eitaa logo
شهدای شهرستان مبارکه
335 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
587 ویدیو
12 فایل
این کانال جهت ترویج فرهنگ ایثار شهادت ومعرفی ششصد شهید شهرستان مبارکه ایجاد شده است شادی ارواح مطهر شهدا صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت بیست و هفتم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی بیت ‌المال «حاجی انسان خارق‌العاده‌ای بود. چیزهایی که ما در باره‌اش میگوییم فقط برداشت خودمان است. در ظرف وجود ما همینقدر جا می‌گیرد؛ امّا هیچ‌کس توان این که شخصیت واقعی او را بتواند ترسیم کند، ندارد. وقتی در ستاد بازسازی خوزستان کار میکردیم، شبها برای استراحت و خوابیدن به خوابگاه میرفتیم. خوابگاه حدود چند کیلومتر با ستاد فاصله داشت. همه ما سوار ماشین میشدیم و میرفتیم. حاجی هیچ‌وقت با ما نمی‌آمد. در ستاد می‌ماند و تا جایی که میتوانست کار میکرد. همیشه آخر شب به خوابگاه میرسید. میگفتیم: «ما از گرسنگی هلاک شدیم. منتظرت بودیم که با هم شام بخوریم. چرا این‌قدر دیر میای؟» بعضی وقت‌ها میگفت: «خیلی تو خیابون منتظر ماشین شدم، ماشین نبود.» بعضی وقت‌ها میگفت: «پیاده اومدم دیر شد.» میگفتیم: «مگه داخل ستاد ماشین نداری؟ چرا این‌قدر به خودت عذاب میدی؟» میگفت: «اون ماشین مال بیت‌الماله. برگشت از ستاد به خوابگاه کار شخصیه. من حق ندارم از بیت‌المال برا کارهای شخصی استفاده کنم.» میگفتیم: «شما شبانه‌روز برای مردم و کشور زحمت میکشی، این یک‌تکّه راه را با ماشین اومدن چه ضرری برای کسی داره؟ مردم هم رضایت دارن، چون می‌دونند تو چطور داری کار میکنی.» میگفت: «اینها توجیهِ برای گول زدن خودمان. من وظیفه‌ام کار کردنه. خدمت‌کردن به مردم هرگز جواز استفاده از بیت‌المال را صادر نمیکنه.» به نظر من اگر فقط چند صد نفر مثل او در کشور وجود داشتند، کشور در تمامی زمینه‌ها گلستان میشد. من نوزده‌ساله بودم که با حاجی آشنا شدم. دو سال با او کار کردم؛ امّا انسانی را در شجاعت، شهامت، درایت، ایمان، اخلاص، جوانمردی، صداقت، یکرنگی و بی ریایی مثل او ندیدم.» * «با مهندس نصوحی در جهاد سازندگی لنجان کار میکردیم. یک روز متوجه شدم درِ جیب‌های پیراهن و شلوارش را دوخته است. چیزی نگفتم. چندهفته‌ای او را زیر نظر داشتم. هر چه فکر کردم، علت کارش را نفهمیدم. یک روز سر صحبت را باز کردم و گفتم: «یه سؤال دارم، چرا در جیب‌هایت را دوختی؟» بعد از دیدن اصرار و پافشاری من، گفت: «برای این که یادم بماند، حساب جیب من باید از حساب بیت‌المال جدا باشد. یادم بماند که به فکر کیسه دوختن برای امانت مردم که در دست من قرار گرفته نباشم. یادم بماند که برای خدمت آمده‌ام، نه بار بستن. یادم بماند که در پیشگاه خدا هستم و چیزی را نمیتوانم از او پنهان کنم. هرکجا پای پول وسط باشد، شیطان آنجا حاضر است و آدمیزاد را با وسوسه هایش به دام می‌اندازد. خدا عاقبت به خیرمان کند.» طرز بیانش به‌گونه‌ای بود که انگار عذاب تجاوز به بیت‌المال را به‌صورت مجسّم، جلوی چشمش میدید. من یک‌لحظه به یاد داستان حضرت علی (ع) افتادم، زمانی که برادرش عقیل از او درخواست سهم بیشتری از بیت‌المال نمود.» * «زمان جنگ مدتی بنزین سهمیه‌ای و کوپنی بود. هر ماشینی در ماه 30 لیتر بنزین سهمیه داشت. اگر این سهمیه تمام می‌شد تا ماه بعد بنزین نداشت. به رضا به‌خاطر مسئولیتش علاوه بر کوپن شخصی، کوپنهای دولتی هم میدادند که با کوپنهای شخصی فرق داشت؛ ‌اندازه‌اش