریم زمانی باغملک علی مراد اسماعیلی دیزیچه عباس کریمی هراتمه براتعلی نوری نکوآباد اسماعیل مهدوی لنج رحمت اله اسدی مبارکه حمید قاسمی افغانستان عباسعلی عطایی وینیچه 🔹 قاری قرآن جناب ابوالفضل باقری 🔹از صفحه ۴۶۵ ادامه سوره مبارکه زمر آیه ۵۷ 🔹 زمان جمعه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
قسمت هشتم‌ 🔹روايت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی 🔸 سرتاپایم را معاینه کردند. با تعجّب به هم گفتند: «جَلَّ الخالق! حتّی یک خراش کوچک هم برنداشته. چه‌طور ممکنه؟ مطمئنید این تو اتوبوس بوده؟» پرسیدم: «اینجا کجاست؟ من اینجا چکار میکنم؟» یک نفر در جوابم گفت: «اینجا بیمارستانه. اتوبوسی که شما سوارش بودی، تصادف کرده. همة مسافران اتوبوس را آوردند این بیمارستان، این سروصدا هم مال زخمی هاست. شما را معاینه کردند، هیچ حرکت و علائم حیاتی نداشتی. دقیق نمیدونم؛ امّا چندساعته که اینجائی. من بین کشته‌ها دنبال نشانی میگشتم. همه را از اوّل یکی‌یکی گشتم و آمدم جلو. همین که به شما دست زدم، جان گرفتی و زنده شدی. خدا خیلی تو را میخواسته پسرم.» من را بلند کردند، بردند و روی یک تخت خواباندند. شیفت شب تمام شد و کارکنان بیمارستان جایشان را عوض کردند. حادثه تصادف و داستان من در بیمارستان پخش شد. یک‌بار دیگر توسّط دکتری که تازه آمده بود، معاینه شدم. دکتر گفت: «هیچ مشکلی نداری.» مرخص شدم. پول و کاغذی که آدرس خانه خواهرم را روی آن نوشته بودم در ساکَم بود. از ساک هیچ اثری نمانده بود. با خودم گفتم: «خدایا، حالا چکار کنم؟ نه پول دارم، نه آدرس دارم، نه کسی را میشناسم و نه جایی را بلدم.» از بین کارکنان بیمارستان که مشغول صحبت‌کردن در باره تصادف بودند، کنجکاوی یک نفر گُل میکند که با من حرف بزند و از خودم ماجرا را بشنود. موقعی که من از همه چیز ناامید شده بودم، آمد و کنارم نشست. پرسید: «واقعاً شما تو اتوبوس بودی؟ اسمت چیه؟ کجا میخواستی بری؟ چه اتفاقی افتاد؟» جواب دادم: «رضا نصوحی، اهل مبارکه ام، میخواستم برم اهواز خونه خواهرم. تو ماشین خوابم برد؛ بیدار که شدم، دیدم تو بیمارستانم.» مشغول صحبت بودیم که یک‌مرتبه، هر دو از کار خدا، حیران شدیم! همسایه ما محمّد یک دائی داشت که ساکن اهواز بود. تابستان هرسال برای هواخوری و سرزدن به فامیل چند روزی به اصفهان می‌آمد. تابستان آن سال هم به اتّفاق خانواده و دختر و دامادش که تازه عقد کرده بودند، حدود یک‌هفته‌ای مهمان همسایه بودند. پدرم یک شب برای شام دعوتشان کرد و با آقا داماد آشنا شدیم. این آقا که حالا کنار من نشسته بود و با من صحبت میکرد، همان داماد دائی همسایه بود. من را شناخت. به او گفتم: «شوهر خواهرم ارتشیه، تو نیروی زمینی کار میکنه.» به‌محض شنیدن این حرف، سوار دوچرخهاش شد و به پادگان نیروی زمینی ارتش رفت. شوهر خواهرم را پیدا کرد و موضوع را برایش تعریف کرد. با هم به بیمارستان آمدند و من را تحویل ایشان داد. مطمئنم که این حادثه حکمتی دارد. افسوس که حکمتش را نمیدانم.» ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
قسمت نهم 🔹 روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی آغاز مبارزه دوران حکومت محمّدرضا پهلوی بود. اگرچه مردم از همه چیز محروم بودند؛ امّا یک چیز فراوان در اختیارشان بود، عکس شاه و خانواده اش با تاج های طلائی بر سر و لباس‌های زربافت بر تن. مردم این عکسها را با میخ به دیوارهای کاهگلی اتاق می کوبیدند. ما هم مثل دیگران عکسهای زیادی از شاه و خانواده اش به دیوار اتاقها زده بودیم. رضا حدوداً ۱۶ساله بود. یک روز به خانه آمد و عکسها را از دیوار جمع کرد؛ داخل باغچه برد، روی آنها نفت ریخت و آتش زد. پدر و مادرم خیلی ترسیده بودند. خواستند جلوی او را بگیرند، گفتند: «چرا این کار را میکنی؟ تو نمیترسی ؟ اگه کسی بفهمد، چکار کنیم؟ میدونی چه بلایی سرمون میارند؟» رضا گفت: «چیزی نمیشه، این شاه خائن و وطن فروشه، باید از کشور بیرونش کنیم.» رضا مبارزه را شروع کرد. کارش این شده بود که دوست، هم‌کلاسی، کوچک‌تر از خودش، بزرگ‌تر از خودش را جمع میکرد، آنها را به بیشه، کوه و صحرا میبرد و برایشان حرف میزد. از ظلم و ستم حکومت می‌گفت. بعدها یکی از اتاقهای خانه را به محلّ برگزاری جلسات و مرکز مبارزاتش علیه حکومت پهلوی تبدیل کرد. خانة ما دو تا اتاق بیشتر نداشت. اتاق‌ها کاه‌گلی و طاق چشمه‌ای بودند و با یک پَستو (صندوق‌خانه) از هم جدا می شدند. رضا هر شب، یک عده را دعوت میکرد؛ به اتاق کناری می‌آورد و تا نصف شب بحث انقلاب می‌کردند. انگار صدای حرف‌هایش هنوز هم در گوشم می‌پیچد. خیلی وقتها خوابم میبرد، چندین بار از خواب بیدار می‌شدم و باز هم می شنیدم که دارد حرف میزند، با صبر و حوصله جواب سؤال میدهد و بحث میکند. سخنرانی عاشورائی «13 بهمن سال 1352 مصادف با شب عاشورا بود. با رضا به مسجد محلّ رفتم. رضا رفت پشت بلندگو و برای مردم شروع به صحبت کرد. گفت: «باید راه امام حسین (ع) را بشناسیم. این درست نیست که خودمان را عزادار، سینه‌زن و نوحه‌خوان امام حسین (ع) بدانیم؛ امّا نمازهایمان قضا شود. در مراسم جشنِ عروسی، چند خانم رقّاصه، با بدنی نیمه عریان، دیوانه‌وار برای مردان برقصند. جوان‌هایمان با نوشیدن شراب، مست شوند و در کوچه و بازار برای ناموس مان مزاحمت ایجاد کنند. اگر شیعه امام حسین (ع) هستیم؛ باید با شراب‌خواری، بی‌بندوباری، قماربازی مبارزه کنیم.» حرف‌های رضا در باره چنین مسائلی که در جامعه یک‌رویه عادی شده بود، باعث شد که عدّه ای به حرفهایش فکر کنند و عدّه ای هم وحشت زده برای خاموش‌کردنش، دست به تهدید و تهمت بزنند.» ادامه‌ دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔸به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا و ایثارگران صورت گرفت 🔸 ديدار از خانواده شهدای والامقام شهيدان: محمدرضا اسدی،منصور فتحی،احمد قدیری و جانباز گرامی عبداله غلامی در شهر دیزیچه محله نکو آباد و حسن آباد قلعه بزی در اين دیدار ها که با محوريت بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه و با حضور امام جمعه محترم ومسئول حوزه بسيج خواهران دیزیچه انجام گرفت از مقام شامخ شهدا و ایثارگران تجليل بعمل آمد. 🔸یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔸در ادامه دیدارهای هفته‌ای امام جمعه محترم شهرستان مبارکه با خانواده معظم شهدا صورت گرفت دیدار از خانواده معظم شهید والامقام علی طاهری فرزند مرحوم حاج عباس در شهر مبارکه در این دیدار که با حضور مسؤل وجمعی از اعضای ستاد برگزاری نماز جمعه، مسئول بسيج وابستگان و تعدادی از پيشکسوتان عرصه‌های دفاع مقدس همراه با ذکر توسلی توسط مداح اهل بیت (ع)برگزار گردید از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد. 🔸 چهار شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
قسمت بیست و سوم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی سفر به اروپا 16 خرداد سال 1359 یک هیئت 6 نفره به سرپرستی رضا به کشور یوگسلاوی اعزام شدند. کشور یوگسلاوی یک کشور اروپایی بود که در سال 1991 الی 1992 میلادی دچار بحران‌ها و درگیریهای فراوانی شد و در نتیجه به هفت کشور مستقل: «کرواسی، اسلوانی، مقدونیه، کوزوو، صربستان، مونته‌نگرو، بوسنی و هرزگوین» تقسیم شد. در حقیقت سفر رضا به این هفت کشور اروپایی بود باهدف تحقیق در امور کشاورزی، دامداری، سدسازی، تعاونی‌ها، چگونگی تقسیم اراضی و چگونگی اداره روستاها به‌منظور برنامه‌ریزی برای استقلال و خودکفایی کشور عزیزمان. به جرأت می‌توان گفت که در زمان حکومت پهلوی به این امور توجّه نشده بود و در این موارد واقعاً کشور وضعیت اسفناکی داشت. این سفر که از طرف جهاد سازندگی ترتیب داده شده بود؛ از اوّلین مأموریتهای علمی و تحقیقاتی بعد از پیروزی انقلاب بود. نتایج و دستاوردهای آن برای کشور بسیار اهمّیت داشت. متأسفانه در سفارت ایران در یوگسلاوی هنوز افرادی در رأس کار بودند که پیشرفت ایران در این امور به مذاقشان خوش نمی‌آمد؛ بنابراین نه‌تنها با این گروه همکاری نمیکنند که تمامی تلاش خود را برای سنگ‌اندازی پیش پای آنها و جلوگیری از تحقیقات به کار میبندد. حتی حاضر نمیشوند یک نفر مترجم به آنها معرفی کنند، درصورتی‌که بعد متوجّه میشوند که دانشجویان و استادان ایرانی آنجا بوده و آدرس همه را سفارتخانه ایران داشته است. این هیئت نهایت تلاش خود را به کار می‌بندد و ضمن بازدید از مراکزی مثل دامداری‌ها، تعاونیها، سیلوها، کمباینها، کارخانه‌های تولید ادوات کشاورزی و ملاقات با اقتصاددانان و پروفسورهای معروف، با زیرکی خاصّ پاسخ سؤالات خود را می‌یابد. رضا حاصل این مأموریت 40 روزه را در جزوه‌های تدوین کرد و در اختیار جهاد سازندگی مرکز قرارداد. باتوجه‌به این‌گونه تحقیقات، کار برای خودکفایی کشور در کشاورزی و دامداری شروع می‌شود. در