🌴 یاد #شهید_محمد_حسین_یوسف_اللهی بخیر
در بحبوحه ی داغ سردار دلها #شهید_قاسم_سلیمانی نام این شهید سعید بر سر زبانها افتاد...سردار قبل شهادت وصیت کرده بودند کنار همرزم و مرادشان شهید یوسف اللهی به خاک سپرده شوند.
محمدحسین عارفی بود که تنها کسانی که با او رابطه ی نزدیکی داشتند می توانستند به این موضوع و رابطه ی عاشقانه ی او با خدا و اهلبیت (ع) پی ببرند.
حاج قاسم میگوید:
عملیات بزرگی پیش رو داشتیم،به محمدحسین در مسیر آبادان گفتم: «به نظرم این عملیات هم نتیجه ای ندارد»
گفت اتفاقأ در این عملیات پیروز میشویم
گفتم دیوانه شده ای...
گفت:حسین پسر غلام حسین به تو میگوید که ما در این عملیات پیروزیم...
بعداز پاپی شدن من گفت:«بی بی حضرت زینب(س) به من گفتند در این عملیات پیروزیم...»
در جبهه آنچنان ساده بود و خاکی تا جاییکه یکی از همرزمان دیده بود جانشین واحد با دوتا پتوی خاکی به سادگی خوابیده است
زمان برگشتن به کرمان به خانواده ی او سر زده بود تا کمکی به آنها بکند،در کمال حیرت با خانه ای بزرگ و...مواجه شده بود که گویای تمکن مالی خوب خانواده ایشان بود
.مرتضی حاج باقری نقل میکند در مرخصی استعلاجی بودم،رفته بودم سه راه ادیب کرمان،شنیدم کسی صدا میکند:«مرتضی،مرتضی! »برگشتم ،پشت فرمان پیکان سدری با ظاهری مرتب و شیک و عینک آفتابی به چشم دیدم صدایم میکند،اول نشناختم ،گفتم :«در جبهه آنجور،اینجا اینجور؟» گفت من آنجا هم همینطور هستم.
شادی روحش #صلوات
منبع:خاطرات جمع آوری شده در اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمان
@shabhayeshahid
🌴 یاد شهید حاج #اصغر_پاشاپور بخیر
حاج اصغر از همان نوجوانی عاشق بسیج و انقلاب بود. در بسیاری از برنامه های فرهنگی بسیج حضور پررنگ داشت؛ با شروع جنگ های تکفیری و ضد اسلامی جزء اولین کسانی بود که به قافله مدافعین حرم پیوست.
از همان روزهای اول در کنار #حاج_قاسم سربازی می کرد، اما در شب حادثه ای که در بغداد توسط نیروهای تروریستی آمریکا اتفاق افتاد حاج اصغر نبود، دلیل آن حضور او در#حلب_سوریه در میدان نبرد با تکفیر و تروریست بود و دقیقاً یکماه از شهادت حاج قاسم گذشت که پاشاپور هم به او پیوست.
اوسردار شهید سلیمانی را الگوی خود میدانست و همیشه میگفت: «باید همچون سردار در میدان های نبرد جنگید و این مبارزه ها را در بوق و کرنا نکرد تا مورد قبول درگاه حق تعالی قرار بگیرد».
یک ویژگی که خیلی در او پررنگ بود #مسئولیت_پذیری اش بود. محال بود مسئولیت قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر منطقه ای را که فرماندهان دستور آزاد شدنش را داده بودند، به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی #آخرین_مأموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
🌴یادشهید #محمد_صادق_انبارلو بخیر
دوران سربازیش همزمان باحوادث انقلاب بود در این مدت او از کارهای انقلابی اش دست برنداشت. در تکثیر اعلامیه ها به برادرش کمک می کردو با خود به شیراز میبرد و رابط بین این دو شهر بود.
#ماه_محرم که میآمد حال و هوایش جور دیگری بود در بین مصیبتهای امام حسین (ع) بیشتر از همه برای سهساله اشک میریخت.