بزرگ‌تر بود، رنگش هم فرق میکرد. من یک ژیان قراضه داشتم. سهمیه بنزین من تمام شده بود. میدانستم که رضا کوپن دولتی دارد. التماسش کردم که یکی از آن کوپنها را به من بدهد. قبول نکرد. با ناراحتی گفتم: «من فقط یه تِکّه کاغذ از تو خواستم. پول بنزین را هم که باید خودم بدم. تازه اونم برا کارهای خونه وقتی تو نیستی استفاده میکنم. مگه چی میشه یکی از این کوپنها را به من بدی؟» جوابم گفت: «من فرقی بین تو و دیگران نمیبینم. این کوپنها برای کار شخصی نیست.» رضا بی‌نهایت روی بیت‌المال حسّاس بود *** «در مأموریت به کشور یوگسلاوی به هر نفر برای انجام هزینه‌های شخصی هزار دلار داده بودند. رضا در این مأموریت، نهایت صرفه‌جویی را کرده بود. در مدت 40 روز، حدود سیصد دلار خرج کرده بود. وقتی به ایران برگشت، هفتصد دلار برایش باقی مانده بود. میخواست برود دلارها را پس بدهد. گفتم: «رضا، این پول حقّ تو بوده. برای خرج شخصی به تو دادند. اگر صرفه‌جویی نمیکردی، کم هم می آوردی. چرا میخواهی پس بدهی؟» رضا با ناراحتی در جوابم گفت: «تو این کشور جنگه، مردم نیازمندند، آواره اند، دولت که مال پدرش را به من نداده. این پول مال مردمه. در اختیار من قرار گرفته. من به‌اندازه نیازم استفاده کردم، بقیّه اش را هم باید برگردونم.» رفت و هفتصد دلار را پس داد.» @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 کانون وابستگان و بسيج پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه
تصاویری ازمراسم رونمایی مستند بسیجی شهید:محسن مهدوی🌹👆 چهارشنبه مورخ:۳/۱۷ مسجدچهارده معصوم (علیه السلام) ستادرونمایی ازمستندشهدای محله لنج🌴 @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔶دعا مستجاب نمى‌شود 🔰عَنْ أَميرِالمُؤْمِنين عليه السلام: 🔺لا تَتْرُكُوا الأمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَ النَّهىَ عَنِ الْمُنكَرِ فَيُـوَلّى عَلَـيْكُمْ أَشْـرارُكُـمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُستَجابُ لَكُمْ. ✅ على عليه السلام فرمودند: امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد زيرا در اين صورت افراد نادرست برشما مسلط مى گردند آنگاه دعا مى كنيد و دعايتان مستجاب نمى شود. 📚[نهج البلاغه، نامه 47] @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
(حرف حساب ) ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ، ﻣﺜﻞِ... "آبرو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ... "مال بچه یتیم" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ، مثلِ...."پدر و مادر" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد، ﻣﺜﻞِ... "گذشته" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ..."ﻣُﺤﺒﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ..."دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ، ﻣﺜﻞِ..."ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ، اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ، ﻣﺜﻞِ..."ﺧَﻨﺪﯾﺪن" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ...."تاوان" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ...."ﺣَﻘﯿﻘﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ...."ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ، ﻣﺜﻞ..ِ.."ﺧﯿﺎﻧﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ، ﻣﺜﻞِ...."ﻋِﺸﻖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ...."ﺍِﺷﺘﺒاه" یه کسی هَمیشه هَوامون رو داره، 🔹🔆🌸مثلِ...."خداااا"🌸🔆 @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
