✨بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین✨
🌱 #مریم_فرهانیان از بانوان امدادگر #دفاع_مقدس بود او سال 63 همراه دو تن از دوستان خود در حالی که راهی گلزار شهدای #آبادان شده بودند در محله لین۱۵ مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار میگیرند، دوستان #مریم زخمی میشوند و خود #مریم_فرهانیان در سن 21 سالگی به شهادت میرسد.
🌱 به نقل از دیگران؛ لحظهای که پیکر شهیده را به بیمارستان میبردند و با آنکه ترکش به قلب شهیده اصابت کرده بود و تنی نیمهجان داشت، سعی میکرد #حجاب خودش را کامل حفظ کند.
🌱 الان #چادر شهیده به عنوان نماد زن مسلمان در موزه شهدای خیابان طالقانی نگهداری میشود.
✨ما در کانال شهیده #مریم_فرهانیان قصد داریم که خاطرات شهیده را انتشار بدهیم و کارهای فرهنگی که به نیابت از شهیده انجام میدهیم را ارسال میکنیم. عضو کانال بشوید و کانال شهیده فرهانیان را به دوستانتان معرفی کنید.
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
@sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_اول_قسمت۱
✨مهدی به خواهران و برادرانش گفت:
🌷خب برای امروز کافی است، برای جلسه بعدی کتاب (قیام حسینی) استاد مطهری را میخوانیم و دربارهاش بحث میکنیم.
🌱 #مریم از دیدن حسین که خوابش گرفته بود خندهاش گرفت. به کمک فاطمه او را برد و در رختخوابش خواباند. فاطمه غرولندکنان گفت:
انگاری مجبور است بیاید پای حرفهایی بنشیند که نه ازش سر در میآورد و نه حوصلهاش را دارد و زود خوابش میبرد.
🌱 #مریم لبخندزنان گفت:
خب هنوز برایش زود است که این حرفها را درک کند. خود من خیلی وقتها وسط حرفهای مهدی چرتم میبرد و وقتی به خود میآیم که نصف حرفهای مهدی را نشنیدهام. همین که تو کلاسمان شرکت میکند و از بازی و استراحتش میزند بازم جای شکر دارد.
⛈صدای آذرخش آمد و بعد نم نم باران شروع شد. 🌱#مریم از پنجره به حیاط نگاه کرد. مادرش ننه هادی را دید که پای تنور نشسته و خمیر را چونه میکند. سریع چترش را برداشت و به حیاط رفت. چتر را باز کرد و بالای سر ننه هادی ایستاد. ننه هادی به مریم نگاه کرد و گفت:
☘پیر بشوی #مریم جان انشاءالله عروسیت!
✨مهدی هم آمد او هم چتری در دست داشت.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
.
سلام و عرض ادب خدمت اعضاء محترم کانال شهیده #مریم_فرهانیان🌴
بزرگواران ما را در انتشار خاطرات شهیده #مریم_فرهانیان یاری فرمایید🌷
🌷 #فرازی از #وصیتنامه۲ شهیده #مریم_فرهانیان
🌱 #شهید کسی است که...
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_اول
#فصل_اول_قسمت۲
🍃آهای زرنگ خانم کمی برو آن طرفتر ما هم هستیم!
🌱 #مریم کمی کنار کشید. حالا دو چتر آبی و سبز بالا سر ننه هادی بود و صدای ضرب قطرات باران🌧 از سطح براق چتر شنیده میشد.
☘ننه هادی در حال چونه کردن خمیر گفت:
_دم ظهری ننه علی، همسایهی کناریمان تو روضه بهم گفت که ننه هادی خوش به حالت. هشت تا دختر خونه داری صدای جیکشان هم نمیآید. من دوتا دختر دارم یا گیس هم را میکشند یا به هم فحش و بد و بیراه میدهند. خدا نکند کمکم کنند. حتی لباسشان را خودم میشورم، رخت خوابشان را خودم پهن میکنم. پسرانت هم که یکی از یکی آقاتر و سر به زیرند.
✨مهدی گفت:
_اگر از ما تعریف نمیکرد فکر میکردم که فقط از دختران خانم و با حیایت تعریف کرده و ما را از یاد برده است.
☘ننه هادی خندید.
_آمدم خانه، اول برایتان صدقه کنار گذاشتم و بعد اسپند دود کردم. امان از چشم بد.
✨مهدی پرسید:
🌹ننه، آخر سر توانستی اين حاج لطیف را راضی کنی که آن انباری بالای پشت بام را برای کتابخانه به ما بدهد؟
☘ننه هادی بر چونههای خمیر روی طبق، دستمال کشید و گفت:
_کمی دندان روی جگر بگذارید، امشب به آقاتان میگویم، چشم!
🌱 #مریم و مهدی چتر به دست، مادر را دم شیر آب همراهی کردند.
☘ننه هادی دستانش را شست. دو دستش را به آسمان بلند کرد و گفت:
_خداوند را قسم میدهم به این شب پر نعمت بارانی🌧، که هر آرزویی✨ دارید برآورده شود.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷فرازی از #وصیتنامه۳ شهیده #مریم_فرهانیان که از شبکه قرآن پخش شده است.
https://eitaa.com/sh_mfarhanian