❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_هفتم_قسمت۱
🍃فرشته اویسی هم آمد و گفت:
_بهتر نیست با ماشین بنیاد شهید به مزار شهدا برویم؟ هوا خیلی گرم است.
🍀سنیه گفت:
بیایید خودمان برویم ثوابش بیشتره. رانندهمان تو این گرما اگر ما را ببرد و برگرداند کلی اذیت میشود.
_باشد. خودمان برویم.
🍎میوه خریدند و یک ضبط صوت با نوار قرآن برداشتند. فرشته پرسید:
_مادر مرزوق کی فوت کرد؟
🍀سنیه جواب داد:
_وقتی مرزوق مجروح شد من تو بیمارستان شناختمش. آدرس مادرش را داد و ما مادرش را به طرف بندر گناوه راهی کردیم. گفت که تا چهلم پسرش زنده نمیماند و خواهش کرد که لااقل در سالگرد مرزوق سر مزار پسرش برویم. راست گفته بود. هنوز چهلم مرزوق نشده بود که مادرش فوت کرد.
🌱#مریم گفت:
_خب بچهها دارد شب میشود. راه بیوفتیم.
🍃ساعت یک ربع به شش بعد از ظهر سیزده مرداد سال۶۳بود. آن سه از واحد فرهنگی بنیاد شهید آبادان راهی مزار شهدا شدند.
🌿راه طولانی بود و از آسمان انگار آتش میریخت. زمین تفتیده بود و آسفالت خیابانها نرم شده بود. فرشته خسته شد و ناچار شدند سوار ماشین شوند. اما در شهر جنگزده تاکسی خیلی به ندرت پیدا میشود. سرانجام یک سواری آمد. سنیه دست بلند کرد و ماشین را نگه داشت، وقتی سنیه مسیر را گفت، راننده جواب داد:
_من تا چهار راه دانشکده نفت میبرمتان.
به چهار راه دانشکده نفت رسیدند و پیاده شدند.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
هوا #بی_تو نفس گیره...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
637531320397520202.mp3
441.1K
صوت سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
✨✨✨✨✨✨✨✨
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١﴾
وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾
بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥﴾
یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦﴾
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧﴾
وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨﴾
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩﴾
یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠﴾
کَلا لا وَزَرَ ﴿١١﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢﴾
یُنَبَّأُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣﴾
بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾
وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾
کَلا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠﴾
وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ ﴿٢١﴾
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ﴿٢٢﴾
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣﴾
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤﴾
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥﴾
کَلا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ ﴿٢٦﴾
وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ ﴿٢٧﴾
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨﴾
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠﴾
فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى ﴿٣١﴾
وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿٣٢﴾
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى ﴿٣٣﴾
أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٤﴾
ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٥﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦﴾
أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى ﴿٣٧﴾
ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿٣٨﴾
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى ﴿٣٩﴾
أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى ﴿٤٠﴾
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
✨بِسْمِ اللّهِ النُّور✨
🌷دعای هر روز ماه مبارک رمضان به نیابت از شهیده #مریم_فرهانیان و شهید #مهدی_فرهانیان هدیه به امام زمان عج✨
دعای روز نهم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهـمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیبـاً من
رَحْمَتِکَ الواسِعَـةِ و اهْدِنی فیه
لِبراهِیـنِکَ السّـاطِعَةِ 🔆 و خُـذْ
بناصیتی الى مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ
بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین 🌸
خدایا قرار بده برایم در این روز
بهره و نصیبی از رحمت فراوانت
و راهنمائی کن مرا در این روز به
راههاى درخشانت، و مرا بیاور به
سـوى خوشنـودی کاملت، به حق
دوستى خود اى آرزوى مشتاقان💙
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_هفتم_قسمت۲
🍀سنیه صدای انفجار خفیفی را از دور شنید. با نگرانی به #مریم و فرشته گفت:
_بچهها میگویم برویم آن طرف خیابان نزدیک دیوار راه برویم. اینجا خطرناکه شاید خمپاره بیاد.
🌱#مریم داشت با فرشته صحبت میکرد که ناگهان صدای سوت وحشتناک خمپاره آمد و تا سنیه خواست #مریم را هل بدهد از شدت موج انفجار به زمین خورد. گوشش سوت میکشید. دود و گرد و غبار فضا را پوشاند. سنیه تا چند لحظه نه میدید و نه میشنید. لحظاتی بعد وقتی از بهت و گیجی صدای انفجار رها شد، جستجو کرد. #مریم را دید که روی زمین به حالت سجده افتاده و دستش را روی قلبش گذاشته است😭.فرشته از موج انفجار چشمهایش داشت از حدقه بیرون میزد. سنیه که گوشهایش سوت میکشید و کیپ شده بود فریاد کشید:
_فرشته چیزیت شده؟
_نه، اما #مریم مجروح شده. وای سنیه من هم مجروح شدهام!