🔹 تلاوت نور بياد شهدای انقلاب، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، و شهدای چهارمین هفته خرداد ماه شهرستان مبارکه شهیدان: بهرام خدارحمی قهنویه رضا ناصری پور خولنجان علی اکبر احمد پور مبارکه بهرام طاهری مبارکه خلیل احمد پور مبارکه علیرضا رحیمی لنج مسعود خدارحمی قهنویه ولی اله آقا جانی مبارکه ابوالقاسم رضایی قهنویه رسول ابراهیمی هراتمه 🔹 قاری قرآن جناب آقای ابوالفضل باقری 🔹 سوره‌ مبارکه شوری از صفحه ۲۸۴ 🔹 زمان جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
قسمت بیست هشتم‌ روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی به قلم اقدس نصوحی ضابطه آری، رابطه نه «سال 1358 من بیکار بودم. شنیدم که جهاد سازندگی برای تأمین نیروی آموزش‌وپرورش، معلم جهادی میگیرد. من هم ثبت‌نام کردم. یک روز قرار شد برای مصاحبه به جهاد سازندگی لنجان برویم. تعداد زیادی برای مصاحبه در نوبت بودند. من هم نشستم تا نوبتم شد. وقتی وارد اتاق شدم با تعجّب برادرم رضا را آنجا دیدم. رضا مسئول مصاحبه و گزینش بود. سرش پایین بود و داشت با یک نفر مصاحبه میکرد. وقتی من را دید از جایش بلند شد و به دیگر مصاحبه‌کنندگان گفت: «این آقا برادر منه. من میرم بیرون. شما با اون مصاحبه کنید. نسبتش با من را در نظر نگیرید و ملاحظه نکنید، ببینید توان این کار را دارد یا نه» و از اتاق مصاحبه بیرون رفت.» من شرمنده‌ام قهرمان «من در عملیات آزادی خرمشهر مجروح شدم. ترکش‌های زیادی به سرم اصابت کرد. حرکت کل بدنم مختل شد، به‌گونه‌ای که امیدی به زنده ماندنم نبود. تمام بدنم به شکل تِکّه گوشتی بدون جان درآمده بود. دیگران از دیدن من با آن وضعیت دلخراش وحشت داشتند و کمتر کسی جرأت این را داشت که به من نزدیک شود. آن زمان یعنی سال 1361 در محل ما کمتر کسی در خانه‌اش حمّام داشت. از حمّام عمومی استفاده می‌کردیم. این‌طور هم نبود که همه ماشین شخصی داشته باشند. تاکسی هم نبود. برای من با آن وضعیت که داشتم؛ حمّام رفتن واقعاً کار مشکلی بود. یک روز مهندس نصوحی به دیدنم آمد. برایم صحبت کرد و به من امید به زندگی دوباره داد. گفت: «میخوام ببرمت حمّام.» بعد از مدّت‌ها مجروحیت و در بستر بودن، حمّام رفتن آرزوی من بود؛ امّا قبول نکردم. هم خجالت میکشیدم، هم میدانستم با شرایطی که من دارم، حمّام رفتن کار سختی است. مخالفت من فایده نداشت. من را بغل کرد، در ماشین گذاشت و به حمّام برد. مثل یک پدر که با لذّت فرزندش را حمّام میدهد، من را شست. حتّی برای این که من در حمّام دچار ضعف نشوم با خودش آب‌میوه و کیک آورده بود. آن را به خورد من داد. بعد از پوشاندن لباس، باز من را بغل کرد و به خانه برد. من را در رختخواب خواباند و سفارش کرد که هر کاری داشتی، به من اطلاع بده. چند بار در دوران نقاهت من این کار را تکرار کرد. از منطقه که برمی گشت، اوّل به دیدن من میآمد و من را حمّام میبرد، بعد به خانه خودشان میرفت. من خجالت می‌کشیدم و می‌گفتم: «چرا من را شرمنده میکنی؟» در جواب من می‌گفت: «من شرمنده‌ام قهرمان. اگر ایثار و جان‌فشانی شما جانباز سرافراز نبود، چه بر سر ما می‌آمد. دِینی که شما بر گردن ما دارید با این کارها ادا نمی‌شود. دعایمان کن.» مهندس نصوحی معلّم و راهنمای عملی جوانان