سلام به هسنگریای عزیز و بزرگوار
دوستان امشب #شب اول قبر #شهیدسیدفاضل_موسوےامین هستش دوستانی که براشون مقدوره لطفا #نمازشب اول قبر برا شهید عزیز بخونن،ان شاءالله که #شفعیمون باشن
به شب اول قبرم،نکنم وحشت و ترس
چون در آن لحظه حسین است که مهمان من است
التماس دعا
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌹 نام شهید : ابوالفضل راه چمنی 🌹محل زندگی: شهرستان پاکدشت 🌹متولد: 1364/12/2 🌹محل شهادت : سوریه،اس
به عنوان مثال یکی از بچه محل ها ی شهید که وضع مالی خوبی نداشت و زیاد معتقد نبود بدون این که بفهمه با هزینه خودش این جوون رو میفرسته #کربلا و با رفتار خداپسندانه با این جوون دوست میشه و تاثیرات زیادی روش می گذاره و این بچه الان #نمازشب خون شده و هنوز نمیدونه که کی بردتش کربلا و .....
پدر شهید فرمودند ابوالفضل با #قرآن انس گرفته بود همیشه قرآن در دست داشت و مشغول خواندن قرآن بود.
#پدر شهید فرمودند اگر میخواین مثل ابوالفضل من بشین باید به #پدرومادر احترام بگذارین. ابوالفضل به ما احترام میکرد.
اگر میخواین مثل ابوالفضل بشین #نمازشبتون ترک نشه #ابوالفضل نماز شب خون بود و ...
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#خاطرات_شهدا 🌷
💠جلوی نماز اول وقت او را میگرفتم
🔸اوایل ازدواجمان برای #شهادتش دعا میکرد، میدیدم که بعد نماز از خدا، طلب شهادتــ🕊 میکند. #نمازهایش را همیشه اول وقت میخواند،نماز شبش ترک نمیشد🚫
🔹 دیگر تحمل نکردم؛ یک شب🌙 آمدم و #جانمازش را جمع کردم، به او گفتم: «تو این خونه حق نداری نماز شب بخونی، #شهید میشی»
🔸 حتی جلوی نماز اول وقت⏰ او را میگرفتم. اما چیزی نمیگفت🙁.
دیگر هم #نمازشب نخواند. پرسیدم:«چرا دیگر نماز شب نمیخوانی⁉️»
🔹خندید😄 و گفت:«کاریو که باعث #ناراحتی تو بشه تو این خونه انجام نمیدم، #رضایت تو برام از عمل مستحبی مهم تره⭕️، اینجوری امام زمان(عج) هم راضیتره.☺️»
🔸بعد از مدتی برای شهادت هم #دعا نمیکرد، پرسیدم:«دیگه دوست نداری شهید بشی؟» گفت:«چرا. ⚡️ولی براش دعا نمیکنم.چون خود #خدابایدعاشقم بشه تا به شهادت🕊 برسم.»
🔹گفتم:«حالا اگه تو #جوونی عاشقت بشه چیکار کنیم؟🙁» لبخندی زد و گفت:«مگه #عشق پیر و جوون میشناسه😄؟»
راوی:همسر شهید
#شهید_مرتضی_حسین_پور
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
بسم رب الشهدا
عجب محرمی شد امسال
شهید سیدم برگشته
سلام علیکم خدمت همسنگریای عزیز و بزرگوار
دوستان امشب، #شب اول قبر #شهیدسیدسجادخلیلی هستش،دوستانی که براشون مقدور هست لطفا #نمازشب اول #قبر فراموش نشود.
ان شاءالله #شهیدعزیز شفعیمون باشن.
#التماس_دعا🌹
خیلیقشنــگہ #پیشنهادمطالعه
#خاطرات_شهدا🌷
💠 #انگشتر
🍃با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید #انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهره سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را #آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم تو نباید به مال دنیا #دلبسته باشی.
🍃گفت: «راست میگی ولی این #هدیه همسرم بود؛ خانمی که ذریه #حضرت_زهرا (س) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی #مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد.
🍃دو روز #مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این #همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا #همان انگشتر در دست سید بود.
🍃با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش #قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند.
🍃سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم #متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره #واقعه را خواندم و خوابیدم.
🍃نیمه شب بود که برای #نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و #آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با #تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.»
📚کتاب علمدار
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#ذاکر_اهل_بیت
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💞از عشق زمینی تا آسمانی
خاطرهی فرمانده شهید حججی ( #شهید_مرتضی_حسین_پور )
💖شش سالی که مرتضی برای خواستگاری از من وقت گذاشته بود،اتفاقات عجیبی برایش رخ داده بود.❗️ خودش برایم تعریف می کرد :😍
💞« اون روزها #نمازشب می خوندم و می گفت خدایا❗️ فاطمه رو راضی کن . روزه می گرفتم و می گفتم خدایا❗️ فاطمه رو راضی کن. نماز مستحبی خدا❗️ فاطمه راضی بشه و ...
❤️چندین بار پیش اومد که تنهایی به بیابان های بیرون شهر می رفتم. راه می رفتم و تنهایی شروع می کردم به دعا خوندن❗️ سقفم آسمون بود و زیر پام کویر.
❤️به خدا می گفتم : خدایا! چیکار کنم این دختر راضی بشه⁉️ کم کم سکوت و تنهایی و صدای حیوانات و... من رو می گرفت و من رو به فکر قبر و قیامت و... می انداخت. به جایی رسیدم که به خدا می گفتم من کی هستم⁉️تو کی هستی⁉️من قراره تو این دنیا چیکار کنم⁉️...
فاطمه❗️ این نه گفتن های تو باعث شد من از یک عشق زمینی به عشق آسمونی برسم»😍
💞بعضی اوقات به مرتضی می گفتم : « ای کاش زودتر به تو جواب مثبت داده بودم » امّا مرتضی می گفت : « نه❗️تو من رو ساختی»
📚برشی از کتاب ساقیان حرم خاطرات فرمانده نابغه #شهید_مدافع_حرم #مرتضی_حسین_پور🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌹خاطره #سردارحسین_معروفی از #نمازشب خواندن #سردارسلیمانی
#شهید سلیمانی سربازی خوب برای اسلام و بندهای ناب برای خداوند متعال بود که به حقش یعنی #شهادت رسید. او در راه دفاع از اسلام انقلاب به درستی پیش رفت، از #امام جامعه جلو نزد و عقب نیفتاد که همین مصداق بازر #ولایتمداری بود.👌
بارها گفتم طی سالها رفاقت با حاج قاسم هیچ وقت ندیدم #نمازشب شهید سلیمانی قطع شود.☝️ آنهم نه نماز شبی عادی، نماز شبهای او همیشه با ناله و اشک و اندون به درگاه خدا بود💔. من با #شهیدسلیمانی رفت و آمد داشتم حتی بارها در منزلشان خوابیدم، اتاق مهمانان با اتاق حاج قاسم فاصله داشت اما من با اشکها و صدای نالههای او برای نماز بیدار میشدم.😔
ددر کجای دنیا سراغ دارید یک سرلشکر نظامی یک عارف حقیقی باشد⁉️ او در مکاتبات خود به نیروهایش با رفاقت و صمیمیت قلم میزد.
#حاج_قاسم_سلیمانی
#ســــرداردلهـــــا🕊
https://eitaa.com/setaregan_velayat313