این سفر علاوه بر نهایت توجه به مسائل علمی و تحقیقاتی، به تحلیل اوضاع سیاسی و وضعیت دینی و اعتقادی مردم هم می‌پردازد و بیان میکند که: «جایگاه دین در این قسمت اروپا خالی است. مردم دچار نابسامانی هستند و به‌زودی قدرت این کشور فرومیپاشد.» این پیش‌بینی دقیق، خیلی زود به وقوع پیوست و کشور یوگسلاوی تجزیه شد و نام یوگسلاوی به تاریخ پیوست. در این سفر یکی از مسائلی که بیش از اندازه او را رنج داده بود اینکه مجبور بودند از هتل‌های گران قیمتی استفاده کنند که برای آنها از قبل در نظر گرفته شده بود. میگفت: «ما رفته بودیم تا قدمی برای کشور برداریم و خیری برسانیم. درست نبود که هزینه‌های سنگین به کشور تحمیل کنیم.» متأسفانه عوامل سرسپرده در ارگانها و حتی سفارتخانه‌ها نفوذ کرده بودند. وحشت داشتند از این که کشور از نظر علمی پیشرفت کند و قدمی در راه خودکفایی برداشته شود. در مأموریت بعدی که اعزام به کشور الجزایر بود؛ برای ترور آنها نقشه کشیدند. مسئولین فهمیدند و سفر را لغو کردند. اَلحَقّ که اگر امروز شاهد خودکفایی در تولید محصولات کشاورزی و دامداری هستیم، اگر شاهد ساخت ماشین‌آلات، ابزار و وسایل کشاورزی، سدهای عظیم هستیم، نباید تلاش و زحمات اولیة این جهادگران مخلص را نادیده بگیریم. خدمتگزار «مهندس نصوحی در سال 1360، مدّتی مسئول کمیته کشاورزی جهاد سازندگی شهرستان سمیرم شد. ایشان برای خدمت به مردم، خصوصاً مناطق محروم روستایی و عشایری این شهرستان سر از پا نمی‌شناخت. کار روزانه زیاد و سنگین بود. آخر شب که میشد، از خستگی از حال می‌رفتیم. برای نماز صبح هم به‌سختی بیدار می‌شدیم. شب که می خوابیدیم، همه‌جا کثیف و به‌هم‌ریخته بود؛ امّا صبح که از خواب بیدار می‌شدیم، همه‌جا مرتب و تمیز بود. یک روز پرسیدم: «خدمتگزار روزها کجاست؟ چرا شب‌ها اینجا را تمیز میکنه؟» آقای عسگری پدر شهید عسگری که از اهالی سمیرم و کارکنان جهاد بود، گفت: «اینجا خدمتگزار نداره. مهندس نصوحی شبها بعد از اینکه همه خوابیدند، اینجا را جارو میکشه و تمیز میکنه.» رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند توصیف مهندس نصوحی است، ایشان دنیای خلوص بودند.» واجب بودن حرمت کشاورز ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور بياد شهدای انقلاب، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، و شهدای سومین هفته خرداد ماه شهرستان مبارکه شهیدان: خلیل احمد پور مبارکه شکراله نجفی درچه منوچهر رجایی جوهرستان حسین مهدوی لنج علی رضا ایران پور مبارکه حسین کریمیان نکوآباد غلامعلی اسماعيلی کرکوند بهروز محمدی آدرگان بیژن حیدری وینیچه اسماعیل صبری شهیده ذلیخا حجمی بکر احمد دهقانی قاسمعلی حسامی اسماعیل ترخان 🔹 قاری قرآن جناب آقای ابوالفضل باقری 🔹از صفحه ۴۸۹ ادامه سوره‌ مبارکه شوری 🔹 زمان جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
قسمت بیست و چهارم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی پادنا این روستاها به‌نوعی در دل کوه و در حاشیۀ رودخانۀ «ماربُر» محاصره بودند و دسترسی به جایی نداشتند. داخل هر روستا راه مالروی باریکی وجود داشت که مردم پیاده و یا با قاطر از آن عبور میکردند. روی رودخانه پل برای ورود به روستاها وجود نداشت. آب رودخانه آنقدر سرد بود که امکان عبور از آن وجود نداشت؛ خیلی زود سردی آب که درحقیقت برف و یخ ذوب شده بود تا مغز استخوان اثر میکرد و بدن را منجمد مینمود. بعد از انقلاب، مهندس نصوحی که از مسئولین جهاد سازندگی اصفهان بود، یکی از اولویتهای کاری خود را محرومیت‌زدایی از این روستاها و خدمت به مردم غیور و قانع این بخش قرار داده بود. برای احداث راههای روستائی، ساخت پل، ساخت اماکن فرهنگی و بهداشتی، کمکرسانی به کشاورزان و دامداران، واگذاری زمین و ماشینآلات کشاورزی و در یک‌کلام زدودن محرومیت از چهرۀ این روستاها، گامهای مؤثری برداشت و برای عمران و آبادی این بخش، آنچه در توان داشت را در طبق اخلاص گذاشت. من عضو یکی از گروههایی بودم که برای محرومیت‌زدایی به این بخش از کشور عزیزمان اعزام شدم. محل استقرارمان روستای مورَک بود. خوب به یاد دارم که یک‌مرتبه ساعت 2 نصف شب برای بازرسی و بررسی کارهای در دست اقدام، به محلّ استقرار ما رسید. با خودم فکر کردم، حداقل ساعت 10 شب از اصفهان حرکت کرده که آن موقع به مقرّ ما رسیده است. مطمئن بودم که روز را هم سخت کار کرده است؛ چرا