eitaa logo
یافارس الحجاز
96 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
492 ویدیو
3 فایل
با سلام مطالب با ذکر صلوات قابل کپی می باشد #امام_زمان #منتظران313 #یافارس_الحجاز
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 مردی به یکی از فرزندانش گفت: 👌🏻ای پسرم میدانی مجانی است و را باید با پول بخری؟ پسر گفت: چگونه پدر؟ پدر جواب داد: جهنم با پول است!!! ⛔️کسی که قمار بازی میکند پول میده ⛔️ کسی که شراب میخورد پول میدهد ⛔️کسی که میکشد پول میدهد ⛔️کسی که به خاطر میکند پول میدهد! 👌🏻و ای پسرم بهشت است چون: 💎کسی که نماز میخواند، مجانی میخواند 💎و کسی که روزه میگیرد، مجانی میگیرد 💎کسی که میکند ، آن کار را میکند 💎کسی که چشمانش را از میپوشاند و از خدایش میترسد مجانی این کار را میکند!!! 👌🏻الان چه تصمیمی داری؟ 👌🏻آیا میخواهی پولهایت را خرج کنی تا به جهنم بروی؟ 👌🏻و یا اینکه مجانی به بهشت بروی؟ @seyed313yar
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 بنام خدا ____________ بـــــاز هـم بـا درد و غم هم منزلم بــــــاز هـم مــیل دارد دلـــــم آخـــــرین ایــــام مــاه اســت ســــینهٔ مــا پـر مـوج غم اسـت چـــند روزی بــر ســر و ســینه زدیــم یـا حــسـین گـفتیم و پــاکیزه شدیـم دیده و دل خط و سیرش ماسواست کـــــعبهٔ آمــــال هـــر دو کــــربلاست تـــا که از ره می رســد مــاه می شــــویم بــار دگـر ما جگر مــــرغ دل مجنون و می شود بــــــهر جـــانبازی مـــهیا می شــــود ســــینه زن ها بال و پـر وا کرده اند پـــــیر و بـــرنا غـــرق رویـا گشته اند هــــر زمـــان نــــام می بــــریم آنــــزمان زار و پـــریشان می شـــویم مـی رســــد از ره چـــو ایــــام صــفر مـی شـــــود دل با رقــــیه هـم ســـفر پـــــنجم مــــاه صــــفر روز ســـینه از داغ رقــیه غــم @seyed313yar
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 بود که در میان کاروان پسر به از خود برای به جای آوردن اعمال به می‌رفت. پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در سپرده بود که او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در هم خدا کند و هم این‌که را به نگذراند. همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی عقل گشته بود و او را برای شفاء به کعبه می‌بردند. در منزلی در کاروانسرایی برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. چون از خواب برخاست، دید جمعی با کردن آن شیرین عقل با او مزاح می‌کنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد از خود دور دیده بود و با آنان در جمع شده بود. پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول روزی که منزل‌مان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشته‌ام. ما این همه بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما می‌گذرد نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتن‌مان برای ادامۀ پر لازم است. پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان فقط کرد. ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروانسرا خواندند. پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان و مانده بود. پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. پسر جوان گفت: نمی‌توانم خار در پایم آزارم می‌دهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمی‌توانم پای بر بگذارم. پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمی‌شود از پای درآورد و نتواند را برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! پیرمرد که اینجا رسید پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را به پایین انداخت. پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام (صل الله علیه و آله وسلم) فرمودند: هر کسی گناهی را چون به نیت آن که کوچک است و خدا آن را می‌بخشد شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش می‌داند و آن گناه را نمی‌بخشد. @seyed313yar