#عروس_خاک
بر اساس خاطرات زنان شهید آبادان
تدوین: مرجان درودی
قسمت۲
عطر #مریم
<<من تا همین چند لحظهی پیش، درست قبل از اینکه خانم برای خوندن انشاء صدام کنه، هنوز با خودم کلنجار میرفتم، که حالا انشامُ از کجا شروع کنم، یکدفعه یاد حرفهای دوستم بهار افتادم. طفلک با اینکه اسمش خیلی قشنگه، اما همیشه نق میزنه و میگه؛ کاش به جای بهار اسمم شکوفه بود. خیلیهای دیگه هستن که اسمشون رو دوست ندارن، برای همین بِهِشم افتخار نمیکنن. اما من چنین حسی رو ندارم. شاید اونهایی که مثل من هستن، اینجوری باشن. یعنی با اینکه اسمشونُ مامان و باباشون انتخاب نکردن و خیلی ناگهانی اسمشون انتخاب شد اما خیلی دوستش دارن. مثلِ خودِ من. حتماً تعجب میکنین و میگین؛ مگه همچین چیزی میشه؟ من اما اینطوری فکر میکنم. راستش صحبت مالِ الان نیست. از همون موقعها که خیلی کوچیک بودم، کوچیکِ کوچیک. در واقع هنوز به دنیا نیومده بودم، هر وقت خاله میاومد خونهی ما، کلی با خودش هدیه برای من و مامان میآورد و بالاتر از همه لحظهای بود که میاومد و دستای گرمشُ روی شکم مامانی میذاشت و آروم طوری که فقط من بشنوم میگفت:<<خاله قربونت بشه، چطوری عزیزم!>> من اون موقعها از خوشحالی حرفهای خاله تو شکم مامان کُلی ذوق میکردم و بعد گوشمُ میچسبوندم به شکم مامان و به حرفهای خاله اینقدر گوش میدادم تا خوابم میبرد. خاله رو خیلی دوست داشتم. شاید بیشترِ دوست داشتنم به خاطر این بود که به مامان گفته بود وقتی دنیا اومدم، دوست داره اسم خودشو به من بده.
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
هدایت شده از شهیده مریم فرهانیان
✨بسم الله النور✨
🔹 روزی صد مرتبه با هم میخونیم آیه ۸۰سوره اسرا:
✨رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً✨
✨اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ✨
کدام یک از دوستان شهیده #مریم_فرهانیان زمان شهادت شهیده فرهانیان در مشهد بود؟
جواب رو برای خادم بفرستید، ممکن است پیام ها دیر خوانده شود⬇️
https://eitaa.com/shahidehfarhanian1
آقا جانم قدمتان گل باران، خوش آمدید به شهرمان آبادان♥️
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
شهیده مریم فرهانیان
کدام یک از دوستان شهیده #مریم_فرهانیان زمان شهادت شهیده فرهانیان در مشهد بود؟ جواب رو برای خادم بفر
تشکر از بزرگوارانی که پاسخ دادن و دوستان جدیدالورود که راهنمایی میخوان میتونن #داستان_مریم رو از قسمت اول بخونن تا جواب رو پیدا کنن.
هنوز فرصت دارید✅✌️🏼
🚕سوار اسنپ شدیم، راننده گفت کجا میرید؟ گفتیم میدان ثامن الائمه(فکر میکردیم اونجا قراره پرچم رو بیارن) گفت: کجا میخواید برید؟ ماهشهر یا اهواز؟ گفتیم نه قراره پرچم امام رضا ع رو بیارن.
🌱گفت: یا امام رضا ع، چه خبر خوبی دادید.
👨🦳راننده که آقای مسنی بود گفت: آره مثل ضریح امام حسین(ع) که باز از اونجا رفتیم برای استقبال.
🌴از پل ایستگاه دوازده که رد شدیم، گفت: یه پسر جوونی بود تصادف کرد و پاش رفت زیر تایر خط واحد، میگفت بردنش بیمارستان و دکتر متخصص ارتوپدی به پدرش گفت: آقا زیر این برگه رو امضاء کن، پدر پسر هم امضاء میکنه. پدره میپرسه این برگه رو برای چی امضاء کردم؟ بهش میگه برای قطع پای پسرت... پدره که این رو میشنوه حالش بد میشه و میگه اصلاً بدید پسرم رو میبرم شیراز، اینجا نمیزارم پاش رو قطع کنید، دکتر بهش میگه خطرناکه، تا برسی شیراز پای پسرت عفونت میکنه و زنده نمیمونه. بهش میگه من میبرمش. پسر رو میبره شیراز و با سه تا پلاتین بدون اینکه پاش قطع بشه برمیگردن آبادان. ماهها میگذره و این پسر پاش قطع نشد ولی دیگه نمیتونست راه بره، و روی ویلچر بود. پدره شنیده بوده که گفتن ضریح امام حسین ع رو دارن میارن، گفته بزار پسرم رو ببرم بریم استقبال ضریح، رفتن و منتظر بودن تا ضریح بیاد. ضریح که میرسه جمعیت فوج فوج همراه ضریح سمتشون میاومد، پسر نگاهی به ضریح میکنه و اشکاش میریزه، میگه یا امام حسین ع دست من و دامان تو...😭
اینقدر جمعیت زیاد بود و سریع داشتن حرکت میکردن سمت پسره، پسر از ترسش از روی ویلچر بلند میشه و میدوه، باباش بلند داد میزنه؟ تو چطور بلند شدی؟! پسرم پات اذیت بود. کجا داری میری؟! پسر تازه متوجه میشه و شروع میکنه به گریه کردن. پدر هم از همون نزدیکی ها میره گوسفند میخره و قربونی میکنه.
راننده میگفت: چند سالی گذشت و برای پسر رفتن خواستگاری و روز عروسیش با ماشین که داشتن میرفتن دکترش رو دید، دست گل رو از عروسش گرفت و پیاده شد و با دکتر سلام علیک کرد و گل رو بهش داد و گفت: من رو شناختین؟ گفت: نه! گفت: من همون پسری هستم که به پدرش گفتین پای پسرت باید قطع بشه، همونی که به پدرش گفتید پسرتون بره شیراز پاش عفونت میکنه، پام رو قطع نکردن و در آخر هم شفای من دست امام حسین ع بود...
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
شهیده مریم فرهانیان
🚕سوار اسنپ شدیم، راننده گفت کجا میرید؟ گفتیم میدان ثامن الائمه(فکر میکردیم اونجا قراره پرچم رو بیا
تو جان من، امام حسین ع زندگی من...♥️
خودت میدونی چقدر دلتنگتم...💔
رزق امروزمون بود، رزق ما و دخترامون که بردیمشون برای استقبال از پرچم امام رضا ع♥️
شهیده مریم فرهانیان
کدام یک از دوستان شهیده #مریم_فرهانیان زمان شهادت شهیده فرهانیان در مشهد بود؟ جواب رو برای خادم بفر
تعداد افراد شرکت کننده در مسابقه داره میره بالا و تا الان کسی جواب اشتباه نداده!
قراره به چند نفر هدیه بدیم؟!
قرعه کشی کنیم؟
یا به همه هدیه بدیم؟
شهیده مریم فرهانیان
#عروس_خاک بر اساس خاطرات زنان شهید آبادان تدوین: مرجان درودی قسمت۲ عطر #مریم <<من تا همین چند لحظه
#عروس_خاک
بر اساس خاطرات زنان شهید آبادان
تدوین: مرجان درودی
قسمت۳
عطر #مریم
اونموقعهایی که خالهها و داییها بچه بودند و شیطنت میکردند، خاله با اینکه از همه کوچکتر بود، نهیبشون میزد و بهشون میگفت:<<احترام بی بی رو نگهدارید.>>
وقتی بزرگتر شدم و به دبستان رفتم هر سال ماه بهمن میرسید و همهی مردم دهه فجر رو جشن میگرفتند. بی بی توی فکر میرفت و باز هم به یاد خاله و به یاد گذشتهها میاُفتاد. به مامان میگفتم: چرا بی بی از خاله این همه خاطره داره؟ اونموقع انگار حرف زدن برای مامان سخت میشد. مثل بی بی بغض میکرد اما تا میتونست سعی میکرد جلوی من گریه نکنه، در عوض لبخند میزد و به عکس خاله روی دیوار نگاه میکرد و میگفت:<<آخه عزیزم همهی لحظههای زندگی خالهات برای بی بی و همهی ما خاطره بود.>> یادمه یکبار رفتم پیش بی بی نشستم و خودمُ براش لوس کردم و گفتم: بی بی! بی بی! اونم نگام کرد و گفت:<<جونُم، عزیزُم.>> تو چشماش نگاه کردم و بهش گفتم: بی بی یه خاطره از خاله برام تعریف میکنی؟ بی بی ساکت شد و حرفی نزد. باز یه گوشه خیره شد و بعد انگار یاد چیزی افتاده باشه، دستهای پیر و چروکیدهاش رو که پر از مهربانی بود، روی سرم کشید و گفت:<<به شرطی میگُم که تو هم مثل اونموقع خالهات، تو کارای خونه به مامانت کمک کنی. باشه عزیزُم.>> با خوشحالی سرم رو تکان دادم و تو چشماش که از خوشحالی داشت میدرخشید، نگاه کردم و گفتم؛<<باشه، بی بی.>>
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian