eitaa logo
یافارس الحجاز
97 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
493 ویدیو
3 فایل
با سلام مطالب با ذکر صلوات قابل کپی می باشد #امام_زمان #منتظران313 #یافارس_الحجاز
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم🌺  " " از بود که در طول و بیش از   بسیجی ایرانی را به رساند. وی در بخشی از میگوید: شهداء ایرانی الدعوه هستند. آخرهای بود که تیرخوردم و زیادی ازم رفته بود. ایرانی ها ما را کرده بودند، تار میدید که متوجه شدم یک ایرانی داره به سمتم می آد و می زنه، نفسم را حبس کردم تا نفهمه زنده هستم. تا من رو برگردوند ناگهان نفسم زد بیرون، تا فهمید زنده هستم جلویم نشست و من هم پیراهنم را به نشان اینکه اسیر شده ام جلویش گرفتم. دیدم بلد است، بچه بود. پرسید اسمت چیه؟ گفتم علی، علی کاظم. گفت: تو اسمت علی هست و با ما می جنگی؟! هستی؟ گفتم آره. پرسید خونت کجاست؟ گفتم: ... تا گفتم نجف بغض این بسیجی ترکید و در حال بود که گفت کجای نجف؟ گفتم اون کوچه ای که تهش به می خوره. دیدم داره گریه می کنه. بهم گفت: اسمت علی هست و شیعه هستی، خونت هم کنار حرم حضرت علی، ما ها است بعد داری با ما می جنگی؟؟! سرمو انداختم پایین، ولی نکردم. بعد گفت: می دونی آرزوم چیه؟ گفتم: نه. گفت: آرزوم اینه که شهید بشم و به رسم شما من رو دور علی بچرخونن و رو به روی حرم امامم کنند. پیراهنی که تو دستام بود را گرفت و پوشید، داشت اشک می ریخت که یهو گفت: برو آزادی! گفتم چرا؟ گفت چون شیعه هستی و اسمت علی هست، برو. پا شدم دویدم، دور شدم اما دیدم که هنوز نشسته و داره گریه می کنه، دویدم و از حال رفتم. چشم که باز کردم دیدم تو بیمارستان هستم. همه اقوام دورم بودند، پدرم گفت: علی کاظم، تو زنده ای؟ کردم، گفتم آره، چطور؟ گفت:ِ ما تورا دفن کردیم! تعجم بیشتر شد. ادامه داد: دیروز یه جنازه اومد که صورتش کاملا سوخته بود و نمی شد تشخیص داد اما لباس تو تنش بود و تو تو بود. ما هم به رسم اعراب بردیم و دور ضریح امام علی چرخوندیم در درست رو به روی حرم امام علی دفنش کردیم. به شدت اشک می ریختم، همه کرده بودند. خودم را انداختم پایین تخت، کردم، گفتم: خدایا من کیا را کشتم! به من. آخر هم گفتم: خدایا یعنی توبه را قبول می کنی؟ @seyed313yar
بسم الله الرحمن الرحیم🌺 ماجراي خواندني از زبان پدرش   مي‌خواستم برم كربلا زيارت امام حسين (علیه السلام). همسرم سه ماهه حامله بود. التماس و اصرار كه منوهم ببر، مشكلي پيش نمي‌آيد. هر جوري بود راضيم كرد. با خودم بردمش. اما سختي سفر به شدت مريضش كرد. وقتي رسيديم كربلا، اول بردمش دكتر.😞دكتر گفت: احتمالا جنين مرده. اگر هم هنوز زنده باشه، اميدي نيست. چون علايم حيات نداره.😢وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نمي‌خورم! بريم . هرجوري كه مي‌توان منو برسون به ضريح آقا💔. کمکش کردم و بردمش كنار . تنهاش گذاشتم و رفتم يه واسه زيارت.✨با حال شروع كرد به . بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم. صبح كه براي بيدارش كردم. با بلند شد☺️ و گفت: چه بود.الان ديگه ندارم. بعد هم گفت: توي خواب خانمي رو ديدم كه به بود، و فرمودند: تو از دنیا رفت ولی اینکه دست خالی برنگردی یک کودک از خودمان به تو امانت میدهیم و باید اسمش را بگذاری😊 بردمش پيش همون پزشك. 20 دقيقه‌اي معاينه كرد.آخرش هم با تعجب گفت:يعني چه؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه مرده بود. ولي امروز كاملا زنده و سالمه! اونو كجا برديد؟ كي اين خانم رو كرده؟ باور كردني نيست، امكان نداره!؟ كه رو براش كرد،ساكت شد و رفت توي فكر.وقتي به دنيا اومد،اسمش رو گذاشتيم. .☺️🌹 راوی:پدرشهید شهیدمحمدابراهیم‌همت فرزند علی اکبر متولد 13فروردین 1334 در شهرضا است🌸 😍 @seyed313yar