بود.» تلاش مذبوحانه برای کُشتن حاجی «رضا مسئول ستاد بازسازی و نوسازی مناطق جنگ‌زده خوزستان بود. باتوجه‌به مسئولیتش، بودجه زیاد و مبالغ هنگفتی در اختیارش قرار میگرفت. مبالغی که وسوسه‌کننده و پهن کننده دام شیاطین بود. آن زمان مثل حالا نبود که هزینه‌ها به‌حساب بانکی واریز شود. کمکهای مردمی جمع‌آوری‌شده برای سازندگی را در گونی می‌ریختند و برای ستاد بازسازی می‌آوردند. کسانی که در امور مربوط به جبهه و جنگ کار می‌کردند، مردانی پاک و شریف و ایثارگر بودند؛ امّا معدود افرادی هم پیدا می‌شدند که سوءنیت داشتند، یا اینکه برای استفاده نابجا از امکانات وسوسه میشدند. میخواستند از این موقعیت استفاده کنند و به نان و نوایی برسند، به زندگیشان رونق دهند، کارهای نیمه‌کاره و روی زمین‌مانده محلّ خود را به اتمام برسانند و خوش‌نامی برای خود بخرند. یا با حربه استفاده از کلاه شرعی، آن کنند که می‌خواهند. توقّعات نابجا از مهندس نصوحی روزبه‌روز بیشتر می‌شد؛ امّا ایشان اجازة هیچ سوءاستفادهای را نمیداد. میگفت: «بودجه ستاد بازسازی برای ساخت مناطق جنگزده و برگرداندن مردم بیگناه به خانه‌هایشان میباشد.» یک روز، شخصی را دیدم به مهندس نصوحی التماس میکرد که: «چند تا شاخه آهن فلان جا افتاده و کاربردی ندارد. ما یک مسجد نیمه‌کاره داریم، اجازه بده این آهنها را ببریم و برای مسجد استفاده کنیم.» مهندس اجازه نداد. گفت: «انشا الله کار مسجد با پیگیری شما از جای دیگر حل میشود؛ امّا این آهن حقّ مناطق جنگزده است، کاربرد هم که نداشته باشد با چیز دیگری عوض میکنیم یا میفروشیم و پولش را صرف بازسازی میکنیم.» مهندس محکم و استوار ایستاده بود و اجازة تعرّض به بیت‌المال را به کسی نمیداد. همین امر باعث شده بود که افرادی به فکر برداشتن این سدّ محکم از جلوی راه خود بیفتند و دست به هر کار زشت و غیرانسانی علیه ایشان بزنند؛ از مانع‌تراشی و سنگ‌اندازی در اجرای امور تا ترور شخصیت و حتی نقشة کشتن ایشان. ادامه دارد.. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 این هیئت ها نباشند برای اسلام بهتر است..... @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه ایتا 👆
قسمت بیست و نهم روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی ،به‌ قلم اقدس نصوحی یک روز برای رسیدگی به امور بازسازی، می خواست به یک روستای جنگ‌زده برود. از من خواست همراهش بروم. من داخل ماشین منتظرش بودم. با هر چند قدم که برمیداشت، یک نفر می‌آمد جلو و یک مشکلی را مطرح میکرد و درخواستی داشت. ماشین خیلی به‌هم‌ریخته بود. با خودم گفتم: «حالا که اینها دست از سر حاجی برنمیدارند، خوبه تا سوار نشده یه کم داخل ماشین را مرتّب کنم.» مشغول تمیزکردن شدم. یک کیف زیر صندلی پیدا کردم. فکر کردم وسایل شخصی حاجی داخل کیف است. شیطنتم گُل کرد. با خودم گفتم: «خوبه یه چیز از داخل کیف بردارم و یه کم سربه‌سر حاجی بذارم تا حالش عوض بشه و خستگی از تنش بیرون بره.» در کیف را که باز کردم، دیدم یک بمب دست‌ساز داخل کیف جاسازی ‌شده بود. خیلی ترسیدم. اطّلاع دادیم. آمدند و کیف را بردند. از آن روز به بعد حسّاس شدم و هروقت میخواستم با حاجی جایی بروم، داخل ماشین را خوب می‌گشتم. من دیگران را نمی‌دانم، چون حاجی اجازه نمیداد کسی این موضوع را بازگو کند؛ امّا خود من یک‌بار دیگر هم زیر ماشین حاجی بمب جاسازی‌ شده پیدا کردم و خبر دادم. به حاجی میگفتم: «یه فکری بکن تا کاری دستت ندادند.» میگفت: «هر چه خواست خدا باشه، همان میشه. این مسئله را همین‌جا خاکش کن. نگذار کسی بفهمد، چون هم باعث ایجاد رعب و وحشت میشه، هم ممکنه کار من محدود بشه و نتونم وظایفم را در چنین شرایطی درست انجام بدم.» با آن‌همه امکانات که در اختیار حاجی بود، هروقت میخواست برای پیگیری امور بازسازی به تهران برود، با اتوبوس میرفت درحالی‌که پاترول استیشن و راننده در اختیارش بود. من همیشه نگران حاجی بودم و از این که بلایی سرش بیاورند، میترسیدم.» ترفند نماز اوّل وقت «حاجی به خواندن نماز اول وقت خیلی اهمّیت می‌داد؛ امّا اکثر اوقات هنگام اذان، اتاقش پر از ارباب و رجوعی بود که هرکدام خواسته‌ای داشتند. به‌محض شنیدن صدای اذان، بین آنها می‌آمد و با صمیمیت خاصی شروع به صحبت میکرد. درحالی‌که راه میرفت و آستینها را بالا میزد، آنها را تا وضوخانه به دنبال خودش میکشید. میگفت: «خب حالا وضو بگیریم.» همه وضو می‌گرفتند. درحالیکه حرف میزد همه را تا نمازخانه میبرد و میگفت: «بیاین نمازمون را بخونیم.» همه حتّی کسانی که شاید اهل نماز نبودند، نماز میخواندند. بعد از نماز به همه دست میداد و با لبخند و نوازش و حتّی در آغوش کشیدن، احساس آرامش در افراد ایجاد میکرد. بعد برمیگشت به اتاق کارش و می‌گفت: «حالا امرتان را بفرمائید. من در خدمتم.» این کار هر روز حاجی بود. با این روش هم خودش اوّل وقت نماز میخواند، هم دیگران بدون ناراحتی نماز می‌خواندند.» کشاورزان شوش ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
🔴 تصویری که نشان می‌دهد معادلات منطقه در حال تغییر است
از فراقت روز و شب دائم غمینم یا جواد تا که یادت می‌کنم، آن دم حزینم یا جواد سوختی، آتش گرفتی، پر کشیدی تا خدا از غمت ویرانه شد ارکانِ دینم یا جواد شهادت مظلومانه، نهمین چراغ هدایت، مظهر جود و کرم، حضرت امام محمد تقی (ع) را بر تمام شیعیان تسلیت عرض می‌کنیم بنیاد شهید و امور ایثارگران مبارکه
🔴شباهت و شهادت عجیب دو خلبان در یک روز! 🔹این دو شهید، هر دو در تاریخ پنجم مهرماه سال۱۳۵۹ در حین بازگشت از ماموریت به شهادت رسیده‌اند اما نکته جالب اینجاست که علاوه بر تاریخ شهادت‏، تقریبا همه اطلاعات شناسنامه‌ای و شغلی این ۲نفر از جمله نام پدر، نام مادر، سال استخدام در ارتش، درجه نظامی، نوع هواپیما و حتی نوع شهادت ‌‌«اصابت موشک به هواپیما در حین بازگشت از ماموریت جنگی» یکسان است‎. 🔹شادی ارواح مطهر شهدا و امام شهدا صلوات بر محمد و آل محمد # کانال شهدای شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چه زیبا قرائت میکند و مستمع به وجد می آید. گوش جان بشنوید و هدیه کنید به ارواح مطهر شهدا شهدای شهرستان مبارکه
قسمت سی ام روایت زندگی مهندس شهید حاج رضا نصوحی کشاورزان شوش «مهندس نصوحی برای تسطیح اراضی غرب دشت خوزستان از اندیمشک، شوش، شاوور، شوشتر، دزفول، دشت آزادگان، هویزه، سوسنگرد، حمیدیه، طراح تا شادگان، آبادان و خرمشهر و حتی اهواز خون‌دل‌ خورد. زمینها را هکتارهکتار زهکشی میکرد تا کشاورزی در آنجا رونق بگیرد. هر کاری برای مردم خصوصاً قشر محروم انجام میداد. خلوص و بیریا بودن ایشان مثال‌زدنی و بی‌نظیر بود. یک روز قرار بود در جلسه‌ای در شهر شوش شرکت کند. همزمان جلسه مهم دیگری برایش پیش‌آمد. من را مأمور کرد که از طرف او به شوش بروم و ضمن ابلاغ عذرخواهی ایشان، مسائل مردم را یادداشت کنم و برای ایشان ببرم. وقتی من رسیدم و خواستم وارد محل برگزاری جلسه بشوم، اسمم را