عشق و علاقه ی بسیاری به #آقا_امام_زمان(عج) داشت، اسم بچه هایش را مهدی و مهدیه گذاشت و می گفت:«میخواهم هر چه قدر خدا به من بچه بدهد اسم امام زمان(عج) را روی آن ها بگذارم» .
در طلاییه مجروح شد. پدر گفت: تو دیگر به جبهه نمیروی؛ لبخندی به پدر زد و گفت: «اگر شما به جبهه بیایید و معجزات و معنویتی که در جبهه هست را ببینید دیگر این حرف را نمیزنید، این بار پایم را در جبهه جا گذاشتم، و برای آوردن آن باید بروم.
قبل از عملیات با فرزند یکی از شهدا، تجهیزاتمان را بستیم و داشتیم می رفتیم، ما را صدا کرد، به خاطر #سادات بودنم، علاقه زیادی به من داشت گفت: عبدحسینی بیا اینجا، آن فرزند شهید را همصدا کرد.
گفت:«یک خواهش از شما دارم؛ بایستید روبه قبله و دست هاتونو بالا بگیرید، من یک دعایی میکنم، شما هم آمین بگوئید و هیچ سؤالی هم نکنید».
ما هم دوتایی روبهقبله ایستادیم و دستهایمان را بلند کردیم #محمد_صادق گفت: «یا فاطمة زهرا (س) به حرمت دست این فرزندت و این بچهی شهید، #شهادت رو قسمتم کن و ما هم آمین گفتیم.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
یاد شهید #سعید_قهاری_سعید بخیر ؛
بهش میگفتند مسیح دوم کردستان، دلیلش این بود که ایشان بعد از شهید بروجردی از کسانی بود که عملیاتهای پارتیزانی با احزاب کُرد در کردستان داشت و دائم با آنها درگیر بود. در این عملیاتها ایشان خبره بود. یک نظامی به تمام معنا بود.
در #اوج_درگیری، #نمازش را میخواند. حتی همین عملیاتی که در جهنم دره خوی منجر به شهادتش شد، آن برادرانی که در کنارش بودند، میگویند، در آن برفها با #آب_یخ وضو گرفت و نماز خواند...
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
🌴 یاد شهید#مرتضی_حسین_پور_شلمانی
بخیر
جزو اولین افرادی بود که با #حاج_قاسم در پدافند، بغداد ــ سامرا مشارکت داشت. نبوغ و مجاهدتهای او بهگونهای بود که فرماندهان به او لقب #حسن_باقری زمان را دادند.
او صدها نفر همچون #محسن_حججی را زیر دست خود پرورش داد تا تکفیریها نتوانند حتی به بخشی از خواستههای خود در منطقه برسند.
بارها #حق_مأموریتش را دریافت نکرد
بهشدت روی بیتالمال و حقوقی که میگرفت حساس بود؛ گاهی هم از جیب خرج میکرد و آن را وظیفه ی خود می دانست.
هیچوقت نشنیدیم #غیبت کسی را کند؛ حتی دوست نداشت اطرافیانش پشت سر کسی صحبت کنند. اگر کسی جلوی او از کسی بد میگفت با خنده و شوخی بحث را عوض میکرد. حتی دوست نداشت پشت سر کسانی که در حقش ظلم کرده بودند هم بدگویی شود.
تیر و ترکشها علاقه خاصی به مرتضی داشتند. هر بار که میآمد ترکشی جدید در بدنش جا خوش کرده بود، جای سالم در بدنش نمانده بود، چیزی هم به بقیه نمیگفت؛ هر چه میگفتیم برای جانبازیت اقدام کن، توجهی نمیکرد.
دانشجویان نخبه کشور را در طرح عملیات به کار میگرفت ودر امور نظامی استفاده می کرد، که نتیجه خوبی حاصل شد.
میگفت: «باید به این جوانها میدان بدهیم تا خودشان را نشان بدهند.» در جاهایی که به فکر جدید نیاز بود، سراغ جوانهای نخبه کشور میآمد. میگفت: «کل چیزی که من نیاز دارم فکر این جوانهاست».
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
🌴 یاد شهید #جواد_الله_کرم بخیر
مادرم هیچ وقت دغدغه ی جواد را نداشت همیشه راه های خوبی را انتخاب میکرد. پایش که به خیابان باز شد رفت به مسجد، زندگی و تفریحش شد بسیج و مسجد.
بسیار #مهربان بود از همان کودکی همینطور بود، همینطور بزرگ شد، در هر جمعی که می نشست دوستی و محبتش جمع را تحت تاثیر قرار می داد.
خودش را موظف می دید برای هر نعمتی که خدا بهش داده #شکر بجا آورد خیلی وقت ها #سجده_شکرش هم بجا می آورد.
همیشه #دست_پدر_و_مادرش را می بوسید. طوری که ناگفته پچه هایش هم این را وظیفه خودشان می دانستند.
کار را بهش می سپردی خیالت راحت بود تمام و کمال انجام می دهد اگر مسئولیتی می پذیرفت جواب گو بود می گفت: «کار را باید با سختی و مسئولیتش پذیرفت» .
حتی هزینه تصمیمات اشتباه و خسارتش را هم شخصا خودش به گردن می گرفت. #مسئولیت_پذیری از توصیه های همیشگی جواد به پسرش بود.
با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت: دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیند. همرزم هایش می گفتند: «در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته» .
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
یاد شهید #امیر_حاج_امینی به خیر ؛
برای امیر خستگی معنا نداشت و میگفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدین، بعدی ادامه بده.
آنقدر بدن آماده و ورزیدهای داشت که در جبهه او را به عنوان بیسیمچی انتخاب کردند و شد بیسیم چیِ شهید پوراحمد.
اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری را برای خودِ خدا بکنی، خودش عزیزت میکند. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشود.
هر کاری میکرد، برای خدا میکرد؛ اصلاً برایش مهم نبود کسی خبردار میشود یا نه!
برادرش می گفت ؛ روزی سرمزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزباللهی مانند کنار من آمد و گفت: «شما با این شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: «من برادرش هستم»، او گفت: «حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی به اجبار و به ظاهر مسلمان شدم اما قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما را دیدم، وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد. انگار این عکس با من حرف میزد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنجشنبه به اینجا می آیم.»
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
#خاطره
✍امنیت منطقه که سپرده شد به فرمانده سلیمانی، حساب کار دست اشرار آمد؛ خیلیهایشان آمدند زیر پرچم جمهوری اسلامی. مانده بود باندی که سرکردهشان خیلی قلدر بود؛ حدود چهل پنجاه نفر برایش کار میکردند. فکر میکردند این بار هم مثل دفعههای قبل چند نفر را سر میبُرند، بقیه هم عقبنشینی میکنند؛
هفت شبانه روز گشتیم تا گیرشان آوردیم. وقتی دیدند محاصره شدهاند، چادر زنهایشان را پوشیدند و فرار کردند. ما خیال عقبنشینی نداشتیم؛ آخر سر خودش داوطلب شد تسلیم شود. پنج پاسدار گروگان گذاشتیم تا بیاید کرمان با حاج قاسم صحبت کند. نمیدانم در اتاق جلسات چه گذشت که طرف وقتی آمد بیرون، زار زار گریه میکرد گفت: «ابهت این مرد من رو گرفته. بذارید اگر کشته میشم به دست این مرد کشته بشم که افتخاری برام باشه.»
حاجی این بار از در رأفت وارد شد و طرف را تأمین داد. فرستادش مشهد. میخواست امام رضا علیه السلام واسطه شود برای پذیرش توبه آن بنده خدا. حاجی هم برای روستایشان تلمبه آب برد و زمین کشاورزی بهشان داد. مشهدی وقتی برگشت، چسبید به کار و کشاورزی. دیگر پاک شده بود مثل طفلی که تازه از مادر زاده میشود.
