eitaa logo
شبهای با شهدا
317 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
285 ویدیو
5 فایل
💫 در شب‌های ظلمانی ، با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد ارتباط با ما👇👇 @Samanoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴یاد شهید بخیر؛ در ۱۶ فروردین ماه ۱۳۶۱ به سعادت حضور در محضر مراد و رهبر و امام خویش دست یافت و در همان جا توسط امام عزیز در فضایی ملکوتی و روحانی با همراه و همسرش پیوندی بست که عمر آن کوتاه بود، زیرا خالصانه از مرادشان برای «شهادت در دنیا و شفاعت در آخرت» را طلبیده بودند.غلامرضا اشک ریزان آرزوی شهادت خویش را با امامش در میان گذاشت و امام به او فرمود: «انشاء‌الله پیروز شوید» غلامرضا و همسرش بلافاصله بعد از پایان مراسم عقد به گلزار شهدا، بهشت زهرا می‌روند و پیوند خویش را با شهیدان برای ادامه راهشان مستحکم‌تر می‌کنند. آنها در حلقه‌های ازدواج خویش نشان دادند. روی که به هم هدیه کردند، به جای هر نگینی کلمات مقدس و پرمعنای « تنها ره سعادت، ، ، » حک شده بود. و بالاخره در تاریخ ۶/۴/۱۳۶۴ در شب سالگرد شهادت بهشتی مظلوم و ۷۲ تن از یاران انقلاب، همزمان با انفجار ۱۲۰٫۰۰۰ چاشنی مین، به آرزوی خویش که پرواز به سوی معبود بود رسید و به ملکوت اعلی پر کشید، به بدنی سوخته و خونین. تنها چیزی که در پیکر پاک و متلاشی اش به چشم می‌خورد همان بود که عبارت حک شده بر آن راه آینده را برای بازماندگان نشان می‌داد: تنها ره سعادت. ایمان، جهاد، شهادت شادی روحش @shabhayeshahid
یاد شهید بخیر؛ از در مدرسه آمد تو رفتم طرفش دست دادم پوست دستش زبر بود. مثل همیشه درس و بازی ما که تمام میشد میرفت پای مینی بوس کمک پدرش. همه کار میکرد از پنچر گیری تا جارو کردن کف مینی بوس. تک پسر بود. ولی لوس بارش نیاورده بودند. از همه‌مان پوستش کلفت تر بود. 🍃🍃 نه ماه رفت و آمد تا استخدامش کردند. توی همین رفت و آمدها به سایت نطنز گاهی می آمد پیش ما که در کنار خوابگاه خانه اجاره کرده بودیم یک شب با مصطفی کلی صحبت کردیم. برایم عجیب بود که چرا مصطفی می‌خواهد برود نطنز. آن وقت‌ها از صد نفر یک نفر هم نمی رفت. نه پستی بود، نه حقوق بالایی عوضش دوری بود و غربت و سختی رفت و آمد. حتی حرفش بود که اسرائیل می‌خواهد مراکز هسته ای مان را بمباران کند. مصطفی یک شب گفت: میدونم راهی که دارم میرم ممکنه ختم به بشه. 🍃🍃 همه شوکه شدند. دستگاه‌های سانتریفیوژ یکی یکی از کار می افتادند. کنترل از دست مهندس ها خارج شده بود. سرعتشان از حد معمول بالاتر می‌رفت بعد یکدفعه خیلی کم میشد دوباره می رفت بالا. کار ویروس استاکس نت بود . توی دنیا پیچید که سایت نطنز تعطیل شده . بچه های سایت خودشان یک تیم درست کردند و مصطفی هم شد مسئول تیم رفتند سراغ چند تا از بچه های نخبه کامپیوتر. کار را بهشان سپردند. خود مصطفی هم پای کار بود. فهمیدند یک جاسوس حافظه های جانبی را آلوده کرده. خبرگزاری رویترز اعلام کرد ویروس استاکس نت را از تجهیزات و ماشین آلات هسته ای خود پاکسازی کنند. شادی روحش @shabhayeshahid
یاد شهید #رضا_حاجی_زاده به خیر؛ مراسم عروسی ما به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم. جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری؟ می‌دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار گفتم: انشاءالله عاقبت ما ختم به #شهادت شود. من رضا را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید شما چه آرزویی دارید؟ گفت همین که خانم گفت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 آقا رضا همیشه می‌گفت من دوست دارم یک شغل دوم پیدا کنم که اگر روزی سپاه به من حقوق نداد #به_خاطر_پول_بیرون_نیایم یعنی اینقدر عاشق کارش بود شادی روحش #صلوات @shabhayeshahid