که ایشان اعتقاد به ساعت اداری و پشت میز نشینی نداشت، قبل از ساعت اداری کار را شروع میکرد و تا پاسی از شب ادامه میداد و در میدان عمل بود، نه در ساختمان جهاد. با تعجّب از او پرسیدم: «نصف شبی کجا بوده‌ای؟» لبخندی زد و گفت: «اگر راهی برای ورود به روستاهای خفر و خینه و خاکدانه و ... وجود داشت، همین حالا به آنجا میرفتم؛ امّا مجبورید چند ساعت من را تحمّل کنید تا صبح شود و به کارمان برسیم.» صبح شد. باید با کِراز از رودخانه میگذشتیم و به روستاهای آن طرف می‌رفتیم. تا آمدیم آن را آمادۀ حرکت کنیم، وارد رودخانه شد تا زودتر خودش را به آن طرف برساند. هنوز به وسط رودخانه نرسیده، فشار و سردی آب چنان بر بدن او اثر گذاشت که مجبور به برگشت شد. آنقدر زمان برای او اهمّیت داشت که حاضر نبود، لحظه‌ای از آن هدر برود. مرد عمل بود و معتقد به خدمت رسانی به دورافتاده‌ترین و محرومترین نقاط کشور. خدمات ایشان در بسیاری از مناطق شهرستان سمیرم که من از نزدیک شاهد گوشه‌ای از آن بودم، فراوان بود و نقش مهمّی در آسایش و رونق زندگی مردم خوب این خطّه داشت.» گرهگشا «رضا عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی استان اصفهان بود و از جان‌ودل برای محرومیت‌زدایی و رونق‌دادن به تولید و کشاورزی کل استان فعّالیت میکرد. برادرم بیکار بود. یک روز اتّفاقی مهندس نصوحی را دیدم. رفتم جلو و گفتم: «میشه برای برادرم کار پیدا کنی؟» فوری دست داخل جیب کرد و یک خودکار در آورد. دنبال کاغذ گشت؛ امّا کاغذ همراهش نبود. من هم کاغذ همراهم نداشتم. باد یک‌تکّه کاغذ کاهی مچاله شدة کوچک را با خودش میبرد. خم شد و کاغذ را برداشت. بازش کرد. خاک و گلش را گرفت و روی آن در حد یک خطّ برای جهاد سازندگی اصفهان نوشت که برادرم را به کار بگیرند. فردای آن روز با برادرم به جهاد سازندگی اصفهان رفتیم. خجالت میکشیدیم که آن کاغذِ پاره و کثیف را به کسی نشان دهیم. پیش خودمان گفتیم: «نکنه مهندس خواسته ما را دست بندازه.» یک‌مرتبه خودمان را در اتاقی دیدیم. شخصی پرسید: «چکار دارید؟» کاغذ را تحویل دادم. ایشان به‌محض دیدن خط مهندس، دستور کار برادرم در یک کشتارگاه مرغ را صادر کرد. برادرم مشغول کار شد. رضا گرهگشای مشکلات مردم بود. محال بود کاری از دستش برآید و کوتاهی کند. خالص بود و با خلوصش همه را خدایی می‌کرد. یکی از آن خدایی شده‌ها، همین برادرم حسن نجاتی بود. مدّتی بعد از آن ماجرا راهی جبهه‌های جنگ شد و پس از جان‌فشانی‌های فراوان به فیض رفیع شهادت رسید.» افسوس که جا ماندم رضا آیت‌الله بهشتی را خیلی دوست داشت. در مدّتی که در تهران و در جهاد سازندگی مرکز کار میکرد؛ رابطه گرم و صمیمی با هم پیدا کرده بودند. خیلی وقتها آن‌قدر با اشتیاق از ایشان برایم حرف میزد که من هم شیفته اش شده بودم. آیت‌الله بهشتی چندین بار به رضا گفته بود: «دیگه نمیگذارم از تهران به اصفهان برگردی. ما اینجا به شما نیاز داریم. شما با این افکار و ایده‌های ناب که برای استقلال و خودکفایی کشور داری و با توجّه به ایمان و خلوص و پشتکارَت؛ باید در رأس کارهای اقتصادی و کشاورزی کشور قرار بگیری. شما شایستگی مسئولیتهای کلیدی کشور را داری.» پست ها و مسئولیتهای مهمّی را برای رضا در نظر گرفته بود. ادامه دارد... @shohadamobareke شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید شهرستان
▫️شهید نابغه سید علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین استاد خلبان در نیروی هوایی ارتش بود.وی بیش از ۳ هزار ساعت پرواز عملیاتی داشت اهل رودبار استان گيلان بود. وي در ۲۵ سالگي استاد خلبان جنگنده f-5 و در ۲۷ سالگي با درجه سرگردي جزو افسران ارشد نيروي هوايي ارتش ايران شد. 🔸️از فعالیت های زمان جنگ شهید اقبالی دوگاهه این بود که تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار انداخته بودند و طرح‌های عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات نفت عراق به صفر برسد. به همین منظور صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود. 🔹️وی در ۱ آبان ۱۳۵۹ در یک مأموریت برون‌مرزی به عنوان سرگروه با هدف بمباران یکی از سایت‌های رادار شهر موصل اعزام شد. 