🍀سنیه که حال خود را نمیفهمید فرشته را به طرف جوی خشک آن طرف خیابان برد. بعد برگشت به طرف #مریم. دست #مریم را گرفت. #مریم را کشاند طرف جوی خشک شده. #مریم خمیده و به سختی جلو میرفت. خزید توی جوی و زمین را از شدت درد چنگ میزد.💔😭
🍀سنیه که گیج شده بود گفت:
_همینجا باشید من بروم کمک بیاورم. تکان نخورید ها. ممکنه دوباره خمپاره بزنند.
🍀سنیه دوید، خورد زمین. دید که ردی از خون روی زمین مانده است.تازه متوجه شد که شکم و پاهایش غرقهی خون است.شکمش پاره بود. دستش را روی پارگی شکمش گذاشت و بیتوجه به درد و خونریزی دوید.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
دعاگوی اعضاء محترم کانال شهیده #مریم_فرهانیان در کنار مزار شهیده هستیم🌷
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_هفتم_قسمت۳
آن طرف چهار راه یک موتور واژگون شده را دید.چرخهای موتور روشن هنوز میچرخید و مردی آن طرف موتور افتاده و خون زیر سرش جمع شده بود.
🍀سنیه به سوی مقر سپاه که در ششصد متری چهار راه بود دوید. وقتی به آنجا رسید با مشت و لگد به در کوبید.اما کسی در را باز نکرد. ناامید نشد.دوباره به سوی چهار راه دوید کم کم داشت سرش از شدت خونریزی گیج میرفت.تمام سعی و توانش را جمع کرد. یک سرباز مجروح را دید.از پای سرباز خون میرفت. دوید جلو.
_برادر، برادر کمک کن. دوستانم مجروح شدهاند. باید برسانیمشان بیمارستان.
🌿سرباز با دیدن حال و روز سنیه،جا خورد.
اما خودتان هم بدجوری مجروح شدهاید.
_تو را به خدا بیایید کمک کنید.
🍃در همین لحظه یک ماشین از راه رسید.سنیه به طرف ماشین دوید و دستگیرهی در ماشین را گرفت و با التماس به راننده گفت که کمک کند. اما راننده با دیدن سر و بدن خونی سنیه ترسید و گاز داد. سنیه تا چند متر همراه ماشین کشیده شد و روی زمین افتاد.ماشین دور شد.خونریزی سنیه بر اثر خوردن به زمین بیشتر شد. ترکش به کبدش خورده و خون از پارگی شکمش میجوشید. سنیه دستش را روی زخمش فشار داد تا خونریزی کم شود.
🍃یک وانت نظامی از راه رسید. سنیه خودش را جلوی ماشین انداخت.راننده وحشتزده به سنیه و سرباز مجروح گفت:
_زود باشید سوار شوید،اینجا زیر آتش دشمن است.
سنیه گریه کنان گفت:
_نه برادر، دوستانم هم هستند. باید آنها را به بیمارستان برسانیم.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_هفتم_قسمت۴
🌴راننده ماشین را سر و ته کرد و دنده عقب به طرف محلی که فرشته و #مریم افتاده بودند رفت. سنیه با همان حال خراب به فرشته کمک کرد تا سوار ماشین شود. اما زورش نمیرسید #مریم را بیرون بکشد. رو به سرباز مجروح کرد.
_برادر کمک کن.
🍃اما #مریم دست سنیه را فشار داد. سنیه مقنعه #مریم را که عقب رفته بود با دستان خونیاش جلو کشید و مرتب کرد. بعد به زحمت #مریم را از جوی بیرون کشید و او را به سختی بلند کرد و عقب وانت هل داد. خودش هم بالا رفت. سر #مریم را به زانو گرفت. وانت به سرعت حرکت کرد. سنیه نگران #مریم بود. احساس میکرد که #مریم لحظه به لحظه از او دور میشود.
به سرباز گفت:
_برادر ببین نبض #مریم میزند؟
سرباز به دروغ گفت:
_آره میزند. زندهس.
🍀سنیه متوجه شد که زیر قلب #مریم پر از خون شده است. دست #مریم را گرفت و التماس کرد.
_#مریم تو را به خدا طاقت بیار، داریم میرسیم.
🍃اما #مریم لحظه به لحظه از سنیه دور و دورتر میشد.
□
در ساعت شش بعد از ظهر سیزدهم مرداد سال۶۳، سرانجام فاطمه جوشی توانست از میان غلغله جمعیت خود را به ضریح امام رضا (ع) برساند. کفنی را که برای #مریم خریده بود به ضریح مالید و دردمندانه گریست.
_یا امام رضا من نایب الزیارهی #مریم هستم. ای خدا تو را به حق امام رضا(ع) هر خواسته و حاجتی که #مریم دارد برآورده کن!
☘فاطمه جوشی نمیدانست که در همان لحظه #مریم...
