eitaa logo
یافارس الحجاز
97 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
493 ویدیو
3 فایل
با سلام مطالب با ذکر صلوات قابل کپی می باشد #امام_زمان #منتظران313 #یافارس_الحجاز
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 ✨ ‏از شهید"ماشاءالله پیل افکن"چه می‌دانید؟ اهل آملِ بود و در ادامه عملیات روز در پشت دشمن بدون وقفه برای نجات یکی از تیپ های لشکر ۷۷خراسان از جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن به پایان رسید... ‏آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره قرار گرفت و به دشمن در آمد. اين نا شناخته به تنهایی دو شبانه روز گردان‌های زرهی و دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ خراسانی از محاصره رهایی یابد.‏ دشمن شکست خورده، خود را، با شکنجه‌های متعدد، از بریدن دو دست توانمندش از بازو، و بیرون آوردن دو چشم او، و شکستن دندان هایش، و کندن سر و جمجمه اش و همچنین شریفش با پوست و ، و با نشاندن صد‌ها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند‏ هدیه نثار روح مطهرش صلواتی عنایت کنید🌹 @seyed313yar
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 بود که در میان کاروان پسر به از خود برای به جای آوردن اعمال به می‌رفت. پسر جوان را عمویش به پیرمردی مؤمن در سپرده بود که او باشد تا پسر جوان حج و اعمال آن را کامل به جای آورد و در هم خدا کند و هم این‌که را به نگذراند. همراه کاروان مرد میانسالی بود که از اجنه آسیب دیده و اندکی عقل گشته بود و او را برای شفاء به کعبه می‌بردند. در منزلی در کاروانسرایی برای ساعاتی اتراق کردند و پیرمرد مؤمن کرد تا زمان ظهر قدری بخوابد. چون از خواب برخاست، دید جمعی با کردن آن شیرین عقل با او مزاح می‌کنند و این پسر جوان هم چشم پیرمرد از خود دور دیده بود و با آنان در جمع شده بود. پسر چون پیرمرد را دید از جمع باطلان جدا شد و نزد او آمد. پسر جوان چون ناراحتی پیرمرد را دید به او گفت: زیاد سخت نگیر، در طول روزی که منزل‌مان مرکب حیوانات است و در سفریم من هیچ تفریحی نداشته‌ام. ما این همه بر خود داده و عازم خانۀ خدا هستیم، خداوند از یک گناه ما می‌گذرد نباید بر خود سخت بگیریم، مگر چه کردیم؟ یک مزاح و شوخی برای روحیه گرفتن‌مان برای ادامۀ پر لازم است. پیرمرد در جواب پسر جوان به نشان فقط کرد. ساعتی گذشت مردم برای نماز ظهر حاضر شدند. نماز را به جماعت در کاروانسرا خواندند. پیرمرد دید پسر جوان زمان گرفتن که پای خود بر زمین گذاشت خار ریزی بر پای او رفت و پسر نشست تا آن خار از پای خود برکند ولی خار آنقدر ریز بود که میان و مانده بود. پیرمرد گفت: بلند شو حاجی جوان برویم که نماز جماعت شروع شد. پسر جوان گفت: نمی‌توانم خار در پایم آزارم می‌دهد و توان راه رفتن مرا گرفته است. نمی‌توانم پای بر بگذارم. پیرمرد گفت: از تو این سخن بعید است جوانی به این سرو قامت و ابهت را که همه جای تن او سالم است خاری که به این کوچکی است و دیده نمی‌شود از پای درآورد و نتواند را برود. بلند شو و بر خود سخت نگیر، این خار چیزی نیست که مانع راه رفتن تو شود!!! پیرمرد که اینجا رسید پسر جوان از کنایه بودن کلام او آگاه گشت و از گفتۀ خویش سرش را به پایین انداخت. پیرمرد گفت: پسرم! به یاد داشته باشیم نبی مکرم اسلام (صل الله علیه و آله وسلم) فرمودند: هر کسی گناهی را چون به نیت آن که کوچک است و خدا آن را می‌بخشد شود نوعی وهن به مقام قدسی خویش می‌داند و آن گناه را نمی‌بخشد. @seyed313yar