🔸️در راه بازگشت هواپیمای وی مورد اصابت موشک قرار گرفت. در حالي كه زنده به اسارت مزدوران عراقي درآمده بود، به دليل ضربات مهلكي كه نيروي هوايي ارتش ايران در نخستين ماه جنگ بر پيكر ماشين جنگي عراق وارد نموده بود به دستور صدام و براي ايجاد رعب و وحشت به فجيع‌ترين و بيرحمانه ترين وضع به شهادت رسيد. بدستور صدام ملعون، دو ماشين جيپ از دو طرف با طناب هايي كه به بدن اين خلبان پر افتخار بسته بودند بدنش را دو نيم كردند. به طوري كه نيمي از پيكر مطهرش در نينوا و نيمي در موصل عراق مدفون شد. اين جنايت به حدي وحشيانه بود كه رژيم بعثي در تلاشي بيشرمانه براي سرپوش گذاشتن بر اين جنايت هولناك، تا سالها از اعلام سرنوشت آن شهيد مظلوم خودداري مي كرد و طي ۲۲ سال هيچگونه اطلاعي از سرنوشت وي موجود نبود؛ 🔸 شهدا زنده اند و قطعا ظهور خواهی همراه با نام ویاد شهدا برکت ویژه ای خواهی داشت شادی روحش صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹حرمت گوشت خوک در انجیل: ابتدا به حرفای کشیش مسیحی می‌خندند ولی پس از توضیحات او، به فکر فرو می‌روند! ✍️ببینید جهاد تبیین چقدر موثر است! ✏️ببینید چقدر انسان آماده پذیرش حق است! اگر ما در جهاد تبیین شرکت کنیم ♦️در رابطه با مسأله «عفاف و حجاب» نیز داستان از همین قرار است. 🔹اگر اهمیت و فواید عفاف‌گرایی به‌خوبی تبیین گردد و زیان‌های گوناگون بی‌عفتی و انحرافات اخلاقی به‌درستی شرح داده شود دیگر دلیلی منطقی برای عدم پذیرش نمی‌ماند! شهدای شهرستان مبارکه
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️استاد تقوی 🔹️آخـرین یـار کــشی شیطان... بــازی اصــلی داره شروع میشه . ظــهور نزدیکه مـلت انقلابی. آماده باشید. آمران به معروف و ناهیان از منکر جا نماند... @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
فرازی از وصیتنامه شهید ✍ مادرم: راضی به رضایت خداوند باش و افتخار کن که توانسته ای در دوران زندگی ات فرزندی تقدیم راه خدا کنی و شکر گذار باش. روحانی شهید قاسمعلی حسامی اسماعیل ترخانی 🔸 ولادت: ۳۰ مهر ماه ۱۳۳۶ شهرستان مبارکه محله اسماعیل ترخان 🔸 شهادت: ۲۲ خرداد ماه ۱۳۶۱ منطقه عملیاتی جنوب کشور آبادان 🔸 شادی ارواح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات بر محمد و آل محمد @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔸به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت 🔸 ديدار از خانواده شهيد والامقام خسرو کرمی فرزند مرحوم علیداد در قهنویه 🔸 در این دیدار که با محوريت بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان طرح سپاس و با حضور نماینده محترم عقیدتی سیاسی ،مسئول امورایثارگران فرماندهی نیروی انتظامی و رياست بنياد شهید شهرستان مبارکه انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد. 🔸 چهار شنبه ۲۴ خرداد ماه ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
قسمت بیست و هفتم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی بیت ‌المال «حاجی انسان خارق‌العاده‌ای بود. چیزهایی که ما در باره‌اش میگوییم فقط برداشت خودمان است. در ظرف وجود ما همینقدر جا می‌گیرد؛ امّا هیچ‌کس توان این که شخصیت واقعی او را بتواند ترسیم کند، ندارد. وقتی در ستاد بازسازی خوزستان کار میکردیم، شبها برای استراحت و خوابیدن به خوابگاه میرفتیم. خوابگاه حدود چند کیلومتر با ستاد فاصله داشت. همه ما سوار ماشین میشدیم و میرفتیم. حاجی هیچ‌وقت با ما نمی‌آمد. در ستاد می‌ماند و تا جایی که میتوانست کار میکرد. همیشه آخر شب به خوابگاه میرسید. میگفتیم: «ما از گرسنگی هلاک شدیم. منتظرت بودیم که با هم شام بخوریم. چرا این‌قدر دیر میای؟» بعضی وقت‌ها میگفت: «خیلی تو خیابون منتظر ماشین شدم، ماشین نبود.» بعضی وقت‌ها میگفت: «پیاده اومدم دیر شد.» میگفتیم: «مگه داخل ستاد ماشین نداری؟ چرا این‌قدر به خودت عذاب میدی؟» میگفت: «اون ماشین مال بیت‌الماله. برگشت از ستاد به خوابگاه کار شخصیه. من حق ندارم از بیت‌المال برا کارهای شخصی استفاده کنم.» میگفتیم: «شما شبانه‌روز برای مردم و کشور زحمت میکشی، این یک‌تکّه راه را با ماشین اومدن چه ضرری برای کسی داره؟ مردم هم رضایت دارن، چون می‌دونند تو چطور داری کار میکنی.» میگفت: «اینها توجیهِ برای گول زدن خودمان. من وظیفه‌ام کار کردنه. خدمت‌کردن به مردم هرگز جواز استفاده از بیت‌المال را صادر نمیکنه.» به نظر من اگر فقط چند صد نفر مثل او در کشور وجود داشتند، کشور در تمامی زمینه‌ها گلستان میشد. من نوزده‌ساله بودم که با حاجی آشنا شدم. دو سال با او کار کردم؛ امّا انسانی را در شجاعت، شهامت، درایت، ایمان، اخلاص، جوانمردی، صداقت، یکرنگی و بی ریایی مثل او ندیدم.» * «با مهندس نصوحی در جهاد سازندگی لنجان کار میکردیم. یک روز متوجه شدم درِ جیب‌های پیراهن و شلوارش را دوخته است. چیزی نگفتم. چندهفته‌ای او را زیر نظر داشتم. هر چه فکر کردم، علت کارش را نفهمیدم. یک روز سر صحبت را باز کردم و گفتم: «یه سؤال دارم، چرا در جیب‌هایت را دوختی؟» بعد از دیدن اصرار و پافشاری من، گفت: «برای این که یادم بماند، حساب جیب من باید از حساب بیت‌المال جدا باشد. یادم بماند که به فکر کیسه دوختن برای امانت مردم که در دست من قرار گرفته نباشم. یادم بماند که برای خدمت آمده‌ام، نه بار بستن. یادم بماند که در پیشگاه خدا هستم و چیزی را نمیتوانم از او پنهان کنم. هرکجا پای پول وسط باشد، شیطان آنجا حاضر است و آدمیزاد را با وسوسه هایش به دام می‌اندازد. خدا عاقبت به خیرمان کند.» طرز بیانش به‌گونه‌ای بود که انگار عذاب تجاوز به بیت‌المال را به‌صورت مجسّم، جلوی چشمش میدید. من یک‌لحظه به یاد داستان حضرت علی (ع) افتادم، زمانی که برادرش عقیل از او درخواست سهم بیشتری از بیت‌المال نمود.» * «زمان جنگ مدتی بنزین سهمیه‌ای و کوپنی بود. هر ماشینی در ماه 30 لیتر بنزین سهمیه داشت. اگر این سهمیه تمام می‌شد تا ماه بعد بنزین نداشت. به رضا به‌خاطر مسئولیتش علاوه بر کوپن شخصی، کوپنهای دولتی هم میدادند که با کوپنهای شخصی فرق داشت؛ ‌اندازه‌اش بزرگ‌تر بود، رنگش هم فرق میکرد. من یک ژیان قراضه داشتم. سهمیه بنزین من تمام شده بود. میدانستم که رضا کوپن دولتی دارد. التماسش کردم که یکی از آن کوپنها را به من بدهد. قبول نکرد. با ناراحتی گفتم: «من فقط یه تِکّه کاغذ از تو خواستم. پول بنزین را هم که باید خودم بدم. تازه اونم برا کارهای خونه وقتی تو نیستی استفاده میکنم. مگه چی میشه یکی از این کوپنها را به من بدی؟» جوابم گفت: «من فرقی بین تو و دیگران نمیبینم. این کوپنها برای کار شخصی نیست.» رضا بی‌نهایت روی بیت‌المال حسّاس بود *** «در مأموریت به کشور یوگسلاوی به هر نفر برای انجام هزینه‌های شخصی هزار دلار داده بودند. رضا در این مأموریت، نهایت صرفه‌جویی را کرده بود. در مدت 40 روز، حدود سیصد دلار خرج کرده بود. وقتی به ایران برگشت، هفتصد دلار برایش باقی مانده بود. میخواست برود دلارها را پس بدهد. گفتم: «رضا، این پول حقّ تو بوده. برای خرج شخصی به تو دادند. اگر صرفه‌جویی نمیکردی، کم هم می آوردی. چرا میخواهی پس بدهی؟» رضا با ناراحتی در جوابم گفت: «تو این کشور جنگه، مردم نیازمندند، آواره اند، دولت که مال پدرش را به من نداده. این پول مال مردمه. در اختیار من قرار گرفته. من به‌اندازه نیازم استفاده کردم، بقیّه اش را هم باید برگردونم.» رفت و هفتصد دلار را پس داد.» @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 کانون وابستگان و بسيج پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه
🔶دعا مستجاب نمى‌شود 🔰عَنْ أَميرِالمُؤْمِنين عليه السلام: 🔺لا تَتْرُكُوا الأمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَ النَّهىَ عَنِ الْمُنكَرِ فَيُـوَلّى عَلَـيْكُمْ أَشْـرارُكُـمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُستَجابُ لَكُمْ. ✅ على عليه السلام فرمودند: امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد زيرا در اين صورت افراد نادرست برشما مسلط مى گردند آنگاه دعا مى كنيد و دعايتان مستجاب نمى شود. 📚[نهج البلاغه، نامه 47] @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
قسمت بیست هشتم‌ روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی ضابطه آری، رابطه نه «سال 1358 من بیکار بودم. شنیدم که جهاد سازندگی برای تأمین نیروی آموزش‌وپرورش، معلم جهادی میگیرد. من هم ثبت‌نام کردم. یک روز قرار شد برای مصاحبه به جهاد سازندگی لنجان برویم. تعداد زیادی برای مصاحبه در نوبت بودند. من هم نشستم تا نوبتم شد. وقتی وارد اتاق شدم با تعجّب برادرم رضا را آنجا دیدم. رضا مسئول مصاحبه و گزینش بود. سرش پایین بود و داشت با یک نفر مصاحبه میکرد. وقتی من را دید از جایش بلند شد و به دیگر مصاحبه‌کنندگان گفت: «این آقا برادر منه. من میرم بیرون. شما با اون مصاحبه کنید. نسبتش با من را در نظر نگیرید و ملاحظه نکنید، ببینید توان این کار را دارد یا نه» و از اتاق مصاحبه بیرون رفت.» من شرمنده‌ام قهرمان «من در عملیات