مؤلف: #داود_امیریان
پایان بخش دوم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
بسم الله الرحمن الرحيم
✨سلام و نور✨
طاعات و عبادات همه بزرگواران قبول حق
ان شاءالله.🌷
حدود یک هفتهای توفیق نداشتیم که در خدمت شما باشیم. تشکر میکنیم از بزرگوارانی که پیام دادند و پیگیر ادامه #داستان_مریم بودند.🌹
بخش سوم از #داستان_مریم را ان شاءالله از امروز ارسال میکنیم.🌼
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_سوم
#فصل_اول_قسمت۱
🌾حاج لطیف رادیویی را که یادگار مهدی بود روشن کرد تا به اخبار گوش بدهد. جواهر و سمیره هم آنجا بودند. زنگ خانه به صدا در آمد. جواهر دم در رفت و آقای شعبان علیزاده (که در بنیاد شهید خدمت میکرد) و همسرش پشت در بودند. جواهر به آن دو تعارف کرد و آن دو وارد خانه شدند. حاج لطیف با علیزاده حال و احوال کرد. ننه هادی که از اول صبح دم به دم حالش منقلب میشد و دخترانش به زحمت او را آرام میکردند. پرسید:
_چی شده آقای علیزاده، برای #مریم اتفاقی افتاده؟
رنگ از صورت علیزاده پرید.
_این حرفها چیه مادر، آمدهایم دیدن شما.
🍀ننه هادی گفت:
_تو را به خدا واقعیت را بگویید. من به دلمبد افتاده.
🌿خانم علیزاده گفت:
_مادرها هیچوقت اشتباه نمیکنند. حقیقتش ننه هادی، #مریم مجروح شده. ما آمدهایم که با هم به عیادتش برویم.
🍃جواهر و سمیره در اتاقی دیگر همدیگر را بغل کرده و به گریه افتادند.
از ماهشهر به سوی آبادان حرکت کردند. بین راه جواهر گریه کنان به سمیره گفت:
_سمیره، همین الان یک لحظه تو عالم رویا دیدم که #مریم تو سردخانهاس و علی دارد بالای سرش پوستر میچسباند. روی پوستر نوشته شده: <<خواهرم، شهادتت مبارک!>>.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙منو این شبای رحمت
✨راهی کرب و بلا کن...
#امام_حسین
#شب_جمعه_هوایت_نکنم_میمیرم
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
@sh_mfarhanian
637531320397520202.mp3
441.1K
صوت سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
✨✨✨✨✨✨✨✨
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١﴾
وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾
بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥﴾
یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦﴾
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧﴾
وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨﴾
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩﴾
یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠﴾
کَلا لا وَزَرَ ﴿١١﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢﴾
یُنَبَّأُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣﴾
بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾
وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾
کَلا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠﴾
وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ ﴿٢١﴾
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ﴿٢٢﴾
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣﴾
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤﴾
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥﴾
کَلا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ ﴿٢٦﴾
وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ ﴿٢٧﴾
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨﴾
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠﴾
فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى ﴿٣١﴾
وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿٣٢﴾
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى ﴿٣٣﴾
أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٤﴾
ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٥﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦﴾
أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى ﴿٣٧﴾
ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿٣٨﴾
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى ﴿٣٩﴾
أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى ﴿٤٠﴾
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_سوم
#فصل_اول_قسمت۲
🥀هنوز به آبادان نرسیده بودند که آقای علیزاده و همسرش کم کم خبر شهادت #مریم را به حاج لطیف و ننه هادی گفتند. حاج لطیف به پیشانی میزد و به تلخی میگریست. اما ننه هادی بهت زده شده و فقط هق هق خشکی از گلویش شنیده میشد.
□
🌿حاج لطیف #مریم را بوسید. انگار که #مریم خواب بود.جواهر و سمیره و علی و حسین غریبانه میگریستند. فاطمه هنگام زایمانش بود و حالا در بیمارستان بود. فامیل و دامادهای حاج لطیف هم بودند. فرجالله زال بهبهانی و آقا یوسف و آقای هاشم مطوری در کنار هادی و ناصر به پیشانی میزدند و میگریستند.
🍀ننه هادی خودش #مریم را غسل داد و کفن کرد. همه از دیدن این صحنه به شدت میگریستند. #مریم در کفن سپید چون عروسی بود که به خانه بخت میرفت. گرچه این کفن آن کفنی نبود که #مریم خواسته بود. جوشی هنوز به آبادان نرسیده بود. کفنی که #مریم خواسته بود، سالها بعد قسمت حاج لطیف شد. حاج لطیف در سال ۱۳۷۵ در کفن تبرک شده پیش مهدی و مریم و دامادهای شهیدش فرجالله زال بهبهانی و مهدی بیدادی رفت.
مؤلف: #داود_امیریان
پایان فصل اول
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
هدایت شده از آبادان مقاوم
🔰اجتماع عظیم مردمی
🤚 در محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی
🔰و دفاع از ملت مظلوم فلسطین
📍بلوار معلم ، نبش کلیسای ارامنه
🕰شنبه ۱۱ فروردین ساعت ۲۰:۳۰
❞ https://eitaa.com/abadanravi