🏴🏴🏴🏴
🍀 #کشکول_الشـّعـرا
🖍 #قسمت_چـهـارم
🏴 #شـاعـرآییـنی
🏴 #مـقـبـلکـاشـانـی
🏴 #امـامحـسین علیه السّلام
🏴 #قـسـمـتاوّل
🏴🏴🏴
🌹 #مقبل_کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده . هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته .
🏴 یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا .
در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان .
یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن .
اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت.
با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه .
همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه.
چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید .
مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ….
🏴 همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن .
🏴 مقبل میگه :با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند .
🏴 یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت .
پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمت های دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند.
🏴 مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به #محتشم بگویید بیاید.
🏴 ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد
حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت ، حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود .
🏴 حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان.
و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش:
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
😭 - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان .
محتشم ادامه داد:
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
- در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده .
محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله:
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
😭 با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند:
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
🏴 محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت🌹
🏴 #مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مایوسانه.......
🏴 #ادامـهداسـتـان_پسـتبـعـد 👇
✅ #کپیباذکرمنبع
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
📚 @shaer_sho شاعر_شو ✍️
💐 @nardohdar1 انارسرخعشق✍
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
✍️ شاعر_شو
🏴🏴🏴🏴 🍀 #کشکول_الشـّعـرا 🖍 #قسمت_چـهـارم 🏴 #شـاعـرآییـنی 🏴 #مـقـبـلکـاشـانـی 🏴 #امـامحـسین علیه ال
🏴🏴🏴🏴
🍀 #کشکول_الشـّعـرا
🖍 #قسمت_چـهـارم
🏴 #شـاعـرآییـنی
🏴 #مـقـبـلکـاشـانـی
🏴 #امـامحـسین علیه السّلام
🏴 #قـسـمـتدوّم
🏴🏴🏴🏴
🖍 مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
مـأیوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حـوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند . مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است .
🏴 شروع کردم به خواندن اشعارم:
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد
تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها بی هوششدند.
مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
🏴 ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
🏴 ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد . مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم . فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.
براى سلامتی و فرج مولای مهربانمان صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج...
اللهم ارزقنا توفیق زیارة الحسین ع اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبيلك.
✅ #کپیباذکرمنبع
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
📚 @shaer_sho شاعر_شو ✍️
💐 @nardohdar1 انارسرخعشق✍
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
🏴🏴🏴🏴
🍀 #کشکول_الشـّعـرا
🖍 #قسمت_هـفـتـم
🏴 #شـاعـرآییـنی
🏴 #مـحـتـشـمکـاشـانـی
🏴 #امـامحـسین علیه السّلام
🏴🏴🏴🏴
🖌 مرحوم #حاجملاعلیخیابانیتبریزی در کتاب #وقایعالایام داستانی را در مورد #محتشم شاعر مرثیه سرای حضرت سید الشهدا علیه السلام بدین مضمون نقل میفرماید:
💠 گویند چون پسر مولانا محتشم درگذشت مرثیه ای درباره او گفت شبی حضرت اسد الله الغالب علی علیه السلام را در خواب دید.
💚 فرمود:ای محتشم برای فرزند خود مرثیه و شعر سرودی، ولی برای قره العین و نور چشمانم حسین (ع)
مرثیه نگفتی؟
🌺 صبح که بیدار شد در اندیشه این خواب بود،که شبی دیگر باز امیر المومنین علیه السلام را در خواب دید که فرمود:برای فرزندم حسین مرثیه ای بگو!
⁉️ عرض کرد:فدایت شوم مصیبت حسین علیه السلام خارج از حد و حصر است لذا آغاز سخن را پیدا نمیکنم.چه بگویم؟
🌹 فرمودند:بگو"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
🌕 بیدار شد مصرع در خاطرش بود همان ساعت به یمن شاه اولیاء و از برکت عنایت آن حضرت به سرودن بقیه اشعار ادامه داد تا به این مصرع رسید"هست از ملال گرچه بری ذات ذولجلال..."
🌕 مصرع دیگر به خاطر او نمیرسید و در ذهن نمی آمد
🌕 چند روزی به این منوال گذشت شبی حضرت قائم(عج) را در خواب دید که فرمودند:ادامه شعر را بگو"کو در دلست و هیچ دلی نیست بی ملال"
🌹 بیدار شد و ادامه شعر را تا بند آخر گفت.
✅ #کپیباذکرمنبع
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••
📚 @shaer_sho شاعر_شو ✍️
💐 @nardohdar1 انارسرخعشق✍
••┄┅═✧⊰❀🌸❀⊱✧═┅┄••