آزادی خرمشهر مجروح شدم. ترکش‌های زیادی به سرم اصابت کرد. حرکت کل بدنم مختل شد، به‌گونه‌ای که امیدی به زنده ماندنم نبود. تمام بدنم به شکل تِکّه گوشتی بدون جان درآمده بود. دیگران از دیدن من با آن وضعیت دلخراش وحشت داشتند و کمتر کسی جرأت این را داشت که به من نزدیک شود. آن زمان یعنی سال 1361 در محل ما کمتر کسی در خانه‌اش حمّام داشت. از حمّام عمومی استفاده می‌کردیم. این‌طور هم نبود که همه ماشین شخصی داشته باشند. تاکسی هم نبود. برای من با آن وضعیت که داشتم؛ حمّام رفتن واقعاً کار مشکلی بود. یک روز مهندس نصوحی به دیدنم آمد. برایم صحبت کرد و به من امید به زندگی دوباره داد. گفت: «میخوام ببرمت حمّام.» بعد از مدّت‌ها مجروحیت و در بستر بودن، حمّام رفتن آرزوی من بود؛ امّا قبول نکردم. هم خجالت میکشیدم، هم میدانستم با شرایطی که من دارم، حمّام رفتن کار سختی است. مخالفت من فایده نداشت. من را بغل کرد، در ماشین گذاشت و به حمّام برد. مثل یک پدر که با لذّت فرزندش را حمّام میدهد، من را شست. حتّی برای این که من در حمّام دچار ضعف نشوم با خودش آب‌میوه و کیک آورده بود. آن را به خورد من داد. بعد از پوشاندن لباس، باز من را بغل کرد و به خانه برد. من را در رختخواب خواباند و سفارش کرد که هر کاری داشتی، به من اطلاع بده. چند بار در دوران نقاهت من این کار را تکرار کرد. از منطقه که برمی گشت، اوّل به دیدن من میآمد و من را حمّام میبرد، بعد به خانه خودشان میرفت. من خجالت می‌کشیدم و می‌گفتم: «چرا من را شرمنده میکنی؟» در جواب من می‌گفت: «من شرمنده‌ام قهرمان. اگر ایثار و جان‌فشانی شما جانباز سرافراز نبود، چه بر سر ما می‌آمد. دِینی که شما بر گردن ما دارید با این کارها ادا نمی‌شود. دعایمان کن.» مهندس نصوحی معلّم و راهنمای عملی جوانان بود.» تلاش مذبوحانه برای کُشتن حاجی «رضا مسئول ستاد بازسازی و نوسازی مناطق جنگ‌زده خوزستان بود. باتوجه‌به مسئولیتش، بودجه زیاد و مبالغ هنگفتی در اختیارش قرار میگرفت. مبالغی که وسوسه‌کننده و پهن کننده دام شیاطین بود. آن زمان مثل حالا نبود که هزینه‌ها به‌حساب بانکی واریز شود. کمکهای مردمی جمع‌آوری‌شده برای سازندگی را در گونی می‌ریختند و برای ستاد بازسازی می‌آوردند. کسانی که در امور مربوط به جبهه و جنگ کار می‌کردند، مردانی پاک و شریف و ایثارگر بودند؛ امّا معدود افرادی هم پیدا می‌شدند که سوءنیت داشتند، یا اینکه برای استفاده نابجا از امکانات وسوسه میشدند. میخواستند از این موقعیت استفاده کنند و به نان و نوایی برسند، به زندگیشان رونق دهند، کارهای نیمه‌کاره و روی زمین‌مانده محلّ خود را به اتمام برسانند و خوش‌نامی برای خود بخرند. یا با حربه استفاده از کلاه شرعی، آن کنند که می‌خواهند. توقّعات نابجا از مهندس نصوحی روزبه‌روز بیشتر می‌شد؛ امّا ایشان اجازة هیچ سوءاستفادهای را نمیداد. میگفت: «بودجه ستاد بازسازی برای ساخت مناطق جنگزده و برگرداندن مردم بیگناه به خانه‌هایشان میباشد.» یک روز، شخصی را دیدم به مهندس نصوحی التماس میکرد که: «چند تا شاخه آهن فلان جا افتاده و کاربردی ندارد. ما یک مسجد نیمه‌کاره داریم، اجازه بده این آهنها را ببریم و برای مسجد استفاده کنیم.» مهندس اجازه نداد. گفت: «انشا الله کار مسجد با پیگیری شما از جای دیگر حل میشود؛ امّا این آهن حقّ مناطق جنگزده است، کاربرد هم که نداشته باشد با چیز دیگری عوض میکنیم یا میفروشیم و پولش را صرف بازسازی میکنیم.» مهندس محکم و استوار ایستاده بود و اجازة تعرّض به بیت‌المال را به کسی نمیداد. همین امر باعث شده بود که افرادی به فکر برداشتن این سدّ محکم از جلوی راه خود بیفتند و دست به هر کار زشت و غیرانسانی علیه ایشان بزنند؛ از مانع‌تراشی و سنگ‌اندازی در اجرای امور تا ترور شخصیت و حتی نقشة کشتن ایشان. ادامه دارد.. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 این هیئت ها نباشند برای اسلام بهتر است..... @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چه زیبا قرائت میکند و مستمع به وجد می آید. گوش جان بشنوید و هدیه کنید به ارواح مطهر شهدا شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خانم صفیه التلاق هنرمندشیعه کویتی تمام صحنه های عاشورا را در داخل یک قاب به نقاشی کشیده است. 🔺بسیار زیبا ببینید،حتما ببینید التماس دعا @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