راوی: ابراهیم شهریاری
📚 منبع: سلیمانی عزیز،
انتشارات حماسه یاران، ص 28 و 29
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
🌹ماجرای جالب خادمی حاج قاسم برای حرم امام رضا(ع) از زبان آیت الله رئیسی
✍"گاهی حاج قاسم، آقای نصرالله و افراد دیگر به مشهد میآمدند، منتهی آمدنشان چندان آشکار نبود، من و چند نفر دیگر میدانستیم که ایشان آمدهاند. گاهی آشکار میآمد که به خاطر ارادت مردم نمیتوانست در حرم زیارت کند. در برخی مواقع هم از قسمت مخصوص مشرف میشد که بتواند راحتتر زیارت کند. البته دوست داشت علنی و بین مردم به زیارت برود. به ما هم میگفت من میروم پایین زیارت کنم. وقتی میرفت مردم دورش جمع میشدند و میگفت نتوانستم درست زیارت کنم. باید دوباره به اینجا بیایم و زیارت کنم. یک بار که ایشان به بارگاه حضرت رضا مشرف شد همزمان با غبارروبی بود. چون همیشه در منطقه بود جوری برنامه را تنظیم کردیم که ایشان بتواند در غبارروبی شرکت کند. غبارروبی مراسم بسیار با معنویتی است. همه دلشان میخواهد در آن شرکت کنند. قبل از تولیت بنده و در طول سالهای بعد از انقلاب اسلامی همیشه اینطور بوده که فقط علما میتوانستند داخل ضریح مطهر حضور پیدا کنند.
روزی که ایشان آمده بود بعد از اینکه مراسم غبارروبی تمام شد، حال ارتباط با حضرت رضا پیدا کرد و اشک میریخت. غبارروبی که تمام شد به ذهنم آمد ما و آقایانی که از علما هستند و افراد دیگر همگی خادمان امام رضا هستیم. ما به زائرین حضرت و دستگاه و بارگاه علی بن موسیالرضا خدمت میکنیم، اما آقایی که اینجا ایستاده است و برای امام رضا اشک میریزد به حرم اهلبیت خدمت کرده است، نه فقط در مشهد بلکه در منطقه. ایشان به حرم حضرت زینب و اعتاب مقدسه خدمت کرده است. ایشان خادم واقعی حضرت رضااست.
در آن زمان به ذهنم رسید برای اولین بار این رسم را که همیشه علما داخل ضریح میآیند با حجت و فلسفه نقض کنم. به دوستان گفتم به حاج قاسم بگویید داخل ضریح مطهر بیاید، حال معنوی عجیبی داشت. از جاهایی که ایشان از حضرت رضا طلب و آرزوی شهادت کرد همان جا بود، چون خیلی از یاران و نیروهای تحت امرش رفته بودند. ما فضاهایی را که او با آنها مواجه بود ندیده بودیم. شاید بهترین حاجتی که میخواست از حضرت رضا بگیرد همین بود. به ما و سایر دوستان هم همین را میگفت.
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
#خاطره
گفتم: حاجی قبول باشه. گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.» نگاهم کرد. گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.
📚 سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۰۹
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
یاد شهید مهندس #مهدی_امینی بخیر؛
اثاث زندگی ایشان رایک گلیم، دوقاشق و دوبشقاب تشکیل می دادند که به جرات می توانم قسم بخورم که همه اینها دریک کارتن جای می گرفت وقبلا ازمن خواسته بود هیچ وسیله ای به عنوان جهیزیه به منزل نیاورم .آنچه مورداهمیت ایشان بود فقط #در_راه_خدا_حرکت_کردن و زندگی محمدی بود
یادم هست روزی که مرا از خانه پدرم به منزل خودشان می آوردند به پدرم فرمودند احتمال دارد دختر شما در منزل ما گرسنه بماند اما من به شما قول میدهم که حتی مکروهی در خانه من انجام نگیرد.
زندگی ایشان بیش از اندازه ساده و بی آلایش بود و معتقد بود هر قدر دور و بر انسان شلوغ باشد همان قدر از #یاد_خدا غافل خواهد بود.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواستی مثل حسین ، به خدا برسی
ولی انگشتر تو دیگه نبرده کسی
روی نیزه نرفت تشنه لب سر تو
کِی اسیر شده مث رقیه دختر تو
😭😭😭
هدیه به روح سردار دلها؛ #حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
#شب_جمعه
#ساعت_یک_ونیم_بامداد
#لحظه_شهادت_حاج_قاسم
هدایت شده از صبح حسینی
🌹 چهل روز مانده به محرم
تمام مشکلات و مصیبات پیش آمده پس از شیوع ویروس کرونا و امثالهم یک طرف، غصه کم توفیقی در مجالس اباعبدالله الحسین علیه السلام و کم رونقی محرم و صفر و پیاده روی اربعین یک طرف...