🌴یادشهید بخیر دوران سربازیش همزمان باحوادث انقلاب بود در این مدت او از کارهای انقلابی اش دست برنداشت. در تکثیر اعلامیه ها به برادرش کمک می کردو با خود به شیراز می‌برد و رابط بین این دو شهر بود. که می‌آمد حال و هوایش جور دیگری بود در بین مصیبت‌های امام حسین (ع) بیشتر از همه برای سه‌ساله اشک می‌ریخت. عشق و علاقه ی بسیاری به (عج) داشت، اسم بچه هایش را مهدی و مهدیه گذاشت‌‌‌ و می گفت:«می‌خواهم هر چه قدر خدا به من بچه بدهد اسم امام زمان(عج) را روی آن ها بگذارم» . در طلاییه مجروح شد. پدر گفت: تو دیگر به جبهه نمی‌روی؛ لبخندی به پدر زد و گفت: «اگر شما به جبهه بیایید و معجزات و معنویتی که در جبهه هست را ببینید دیگر این حرف را نمی‌زنید، این بار پایم را در جبهه جا گذاشتم، و برای آوردن آن باید بروم. قبل از عملیات با فرزند یکی از شهدا، تجهیزاتمان را بستیم و داشتیم می رفتیم، ما را صدا کرد، به خاطر بودنم، علاقه زیادی به من داشت گفت: عبدحسینی بیا اینجا، آن فرزند شهید را هم‌صدا کرد. گفت:«یک خواهش از شما دارم؛ بایستید روبه قبله و دست هاتونو بالا بگیرید، من یک دعایی می‌کنم، شما هم آمین بگوئید و هیچ سؤالی هم نکنید». ما هم دوتایی روبه‌قبله ایستادیم و دستهایمان را بلند کردیم گفت: «یا فاطمة زهرا (س) به حرمت دست این فرزندت و این بچه‌ی شهید، رو قسمتم کن و ما هم آمین گفتیم. شادی روحش @shabhayeshahid
🌿شب جمعه به یاد شهدا؛با صدای شهید آوینی بخونید...🌿 سخن گفتن با شهدا مثل گرم کردن وجود است. باید صبر کنید تا گرم شوید. شهید می‌گوید من خودم را آتش زدم تا مثل شمع روشنی بخش شوم. شهید گمنامی که پیدا می‌شود، شمع وجودش از مقتلش تا مدفنش، جاده ای از نور کشیده می‌شود در این ظلمت کده دنیا. ... بیایید نور ببینیم و با نور حرکت کنیم. مزار شهید گمنام، سوغات نور دارد برای هر مسافر که پای در راه رفتن دارد. بنشین تا تو هم در جمع نورانیان راه یابی که اینجا شروع یک سفر است از دارالشفای آزادگان به نزد طبیب دلها... حالت خوب می‌شود در نزد کسانی که بهترین حال را دریافتند... سلام . خانم عالمه محمدی. https://eitaa.com/shabhayeshahid
شهید شهید از خودگذشتگی برای اسلام ... شهيد استاد من بود. زماني كه ارتش صدام به يورش آورد، احمد در انتظار آخرين عمل جراحي براي بيرون آوردن تركشی بود که با گلوله ی ضد انقلاب وارد سينه‌ اش شده بود اما روز بعد از شنيدن خبر صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند كه بماند و پس از اتمام جراحي برود، اما و جواب داده بود: "وقتي كه در خطر باشد، من اين سينه را نمي‌خواهم." . . https://eitaa.com/shabhayeshahid
🍃 «، تن به سپردن نیست، بلکه در حفاظت از ، کشیدن است وَ جنگیدن و ناخواسته در مهلکه افتادن و پیوسته دست رد بر سینهٔ هلاکت زدن و آن‌گاه، در لحظه‌ای بی‌بدیل، به ناگزیریِ مرگ رضا دادن و لبیک گفتن، یا حتی فرصت لبیک نیافتن. ، انتخاب نوعی است، نه انتخاب مرگ.» [نادرابراهیمی] https://eitaa.com/shabhayeshahid
{شهید سلیمانی: من میدهم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد.} حاج سلیمانی با لقمه مرحوم پدرش سردار دلها شد. از این پدر، پسر چنین باید. https://eitaa.com/shabhayeshahid
🌴یاد شهید بخیر موضوع از آنجایی شروع شد که ایشان متوجه شدند که چند نفر از دوستان و آشنایان گذشته در بیرون مشغول جمع آوری و می باشند ... با مشورت فرمانده محترم جناب آقای مصطفی متولیان تصمیم می گیرند که ایشان را به عنوان از اخراج کنند! در یک جو ناباورانه ای همه برادران سپاه و خانواده محترم و همه آنهایی که خانواده را می شناختند متوجه شدند که تورانی آخرت خود را به دنیای دیگران فروخته است .با همه ناباوری و حیرانی ،این خبر سریع و جدی مطرح شد که همه باور کردند حتی و بستگانش ،لذا تورانی مظلومانه با خداحافظی کرد . 