در ادامه دیدارهای هفته‌ای امام محترم شهرستان مبارکه با خانواده معظم شهدا صورت 🔸 ديدار از خانواده معظم شهید والامقام فضل اله خالو زاده 🔸 در این دیدار که با حضور مسؤل وجمعی از اعضای ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه همراه با ذکر توسلی توسط مداح اهل بیت علیهم السلام انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد. 🔹 چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
به منظور تجلیل و تکريم از خانواده معظم شهدا صورت گرفت در اولین روز از هفته قوه قضاییه و با حضور دادستان و رياست دادگستری شهرستان همراه با رياست بنياد شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه ديدار از خانواده معظم شهدای ضیایی در آستانه چهلمین روز درگذشت حاج محمد ضیایی پدر شهدای والامقام ضیایی و شهید والامقام سید عبداله موسوی انجام و از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد. 🔸 پنجشنبه یکم تير ماه ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
قسمت سی چهارم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی با تخم‌مرغ و سیب‌زمینی آب‌پز از جسم ما و با صحبت‌های دلنشینش از روحمان پذیرایی کرد. نمیدانم چه در وجود او بود که به انسان آرامش خاصی میداد. وقتی در کنار او قرار می‌گرفتیم، احساس قدرت، توانمندی، شخصیت، بزرگی و مفیدبودن می‌کردیم. با این که کارش خیلی زیاد بود و یک‌لحظه آرام و قرار نداشت؛ امّا نهایت توجّه را آن شب به ما داشت. روشنایی صبح که سر زد، ما را با احترام بدرقه و راهی منطقۀ عملیات کرد. چند روز قبل از عملیات او را با سروصورت خاکی در منطقه دیدیم. تک تک ما را در آغوش کشید، بوسید و سفارش کرد که مواظب خودتان باشید. به گونه‌ای رفتار میکرد که گوئی خودش هیچ نقشی در عملیات ندارد. عملیات در منطقۀ فکّه شروع شد. ازیک‌طرف زمین‌های رملی و شن‌های روان و از طرفی موانع بی‌شماری که عراق در منطقه ایجاد کرده بود، حرکت را بی‌نهایت سخت کرده بود. در حقیقت عملیات لو رفته بود و ما نمی‌دانستیم. بیشتر نیروهای ما به محاصرۀ دشمن درآمدند و راه فرار نداشتند. بسیاری از نیروها در کانالها گرفتار شدند و دشمن با پرکردن کانال آنها را زنده‌به‌گور کرد و با تانک از روی بدن آنها رفت. فرمان عقب‌نشینی صادر شد. هر کس به فکر این بود که خود را از آن معرکۀ وحشتناک نجات دهد. ما حدود 20 نفر بودیم که توانستیم فرار کنیم. خسته‌وکوفته بودیم و از تشنگی لَه‌لَه میزدیم. اجساد شهدا روی زمین افتاده بود. مجروحین که توان حرکت نداشتند با دیدن ما التماس میکردند و قسم میدادند که ما را با خودتان ببرید؛ امّا از کسی کاری برنمی‌آمد. در واقع خود ما هم در منطقه گم شده بودیم و نمی‌دانستیم به کدام طرف برویم. کم‌کم هوا روشن شد. به هر طرف که نگاه می‌کردیم، بیابان بود و شن‌های روانی که میرفتند تا مجروحین را زنده‌به‌گور کنند و شهدا را در دل خود پنهان نمایند. ناامید شده بودیم و به صحنۀ دفن شدن خودمان در زیر آن رمل های روان فکر میکردیم که به طور معجزه‌آسا حسین خرازی را دیدیم. او ما را به سمت یک تانک خودی راهنمایی کرد. به تانک رسیدیم و به‌زور خودمان را روی آن جا دادیم. تانک حرکت کرد. یک ماشین سیمرغ آبی‌رنگ که در فاصلۀ بسیار دورتر از ما، در منطقه حرکت میکرد، توجّه همه را جلب کرد. رانندۀ سیمرغ چند متری می‌رفت، ماشین را نگه میداشت، پیاده می‌شد و یک شهید را با چه زحمتی می‌کشید و پشت سیمرغ میگذاشت. بچّه ها گفتند: «این دیگر کیست که دست از جان شسته و اینطور خطر میکند؟ در این بیابان مخوف و زیر آتش این جانیان از خدا بی‌خبر که هر کس به فکر نجات جان خود است، این آقا به فکر جمع‌کردن شهداست.» ماشین سیمرغ را شناختم. لرزه به بدنم افتاد و دعا کردم که ایشان آن کسی که فکر می‌کنم، نباشد؛ امّا چه کسی غیر از او منطقه را خوب می شناخت، شرایط حسّاس را درک می‌کرد، توکّلش به خدا بود و به فکر این که مادری چشم‌به‌راه نماند. بله، او مهندس نصوحی بود. ایشان قبل از عملیات راه را برای حملۀ رزمندگان آماده میکرد، در عملیات شرکت میکرد، بعد از عملیات منطقه را پاکسازی میکرد و بعد هم مشغول ساختن خرابی‌ها و آباد کردن ویرانی ها می‌شد. در آن لحظه هم تشخیص داده بود که با برگرداندن شهدا دل مادری را شاد کند. چشمانم پر از اشک شد و به نکته‌سنجی مردم در نامگذاری او به رضا مؤمنِ پی بردم.» به‌شرط نماز جماعت ادامه دارد ... شهدای شهرستان مبارکه