eitaa logo
ستاره شو7💫
714 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
49 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_صد_و_هجده نمازش را با سوره‌ی حمد شروع کرد: «بِسمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحَمد
محمدجواد چشم‌هایش را بست تا آن لحظه‌ی رؤیایی را با تمام وجود حس کند. نفس عمیقی کشید. زمزمه‌ای به گوشش می‌رسید، زمزمه‌ای که می‌گفت: «هُمْ فاطِمَةُ وَ أَبُوها وَ بَعلُها و بَنُوها.» محمدجواد چشم‌هایش را باز کرد. یک گلبرگ یاس از دروازه عبور کرد و خود را به نگین فیروزه‌ای رساند. ناگهان سکوت همه‌جا را فراگرفت. محمدجواد احساس می‌کرد که در یک خواب شیرین فرو رفته است. مردسبزپوش دست محمدجواد را آرام تکان داد و گفت: «بیا!» پایش را بلند کرد و بر روی پله سوم گذاشت و گفت: «یا امير المؤمنين! يا على.» از میان میله‌های دروازه‌ی بهشت ۱۲ شاخه از یک درخت خودشان را به دو طرف محمدجواد رساندند. مرد سبزپوش گفت: «ایمان تو به ۱۲ امام، برای تو در بهشت درختی تنومند شده. حالا که به آن‌ها نیاز داری، ۱۲ شاخه از اون درخت به کمک تو اومده.» محمدجواد با تعجب به شاخه‌ها نگاه می‌کرد. شاخه‌هایی تنومند که شش تای آن در یک طرف و شش تای آن در طرف دیگر محمدجواد قرار داشتند. مرد ادامه داد: «برای بالارفتن از پله‌ها می‌تونی از شاخه‌ی درخت کمک بگیری. هر شاخه چیزی رو به تو می‌ده که بهش احتياج داری، شاخه‌ی اول رو لمس کن.» محمدجواد دستش را آرام بر روی شاخه کشید. یک برگ از آن جدا شد و آرام آرام به سوی نگین فیروزه پرواز کرد. مرد گفت: «این برگِ عدالت بود.» برای رفتن به پله‌ی چهارم شاخه‌ی دیگری را در دست گرفت و گفت: «یا امام حسن.» شاخه سرتاسر نور بود. هاله‌ای از نور جدا شد و خود را به نگین فیروزه رساند. مرد گفت: «این ذره‌ای از مهربانی و بخشندگی امام بود که به تو امانت داده شد.» پایش را روی پله پنجم گذاشت. دستش را بر شاخه‌ی دیگری کشید و گفت: «یا امام حسین.» از شاخه، غنچه‌ای سرخ جدا شد و خود را به نگین فیروزه رساند. مرد گفت: «این غنچه‌ی شجاعت است، برای کسی که جلوی ظالم می‌ایسته.» محمدجواد دست در دست مرد سبزپوش پله‌ها را بالا می‌رفت و می‌گفت: «يا امام سجاد، یا امام باقر، یا امام صادق، یا امام کاظم، یا امام رضا، یا امام جواد، یا امام هادی یا امام حسن و...» و بعد از نام هر امام صلوات می‌فرستاد. و با دستان کوچکش شاخه‌ها را نوازش می‌کرد. ناگهان باد تندی وزید و همه‌ی آن‌ها را در آسمان به پرواز درآورد. ادامه دارد... ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