🍃🍃🍃🍃🍃 بزرگوار فردی تیز هوش و دارای شم اطلاعاتی بسیار بالائی بود . ایشان گفته بودند که من این توانائی را دارم که با آنها (منافقان)ارتباط برقرار کنم .در هر حال ایشان در این راه زحمات بسیار زیادی را متحمل شده است . 🍃🍃🍃🍃🍃 سرانجام در مصاف با داخلی در جنگل سرسبز و انبوه_آمل به لقاء حق پیوست . از تاریخ ایشان در 22/8/60 تا مورخه 11/11/60 کسی خبری از جنازه مطهر این شهید نداشت.در بازجوئی که ازضد انقلابیون موسوم به #"سربداران_جنگل "به عمل آمد معلوم شد آنها جنازه بی جان یا نیمه جان شهید را گرفتند و پس از جدا کردن سر از بدنش ،جنازه اطهرش را به آتش کشاندند و با راهنمائی آنها تکه هایی از جنازه آن بزرگوار که 2 کیلو هم نمی شد ، روی دست ملائک و دوستان و آشنایان و همرزمان ساروی از مسجد ساری به گلزار شهداتشیع گردید . شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshaid
🌴یاد شهید بخیر؛ در پیش‌قدم بود و در و یا در برای دوستانش غذا می‌پخت و گاه ظرف‌ها و حتی لباس‌های کثیف آن‌ها را می‌شست و تا آخر عمر هیچ‌گاه درصدد برنیامد سنگر اختصاصی داشته باشد. به هیچ‌کس اجازه نمی‌داد او را خطاب کند و به این اصطلاح حساسیت داشت. می‌گفت: افتخار می‌کنم که به جبهه آمده‌ام تا دین خود را به ادا کنم و نهایت آرزویم است. جبهه‌ها منزلگاه انسان‌های دل‌باخته است که شیفته شهادت و عاشق وصال‌اند. 🍃🍃🍃🍃🍃 مصطفی الموسوی می‌گوید: من و محمد آقا کیشی و شهید ورمزیار و آقا مرتضی در رو به منطقه عملیاتی ایستاده بودیم. مرتضی دستم را گرفت و گفت: «دیگر آخرین ساعت زندگی مرتضی است.» گفتم: چه شده؟ به افق اشاره کرد و گفت: «خورشید دارد در کجا غروب می‌کند؟» گفتم خودت که گفتی! گفت: «مرتضی در آنجا خواهد ماند و دیگر نخواهد آمد.» گفتم بازهم دیوانه شدی مگر چه خبر شده است؟ گفت: «نخیر می‌داند که اگر این بار بروم دیگر برگشتنی نیستم.» و همان‌طور هم شد. مرتضی در مناجات‌هایش با خداوند می‌گفت: "بهتر از جانم چیزی ندارم که تقدیم کنم چراکه آن‌هم به تو تعلق دارد..." شادی روحش https://eitaa.com/shabhayeshaid
🍀🍀🍀 بچه ها پرچم هر شهید که بالا رفته ، عزتی که هر شهید پیدا کرده ، هر کدوم یک خطی رو مراقبت کردن . مراقبت کردن... 🎙روایـــت هـمـچنان ادامه دارد‌... وَتَـسْـتَـمِـرُ الْـحِـكٰايَةْ https://eitaa.com/shabhayeshaid
از شهدا مدد بگیرید. کسانی که خیلی دوست دارند برای دیگران تلاش کنند و به سعادت انسان‌ها داشته باشند به جای اینکه بیمرند شوند. این آن‌ها را صاحب قدرتی جاودانه و تأثیری گسترده برای کمک به انسان‌ها برای رسیدن به خواهد کرد. برتر از فرشته‌ها به کمک ما آدم‌های مردنی می‌شتابند. https://eitaa.com/shabhayeshahid
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملتی که دارد اسارت ندارد. حاج 🌻🌻 https://eitaa.com/shabhayeshahid
| شهادت امام جواد (علیه السلام) ◻️در زمان امام جواد (علیه‌السلام)، تشیع از نظر تشكیلاتى، در نهایت قدرت و استقامت بود. به همین دلیل است که ایشان را در سن ۲۵ سالگى به شهادت رساندند. رهبر معظم انقلاب | بهمن ۱۳۵۱ | ● خانه طراحان انقلاب اسلامی https://eitaa.com/shabhayebashohada
نگاه من به زخم دست هادی بود که بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود. صحبتهای هادی را قطع کردم و گفتم این زخم پشت دستت برای چیه ؟ خیلی وقته که می بینم سوخته. نمی خواست جواب بده و موضوع را عوض کرد اما من همچنان اصرار کردم. بالاخره توانستم از زیر زبانش حرف بکشم. مدتی قبل در یکی از شبها خیلی اذیت شده بود. می گفت که شیطان با شهوت به سراغ من آمده بود من هم چاره ای که به ذهنم رسید این بود که دستم را بسوزانم. من مات و مبهوت به هادی نگاه می کردم . درد دنیایی باعث شد که هادی از شهوت دور شود. آتش دنیا را به جان خرید تا گرفتار آتش جهنم نشود. 🍃🍃🍃🍃 این اواخر وقتی به تهران می آمد گاهی چفیه به روی صورتش می انداخت تا چشمش به نامحرم نیفتد ، می گفت اگر به نامحرم نگاه کنیم راه بسته می شود . 🌹 هدیه به روح شهید صلوات 📚 برگرفته از کتاب ؛ 🦋 https://eitaa.com/shabhayebashohada