پرسیدند. گفتم: «نصوحی، از ستاد اومدم.» خبر نداشتم که آنها برای حاجی، برنامه تدارک ديده‌اند. آنها آوازه کارها و خدمات حاجی را شنیده بودند؛ اما قیافه‌اش را درست نمیشناختند. چون فامیل من و حاجی یکی بود، من را با او اشتباه گرفتند. به من فرصت ندادند که بگویم، من نماینده ایشان هستم، خودشان نتوانستند بیایند. برادران عرب غیور و مهمان‌نواز آن منطقه، فوری گوساله‌ی را جلوی ما سر بریدند. بلافاصله اذان ظهر شد. از بلندگو اعلان کردند: «حاج‌آقا بفرمایید جلو، نماز را بخوانید.» تلاش من برای حرف‌زدن و فرار از زیر بار این مسئولیت بی‌نتیجه بود. من را جلو فرستادند. با ترس‌ولرز پیش‌نماز شدم و نماز جماعت را خواندم. بعد از تمام شدن نماز، سرم را برگرداندم. دیدم مهندس نصوحی، آخر صف نشسته و نمازش را با من خوانده است. جلسه حاجی زود تمام شده بود و چون احساس مسئولیت میکرد، سریع خودش را به اینجا رسانده بود. میدید مردم به‌جای او به من احترام میگذارند و ابراز احساسات می‌کنند؛ امّا برایش مهم نبود. حتّی بعد از نماز هم خودش را معرفی نکرد. مرتّب با مردم صحبت میکرد و مسائل و مشکلاتشان را میپرسید. به من گفت: «لزومی ندارد من را بشناسند. مهم این است که بدانیم آنها چه میخواهند و چطور می‌توانیم کمکشان کنیم.» اما من در فرصت مناسب عذرخواهی کردم و ایشان را معرفی کردم. مهندس هیچ موقع نمیخواست موردتوجّه قرار بگیرد؛ امّا خدمات صادقانه ایشان همیشه موردتوجّه مردم بود. الحق که مردم عزیز در آن زمان قدردان بودند و افسوس که ما قدر ندانستیم، حقّش را آن‌گونه که شایسته است، ادا نکردیم و ایشان ناشناخته ماند.» شفای بیمار «یک خاطره تعریف کنم از دم مسیحائی حاج‌آقا نصوحی. دخترم چهار‌ماهه بود. بیماری عفونی سختی گرفته بود. دوهفته بود که او را در بیمارستان سینای اهواز بستری کرده بودیم و تحت درمان بود. روزبه‌روز حالش بدتر میشد. بیماری آن‌قدر نحیفش کرده بود که پوست بدنش مثل کش چند سانت کشیده میشد. یک روز صبح برای گرفتن مرخّصی به ستاد بازسازی رفتم. قبل از این که حرف بزنم، حاجی گفت: «ماشین را روشن‌کن، باید به آبادان بریم. خیلی کار داریم.» خجالت کشیدم چیزی بگویم. آن‌قدر کار داشت و سرش شلوغ بود که مشکل من و بیماری دخترم در مقابلش هیچ بود. حرکت کردیم. یک‌دفعه نگاهی به من انداخت و گفت: «چی شده؟ حالت خوب نیست؟ مشکلی داری؟ بگو، حرف بزن.» بغض گلویم را گرفت و اشکم بی‌اختیار جاری شد. گفتم: «دخترم مریضه. بیمارستان بستریه. حالش خوب نیست. دیگه امیدی بهش نداریم.» گفت: «چرا معطّلی؟ گاز بده بریم.» گفتم: «آبادان؟» گفت: «نه، بیمارستان.» به بیمارستان رفتیم. من آنقدر خسته و ناراحت بودم که یک گوشه نشستم و به دیوار تکیه دادم.» همسر ایشان ادامه داد: «حاجی آمد درحالی‌که یک تسبیح در دستش بود. من هیچ‌وقت آن لحظه را فراموش نمیکنم. با من احوال‌پرسی کرد. لباس استریل اتاق ایزوله را پوشید و به داخل اتاق رفت. بالای سر دخترم نشست. نمیدانم کتاب دعا یا قرآن بود، از جیبش در آورد و خواند. به سر و بدن دخترم دست کشید و به صورتش فوت کرد. بیرون آمد و به من گفت: «ناراحت نباش. دخترت خوب میشه. انشا الله فردا هم مرخّص میشه و میبریدش خونه.» حاجی به شوهرم گفت: «نمیخواد با ما بیای. بهتره اینجا بمونی.» خداحافظی کرد و رفت. دویدم سراغ دخترم. دیدم حال و وضعش تغییر کرده است. همان لحظه من خوب شدنش را حس کردم. روز بعد هم مرخّص شد. من این معجزه را با چشم خودم دیدم و جان گرفتن دخترم را مدیون دعای حاجی هستم. با این که سال‌ها از آن روز گذشته؛ امّا انگار همین لحظه است، جلوی چشمانم.» تربیت نیرو رضا برای کشاورزان و روستائیان کلاس آموزش کشاورزی و باغداری میگذاشت. برای جوانان، نوجوانان و بزرگسالان کلاس‌ عقیدتی، روخوانی و تفسیر قرآن برگزار میکرد. سخنران توانمندی بود. با مهر و محبّت و نفوذ کلامش دیگران را جذب میکرد. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸وصال حیدر و یارش مبارک 💝وصال یاس و دلدارش مبارک 🌸از الطاف و عنایات الهی 💝رسیده حق به حقدارش مبارک 🌸فرا رسیدن سالروز 💝پیوند مبارک 🌸حضرت علی(ع) 💝و حضرت فاطمه(س) بر شمـا خوبان مبـارک 💐 🇮🇷بنیاد شهید وامور ایثارگران شهرستان مبارکه
بوی عطر عجیبی داشت نام عطر رو که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود: به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم هر وقت خواستم معطر بشم از ته دل می گفتم: السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام شماهم خودتونو معطر کنید شهید 🕊🌹 امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
🔹️حضرت علی(ع) خلاصه تمام ادعیه 1 ✅الحمدلله علی کل نعمه 2 ✅و اسئل لله من کل خیر 3 ✅و استغفر الله من کل ذنب 4 ✅ واعوذ بالله من کل شر 1 خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است. 2 از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را 3 خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم. 4 خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها. 📗بحارالانوار، ج۹۱ ص۲۴۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 شهید و امور ایثارگران شهرستان مبارکه 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نمای نزدیک از نحوه عملکرد نیش زنبور عسل سبحان الله سبحان الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹خانم صفیه التلاق هنرمندشیعه کویتی تمام صحنه های عاشورا را در داخل یک قاب به نقاشی کشیده است. 🔺بسیار زیبا ببینید،حتما ببینید التماس دعا @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
در ادامه دیدارهای هفته‌ای امام محترم شهرستان مبارکه با خانواده معظم شهدا صورت 🔸 ديدار از خانواده معظم شهید والامقام فضل اله خالو زاده 🔸 در این دیدار که با حضور مسؤل وجمعی از اعضای ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه همراه با ذکر توسلی توسط مداح اهل بیت علیهم السلام انجام گرفت از مقام شامخ شهید و شهادت تجليل بعمل آمد. 🔹 چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۲ @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه
عکس کودکی مقام معظم رهبر عالیقدر انقلاب اسلامی ایران که با هوش مصنوعی ساخته شده
🔹 تلاوت نور بياد شهدای انقلاب، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، و شهدای اولین هفته تیر ماه شهرستان مبارکه شهیدان: بهمن ایرانپور مبارکه تقی کریمی لنج مرتضی بابائی نکوآباد رمضان رحیمی لنج علی رحیمی لنج حبیب اله صالحی مبارکه هوشنگ رحیمی لنج اکبر بهرامی کرکوند محمدرضا آقا بابائی طالخونچه قاسمعلی یزدانی باغملک ولی اله میر هاشمی دهنو محمدرضا نوروزی زیبا شهر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🔹 قاری قرآن جناب آقای حاج حسين پیراکه 🔹 سوره‌ مبارکه شوری از صفحه ۴۸۹ 🔹 زمان جمعه ۲ تیر ماه ۱۴۰۲سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه