یادگاری جزء بیست ونهم
#رمضان
#قرآن
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#رمان #هزارتوهای_بن_بست قسمت_اول سه تار مامان عادت داشت موقع کارهای خانه موزیک گوش کند. حتما باز هد
#رمان
#قسمت_دوم
#هزارتوهای_بن_بست
یاسمن تو رو خدا بگو چیکار کنم؟ باید حذفش کنیم. بابام بفهمه سکته میکنه.
یاسمن زنگ زد تا سارا دخترخالهاش که دانشجوی رشتۀ کامپیوتر بود بیاید شاید بتواند کاری بکند. تا سارا برسد هزار بار مُردم. تنم مثل سنگ سفت شده بود. اگر بابا عکسها را ببیند؟ اگر به دست کسی از فامیل برسد؟
اگر یکی از معلمها ببیند؟ با یاسمن نشستیم سر کلاس ها اما هیچی نمیفهمیدم. دهانم مزۀ چوب کبریت گرفته بود. سرم اندازۀ اتاق بود. نگاههای یواشکی یاسمن آزارم میداد. گوشی توی دستهای خیسم میلرزید. یک امیدی ته دلم سوسو میزد که سارا بیاید و کاری برایم بکند. اما صدایی دائم توی گوشم میگفت: «نمیشه، نمیشه.»
کلاسها تمام شده بود که سارا رسید. با یاسمن رفتم و کنارش نشستم گوشی را دادم دستش و گردن دراز کردم توی گوشی، ذغال داغ روی گونههایم گذاشته بودند. دستوپاهایم سفت و خشک شده بود. لبۀ مبل نشستم. منتظر بودم بگوید حل شدنی است. تشک مبل را توی دستهای عرق کردهام جمع میکردم، فشار میدادم و رهایش میکردم. توی دلم تند تند صلوات میفرستادم. از صبح هزار بار خدا را به تمام مقدساتش قسم داده بودم که کمکم کند. آخر این بلا از کجا نازل شده بود؟
- این صفحهها رو نمیشه حذف کرد. مگر اینکه خودت درستش کرده باشی.
این حرفش پتک شد توی سرم؛ یک سطل آب یخ خالی کردند روی سرم. همۀ امیدهایم دود شد رفت هوا.
یاسمن انگار منتظر این حرف باشد، با عجله گفت: «بالاخره خودت میدونی از کجا درست شده؟»
بغض توی گلویم سنگ شده بود. اشکها سر میخوردند روی گونههایم. سارا گفت: «بهتره به پدر مادرت بگی.»
رنگهای قرمز و آبی قالی در هم قاتی میشدند. مثل زندگی من که در هم قاتی
شده بود.
یاسمن گفت: «میخوای به مامانم بگم به مامانت بگه؟ عصری میاد از سر کار.» گوشی را از دست یاسمن گرفتم. بلند شدم و از خانهشان زدم بیرون. تنها راهش همین بود که خودم به مامان میگفتم. حتی اگر بدترین بلای عالم هم سرم نازل شود، خودم باید به مامان بابا میگفتم. اگر از خودم میشنیدند بهتر بود که بعداً از فامیل یا غریبهها بشنوند.
مامان که در را باز کرد پریدم توی بغلش و همانجا بغضم ترکید. فکر کرد باز توی امتحانی گند زدهام.
- مدرسهها شروع نشده ازتون امتحان گرفتن؟!
اشکهایم جلو لباسش را خیس کرده بود.
- مگه مادرت مرده اینطور زار میزنی؟ بگو چی شده نصفه جونم کردی نمیتوانستم جلوی زار زدنم را بگیرم. اگر قضیۀ عکسهای لو رفته را میفهمید؟ باید آنقدر زار میزدم تا نفسم بند بیاید و در جا بمیرم.
- دیگه داری من و میترسونی. چی شده؟
- مامان به خدا... به خدا من نمیدونم این چیه!