🌷🌷🌷🌷 📌 روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم: 🔹️ پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲)، دمشق ساعت ۷ صبح: با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد... ساعت ۷:۴۵ صبح: به مکان جلسه رسیدم.....مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند... ساعت ۸ صبح: همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود.با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه حاج‌قاسم جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید: "همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین!..." همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت... گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه... آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... ساعت ۱۱:۴۰ ظهر: زمان اذان ظهر رسید...با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!... ساعت ۳ عصر: حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم... پایان جلسه...مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم بیروت شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ساعت حدود ۹ شب: حاجی از بیروت به دمشق برگشته، شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند... حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند..سکوت شد... یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!... حاج‌قاسم با لبخند گفت: "می‌ترسید شهید بشم!..." باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست!...حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم.... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: "میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!..." بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد که اینم رسیده‌ست...اینم رسیده‌ست... ساعت ۱۲ شب: هواپیما پرواز کرد... ساعت ۲ صبح جمعه: خبر شهادت حاجی رسید... به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود... در آن نوشته بود: «مرا پاکیزه بپذیر...» 🔹️ راوی: از ستاد لشکر فاطمیون... ✅ صبحانه ای با شهدا https://eitaa.com/shabhayebashohada
امام موسی کاظم (علیه السلام): أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است. تحف العقول، ص. ۴۰۳ ⬛️شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام) تسلیت باد. https://eitaa.com/shabhayebashohada
..🌹... 🦋میگفت: جان .. امانتی ست ... که باید به جانان رساند اگرخود ندهی .. می ستانند فاصله‌ی هـلاڪت و ... هـمین ، خیانت در امانت است سید مرتضی‌ آوینی https://eitaa.com/shabhayebashohada
كم محبوبیت که نداشت . خیلیها می‌گفتند بیاید پای کار حتما رأی می آورد. به زبان هم به حاجی گفته بودند: محبوبیت شما اقتضا میکنه کاندیدای ریاست جمهوری بشید. حاجی نه گذاشت و نه برداشت جواب داد: « من نامزد گلوله ها و نامزد هستم. سالهاست توی جبهه ها دنبال قاتل خودم میگردم اما پیداش نمیکنم راوی : حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد حاج علی اکبری 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه https://eitaa.com/shabhayebashohada
إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمينَ مُنْتَقِمُون آرام باشید. در عملیات نقطۀ عطف نابودی شد. را هیچ گاه فراموش نکنید. تزلزل و ترس همانی است که می‌خواهند. با خونها هدر نمی‌روند،‌ جان تازه به روح رزمنده‌ها می‌دمند. منتظر انتقام باشید. 🔸 نشانی صفحه حجت الاسلام عباسی ولدی: https://virasty.com/mohsen_abbasivaladi @abbasivaladi