حضرت امام ( ره) فرمودند که این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگهداشته و فرمودند باید ما محرم و صفر را زنده نگهداریم به ذکر مصیبات اهلبیت علیهم السلام
از امروز چهل روز فرصت داریم تا دعا کنیم برای توفیق اقامه عزای اباعبدالله الحسین علیه السلام
🍃 بیایید این #چهل_روز با خواندن #زیارت_عاشورا، همه با هم به در خانه اباعبدالله علیه السلام برویم و عرضه بداریم
حسین جان!
من و جدا شدن از کوی تو خدا نکند
خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند
صفای دل توئی و دل ز هر چه داشت صفا
صفا ندارد اگر با غمت صفا نکند
😭😭😭😭
http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
یاد شهیده #محبوبه_دانش_آشتیانی بخیر؛
او همیشه در کارهایش #نظم و ترتیب داشت، از نظر رسیدگی به همه کارها و #برنامهریزی هم طوری بود که هم به درسش میرسید و هم در جنوب شهر جلسات مطالعاتی میگذاشت و به همه کاری میرسید.
فعالیتهای سیاسی او مانع از انجام امور عادی نمیشد. با توجه به سن و سالش، #خیاطی را هم در حدی که نیازهای خود را رفع کند، بلد بود. اهل #ورزش هم بود. بچه متفکر و با نشاطی بود. هر جا میرفت با خودش #انرژی_مثبت میبرد. خیلی #فعال بود و آرام و قرار نداشت
مادرم تعریف می کرد؛ « با آنکه از راهپیمایی روز قبل کاملاً خسته شده بود، اما رفتم و دیدم که دارد #قرآن و #نهجالبلاغه میخواند و همان طور هم خوابش برده بود».
محبوبه اغلب وقتها #روزه بود و در تمام لحظات زندگی فکر میکرد؛ خودش میگفت؛ «من حتی موقعی که دارم #ظرف_میشویم، به مسائل دینی و سئوال و جوابهایی که مطرح هستند، فکر میکنم.»👌
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
یاد شهید #رضا_پناهی بخیر ؛
فقط دوروز بعد از به دنیا آمدنش #خبر_شهادتش را به مادرش میدهند.آن هم نه در خواب .در بیداری.
مادرش می گفت ؛ رضا دربغلم درحال شیر خوردن بود.سرم رابلندکردم دیدم انگار تصویری روی دیوار نقش بسته.درگیری شدیدی بود.در تصویر دیدم که رضا در همین سنی که شهید شده یعنی #۱۲سالگی،قرار دارد و دیدم که پسرم شهید میشود.تا این صحنه را دیدم،تصویر محو شد.
قبل از باردارشدن به زیارت امام رضا علیه السلام رفتم.اولین سفر مشهدم بود.از امام رضا خواستم تا از خدا بخواهد فرزندی به من بدهد که #در_راه_خدا_فدا_شود. الان پشیمانم چرا چند فرزند نخواستم که در راه خدا فدا کنم.وقتی برگشتم خیلی نگذشته بود که فهمیدم باردارم.
در کودکی برایش #قصه_های_اهلبیت علیهم السلام را میگفتم.عشق ائمه در دلش جا گرفته بود.از بچگی عاشق این خانواده بود.عاشق امام حسین و امام رضا و امام زمان.گاهی به جای قصه گفتن برایش کتاب داستان میخواندم.
با بچه های هم سن و سالش در محله در ایام محرم #هیئت راه می انداخت.من و پدرش هم کمکش میکردم.رضا نوحه هم میخواند.
شادی روحش #صلوات
@shabhayeshahid
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
📸 شهید حاج قاسم سلیمانی یک سال پیش در چنین روزی. روز عرفه، مشهد مقدس - منزل شهید محرابی
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطره دختر شهید محرابی از دیدارش با سردار سلیمانی در روز عرفه:
دعا کنید من هم مثل حاج عماد مغنیه داخل ماشین شهید بشم، جوری که هیچ چیزی ازم باقی نمونه...
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢خانم دکتر مهشید صحابی متخصص قلب و عروق که همسر خود را در اثر ابتلا به کرونا از دست داده است
📣چقدر با صلابت و در تراز یک بانوی مومن و انقلابی
هدایت شده از کانال متن روضه
Banifateme-Karimi Eyd Ghadir 98-06.mp3
3.31M
|⇦• #شور ویژۀ عیدالله الاکبر عید غدیر خم به نفسِ حاج حسین سازور •✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
#وحدت را اشتباه #تفسیر نکنید!
مظلومیت علی و فاطمه
باید به گوش عالم برسد
🆔 @babolharam_net
📝 @babolharam_maktab
🖥 www.babolharam.net
🔴نامهنگاری آزادگان با امام خامنهای در طول اسارت
♦️رهبرمعظم انقلاب:ما نامههایی از بعضی از آزادگان در طول این دو سالِ بعد از آتشبس تا امروز داشتهایم که به خانوادههایشان مینوشتند. وقتی خانوادهها میفهمیدند که ما مخاطب هستیم، نامهها را میآوردند و به ما میدادند. من هم برای خیلی از این نامهها جواب مینوشتم.
♦️مینوشتند که شما برای آزادی ما، به دشمن باج ندهید. این را اسیر مینوشت. این، برای یک ملت، خیلی مهم است که اسیرش در دست دشمن، بهجای اینکه مثل انسانهای بیایمان، مرتب التماس کند که بیایید من را آزاد کنید، نامه بنویسد که من میخواهم با سربلندی آزاد بشوم؛ نمیخواهد به خاطر آزادی من، پیش دشمن کوچک بشوید.
♦️ اینها را ما داشتیم. اینها جزو اسناد شرف ملی ماست و تا ابد محفوظ خواهد بود.
🌺بهمناسبت آغاز بازگشت آزادگان به میهن عزیز اسلامی ۲۶ مرداد ۶۹
هدایت شده از فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین #محرم بدون سردار😔
بلند شو علمدار...
#حاجقاسم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهیدعلیرضا_موحددانش #خاطره شجاعت و شهامت
ماجرای دستگیری هویدا و نصیری توسط شهید موحد دانش:
علیرضا در جریان انقلاب پا به پای مردم انقلابی فعالیت های ضد شاهنشاهی میکرد. از حضور در تظاهرات تا نگهبانی اسلحهخانهها و محلهای استقرار ضد انقلاب و بازماندگان رژیم قبلی. بعد از پیروزی انقلاب یکبار که علیرضا در حال پاسبانی روی برجک بود نصیری و هویدا از عوامل رژیم شاه را می بیند که از کاخ بیرون می رفتند. کمی سر و صدا می کند اما کسی متوجه نمی شود. می دود پاره ای آجر برمی دارد و به سر نصیری می زند این کار را که می کند مردم اطراف متوجه ماجرا می شوند و نصیری و هویدا را به زندان می اندازند.
صبر و صداقت
پدر شهیدان موحد دانش می گوید: علی مدتی از محافظان مقام معظم رهبری و محمدرضا برادرش محافظ دکتر آیت بود.
علیرضا از اولین نیروهایی بود که سپاهی شد. یک روز از طرف سپاه برای تحقیقات به منزل می آیند که خود علیرضا در را باز می کند. سوال اولیه را می پرسند نیم ساعتی از او سوال می کنند که آیا علی را می شناسید؟ این هم نمی گوید منم. کامل سوالات را جواب می دهد. در آخر که می پرسند کی به خانه می آید؟ علیرضا می گوید یک ساعت است وقت من را گرفتید!!
🌷🌷🌷🌷🌷
علیرضا عضو گردان 6 و 9 کمیته تهران بود.
مدتی درحراست از بیت امام خمینی در جماران حضور داشت.
پس از ان به کردستان رفت .
در واقع هر کجا که کار نشدنی ای بود او هم حضور داشت. محمدرضا هم یکسال بعد از فارغ التحصیلی دنباله رو علیرضا شد.