صفحه را باز کردم و گرفتم جلو صورتش. دهان کوچک و صورتی رنگش نیمه باز ماند. صدای خندههای من از توی گوشی خفه بیرون میزد. مامان ابروهای هشتیاش را درهم گره کرد. چروک افتاد روی پیشانی و کنار چشمهایش. انعکاس حرکات نامیزان دستوپاهایم که روی مبل نشسته بودم و پاها و دستهایم را بالا گرفته بودم و مسخره بازی در میآوردم در مردمکهای گشاد شدهاش میلرزید. رنگ از صورتش رفت.
- اینا...!
زبانش بند آمده بود. رفت و روی مبل ولو شد. من هقهق میکردم و مامان بغض کرده بود. میدانستم توی دلش غصه میخورد، اما نمیتوانستم دستم را دور کمرش حلقه کنم. نمیتوانستم حالش را خوب کنم وقتی خودم دلیل حال بدش بودم.
- اینا چیه؟ تو چیکار کردی آخه؟
صدایش میلرزید. آب دماغم را با روسریم
پاک کردم. پوست صورتم میسوخت:
«مامان به روح عزیز کار من نیست.»
ادامه دارد...
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
سلام مهربونا✋
توی این ساعت های آخر مهمونی
خیلی کارا توصیه شده ولی
اگه حس نداری
🌻فقط یه وضو بگیر و
🍀 تا میتونی سوره توحید بخون
🌺صلوات کامل بفرست
🌱دعای فرج بخون
خیلی وقت گیر نیست ولی کلی حس خوب داره
وداع_ماه_مبارک_رمضان
💫💫💫💫💫
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جعبه سه طبقه برای خرده ریزهات🤩🤩
👌❤️
#کاردستی
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکرشو نمیکردم 😁
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
#سلام_امام_زمانم
السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الله الناظرة
سلام بر تو ای چشم بینای خداوند
#عزیز_دل_زهرا
#وارث
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
#تست_هوش
#اعداد
تا یکشنبه فرصت داری پاسخ بدی 🤞
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
Mehran_Fahimi-Nadidamet-SONG95IR.mp3
1.22M
#صیقل_روح
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
سلااام صبحتون بخیرررر❤️😘
و بالاخره ایران انتقام گرفت...
😃😍
الحمدلله...
اسرائیل را موشک بارون کردند🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀
#وعده_صادق
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻✂️📏✏️••||
.
.
#حوصلتون_سر_نره🙃🙂
#کاردستی
هواپیمای پرنده🚡
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#تست_هوش #اعداد تا یکشنبه فرصت داری پاسخ بدی 🤞 ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا
تست هوش را بعضی ها اشتباه حساب کردند 😢
اگر دقت کنید و خوب نگاه کنید و عجله نکنید خیلی راحته
کفشا یک جفت= ۱٠
پسر بچه =۵
ساندویج یک جفت=۴
ردیف اخر
یک لنگه کفش=۵
پسربچه+یک جفت کفش+یک جفت ساندیج=۱۹
یک ساندویج =۲
۵+۱۹×۲=۴۳
دوستای گلم که پاسخ صحیح دادند 👇👇
نرگس باقری طادی🌹
یلداامینی🌹
مهشید بورونی🌹
عماد احمدی🌹
مریم بهرامیان🌹
فاطمه نصر اصفهانی 🌹
امیرحسین نوری 🌹
نگار جعفری🌹
مطهره مرتضائی🌹
راضیه بیدرام🌹
فاطمه زهرا احمدی🌹
علی احمدی🌹
692_38757766302895.mp3
5.59M
#صیقل_روح
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
سلااام صبحتون بخیرررر❤️😘 و بالاخره ایران انتقام گرفت... 😃😍 الحمدلله... اسرائیل را موشک بارون کردند
آقا قبول نیست، ما خواب بودیم ندیدیم؛ دوباره از اول!😜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی از گنبد آهنین میپرسن:« برنامهت برای وقتی که موشکهای ایران برسن چیه؟»
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_دوم #هزارتوهای_بن_بست یاسمن تو رو خدا بگو چیکار کنم؟ باید حذفش کنیم. بابام بفهمه سکته م
#رمان
#قسمت_سوم
#هزارتوهای_بن_بست
«مامان به روح عزیز کار من نیست.» میدانستم باور نمیکند. دویدم رفتم توی اتاقم و زیر پتویم پناه گرفتم. پیامهایی که زیر عکس و فیلمهای من گذاشته بودند، توی سرم میچرخیدند، آبروی همهمان رفته بود. کاش همانجا زیر پتو میمُردم و راحت میشدم.
با صدای پچ پچ از خواب پریدم. اتاق و پنجره تاریک شده بود. نفهمیدهام کی خوابم برده. تنم سفت شده بود. زیر بغل و کف دستهایم خیس عرق بود. آرام بلند شدم و با نوک پا خودم را رساندم تا پشت در. صداها را درهم و نامفهوم میشنیدم. لای در را آرام باز کردم. بابا بود. صورتم گُر گرفت. چطور میتوانستم با بابا چشم توی چشم بشوم. پشت در نشستم. سرم را گذاشتم روی زانوهایم و خفه گریه کردم.
مامان صدایم زد. کاش زمین دهان باز میکرد و مرا میبلعید. پاهایم میلرزید
بابا روی مبل نشسته بود و روی میز جلویش لیوان دمنوشش بود. حتما مامان برایش گل گاوزبان دم کرده. از دهانۀ لیوان بخار بالا نمیآمد. بابا عادت داشت دمنوش را داغ داغ بخورد. معلوم است مدتها روی میز مانده و دستش نزده. از خودم بدم میآمد. روی مبل روبهرویش نشستم. دستوپاهایم را در خودم جمع کردم. بدنم سفت شده بود. یخ کرده بودم.
- حالا همه چیز رو تعریف کن ببینم چی شده. فقط راستشو بگو
صدای بابا عصبانی بود. هیچ وقت با صدای بلند با من حرف نزده بود. هیچ وقت به یاد نداشتم دعوایم کرده باشد.
- بابا به ارواح خاک عزیز من روحمم خبردار نیست.
- مگه نگفتم قبل از هر کاری با من و مامانت مشورت کن؟
گفته بود. من هم قول داده بودم. پس حق داشت حالا که یک صفحه پر از عکسهای من جلویش است، اینطور سرم داد بکشد. با چشمهای سیاه خستهاش خیره شد توی صورتم: «خودت باور میکنی؟ خودشون خود بهخود رفته باشن اون تو؟»
گوشهایم داغ شده بود. بابا گوشۀ سبیل نازکش را با لب میجوید. مامان دستهایش را در هم جمع میکرد و دوباره بازشان میکرد. هق هق گریه نفسم را گرفته بود، نمیتوانستم حرف بزنم. مامان بلند شد و از آشپزخانه یک لیوان آب آورد. آب تلخی دهانم را فرستاد توی دل و رودهام. با صدای بریده، بریده، گفتم: «بابا.... به ارواح خاک ...» بابا نگاه تیزش را برگرداند سمتم. حتما میخواست بگوید روح عزیز را قسم نخورم گوشی را پرت کرد روی میز و گفت: «تو شرف حالیت میشه؟ لعنت به من که گوشی برات گرفتم.»
مامان بلند شد و یک لیوان آب دیگر آورد و داد دست بابا.
- این بچه چه دروغی داره بگه؟ حتماً هک شده، چه میدونم یا دستش اشتباهی خورده به دکمهای چیزی... صدای مامان هم از شدت گریه گرفته بود و میلرزید.
بابا سرش را بین دستهایش گرفت و با انگشتان بلندش موهای مشکی پرش را چنگ زد. سرش را که بالا آورد چشمهایش نم داشتند.
صبح میریم پلیس فتا، ببینیم اونا چی میگن. مگه اینکه تا صبح حرف دیگهای برای گفتن باشه.
اسم پلیس که اومد قلبم ریخت پایین...
ادامه دارد...
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂️
نذر فرهنگی برای رسیدن به حاجت هاتون
👇👇👇👇👇
ما رو به دوسانتون معرفی کنید
💯تضمینی قرآن حاجتتون رو میده 😀
ᘜ⋆⃟݊👩🎓🇮🇷👨🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