eitaa logo
کلبه ی شعر
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
28 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
آرام و روان و نرم و سنجیده رَوَد ما ناله کنان و یار نشنیده رود! یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم از دل نرود هر آنکه از دیده رود! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گیج و گنگم بعد تو آه ای نجیب باشرف در سرم انگار کولی می نوازد ساز و دف گاه می کوبم به سینه گاه با خنده به سر قطره های اشک روی گونه ام دارند صف می خَراشد استخوانم را کسی با خنجرش می چکد خون از لب دندان گَزیده هر طرف بندبندم را کسی انگار آتش می زند از درون می سوزم آری مثل شمعی با کنف گفتم آرامش بگیرم از غفیله از دعا مانده ام باید بخوانم رو به مکّه یا نجف سجّده هایم را به درگاه خدا دارم ولی نام تو ذکر سجودم می شود با صد شعف کعبه ی دل، قبله ی من، وقت رجم من نبود سنگهایت سینه ی آئینه را دارد هدف مانده ام حالا در این شرک خفی بی قبله گاه کرده ام یا نه نکردم عمر خود را هم تلف؟! 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو عباسی علم داری ز،ایران عزا دار تو باشد جمله شیران بگیرند انتقامت را،ز، صهیون ز ،هر سو صف به صف‌خیل دلیران 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
یادم کن!! وقتی که در قاب خیس چشمانم ردپایی از خاطرات تو را به تصویر می‌کشم سجاده‌ام هنوز پهن است! به وسعت دریا به زیبای باران و به یُمن عطر حضور توست که هنوز هم آینه‌ها! عاشقانه به من لبخند می‌زنند ای شهید.... ❤️ 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ahmad_solo_masalan 128.mp3
2.99M
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙‌ 🎼‌ ‌ 💞❣️❤️
دور از تو در آمیخته با مرثیه بودم پر بود از آوای غماهنگ نمودم دور از تو از این شاخه به آن شاخه پریدم در سایه ی خار و خس و خاشاک غنودم زندانی اوهام خودم بودم و یکبار در خویش دری رو به رهایی نگشودم از هرچه کم و بیش سخن گفتم و افسوس از خود غزلی جامع و مانع نسرودم حال آمده ام بر در درگاه تو ای خوب تا یا بکشی یا بدهی اذن ورودم وقتی بکشی دست نوازش به سر من سرسبزتر از باغ بهشت است وجودم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
مِی نه منظور هوی و هوس شیطانی است مِی نَمی از قدح روح وَش ربانی است آنکه در روز ازل ریخت شراب اندر گل می برد با سکراتم، قصه سرگردانی است مست او گشته ام از روز ازل تا به ابد غیر او خواستن از غفلت و بی ایمانی است پا فراتر ز حدود آنکه گذارد بی شک جامه انسانی و جان سیه اش حیوانی است فهم دین پرتو لطف است نباشد ممکن تا دل آلوده به عصیان چو شب ظلمانی است از ملامت نهراسیم خدا ما را بس قصد ما دیدن لبخند رخ روحانی است خوانده حق رجس و نجس هر می انسانی را احقر این حکم ز آیات خوش وحیانی است (احقر) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
844.7K
هزاربار پرسیدی که آیا دوستم داری؟ هزاران بار خواهم گفت آری مهربان آری حسودی می کنی پروانه رابا شمع ودورت من چنان چرخم که می چرخد به دور نقطه پرگاری نوازش می کنی من را بدان گلواژه های خود گهی در قعر بدمستی.گهی در اوج هشیاری مرا می بوسی و می سوزم اندر آتشی پنهان مبادا دورم اندازی چو یک ته مانده سیگاری غزل ها می شود الهام با آزار شیرینت مبادا دست از آزار این فرهاد برداری دگر جانی نخواهد ماند اگر عشق از تو برگیرم که بیماری مزمن می شود درمان به دشواری غزال از دشت عشق وباغ وبستانش گذر دارد چه داند لذت گشت وگذار آهوی پرواری من وتو عاشق وگردون به میل ما نمی چرخد عجب گردون چپ گردی .عجب آشفته بازاری شدم مسحور لبخندت .به قول حافظ شیراز که عشق آسان نمود اول‌ به ناگه درد شد کاری 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای باغ آغوشت، پناه هر شب من معجون مهرت، نوشداروی تب من لالایی محزون تو، با لهجه‌ی گل مثل اذان، بانگ صلاه مذهب من نام قشنگت مادرم وجه الضمان قول و قرار و اعتبار مشرب من عطر تنت را هیچ عطاری ندارد پیچیده هرجا عطر پاکت، کوکب من ناخوش شدی؟ دردت بجان من بیوفتد با این توسل داد شاید مطلب من تنها طبیب مطلقی که می‌شناسم یعنی امید ناامیدان، یارب من این غزل را تلنگری تلقی کنید از جانب یک دوست. قدر پدر و مادرتان را بدانید آنها را حتی به گفتن یک "اخ" از خود مرنجانید که بعد از خدا تنها دوست واقعی ما والدین عزیزمان هستند. برای شفای مادرم لطفا دعا کنید😭🙏🤲 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گفته بودی بادلم بهتر ازین تا میکنی دلبرم آخر چرا این پا وان پا می کنی من که خود دل بسته ی‌ مهر‌ توام‌ ای نازنین پس چرا این‌گونه با ما جنگ ودعوا می کنی من اسیر عشقم و بایدتو دلدارم شوی عاقبت این زخم قلبم رامدا وا ‌می کنی من به‌آغوش تو محتاجم تو در دام چه کس؟ این همه جور وجفا را‌ در دلت‌ جا‌ می کنی هرشب از این درد خوابی نیست در چشم دلم عقده های بی تو بودن سخت شد وا می کنی سال های بی ‌کسی طی شد بدون روی تو در دلم طوفانی ازدرد است حاشا میکنی دست این دل را بگیرباخنده‌ای شیرین صنم بوسه ای خرجش کنی کار دو امضا می کنی 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
. به پیشگاه گرامیداشت ۱ آبان ۱۳۹۴ سالگرد آسمانی شدن آقاسیدمصطفی عزیزدل حاج قاسم شنیده‌ام که ز خونت زمین شده گل‌فام کبوترانه پریدی به آسمان، از شام نماد آیه‌ی نوری به ظلمت دل‌ها تو مصطفای صبوری، شدی چه خوش فرجام شنیده ام که تو را شیرِ بیشه می‌خواندند_ _مدافعان حرم در دفاعِ از اسلام دلت به جوش و خروش آمد از تب غیرت کنار حضرت زینب فقط شدی آرام قلم، عَلَم شده با یاد تو شهید عزیز تویی که طرز شهادت به تو شده الهام سروده ام ز تو و گفته ام لک لبیک که با لباس شهادت تو بسته‌ای احرام 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و کسی چه میداند در دل زنی که موهایش را میبافد، به خودش می رسد و دائما لبخند به لب دارد چه میگذرد کسی چه میداند در دل مردی که دائما سیگار به دست درکوچه پس کوچه ها قدم میزند چه میگذرد دنیاپرشده ازآدم های غمگینی که تظاهر میکنند شادند!  💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
یکم آبانماه سالروز شهادت شهید والا مقام است . به راستی که شهدا شمع و چراغ همیشه روشن بشریت اند .🌷 سروده ای ناچیز تقدیم به ساحت این شهید والامقام باشد که قبول افتد بال مگسی است و تحفه ای درویشانه اذان ظهر سر زد آفتاب از سمت آن جاده شده دریایی از لاله برای عشق آماده گرفته جام با دست ابد در مشرقی فانی بریزد تا شفق در قلب مشتاق جهان باده اسیر عشق را در بند این دنیا نپندارید اسیر عشق نام دیگرش بوده است آزاده هنوز از دست تو دارد پرنده آب و دان اینجا اگر شد خیس از اشک یتیمی مهر و سجاده درون چشم هایت مرثیه در مرثیه گم بود پی ات تشبیب های بی سر خونبار افتاده وطن بی مرز خواهد شد اگر معیار دین باشد نخواهد دید دشمن سرو را بی برگ و افتاده تو را نامید مادر مصطفی، تا مصطفی باشی به دنیا صدر زاده بودی و در عرش دلداده..... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
باران و نسیمِ صُبحدَم می خواهم دنیای سفید و بی سِتم می خواهم ای دوست بیا سَری به مشهد بزنیم من عطرِخوشِ رضا،حَرَم می خواهم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تا صبح ... به یادِ تو غزل می خواندم با پای دلم اَتَل مَتَل می خواندم می چیدم و در هوای تو... شعرم را با پای کشیده در بغل می خواندم (خاتون) 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
60.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللهم عَجّل لِولیکَ الفَرَج❤️ به جز دوری تو، این دین، مگر عُسر و هَرَج دارد؟! دلی پاینده می مانَد که امّیدِ فَرَج دارد... 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ز بس مادرم پاک و آزاده است مرا داغدار حسین زاده است شد آغشته اشکش به شیر و سپس مرا شیر با مهر او داده است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری تازه می فهمیدم چرا می گویند امان از دل رباب! سعی می کردم خیلی ناله و ضجه نزنم. می دانستم اگر بی تابی ام را بییند ، بیشتربه اوسخت می گذرد وهمه را می ریختم درخودم. بردیمش قطعه نونهالان.. خودش رفت پایین قبر. کفن بچه را سردست گرفته بود وخیلی بی تابی می کرد شروع کرد به روضه خواندن. همه به حال او و روضه هایش می سوختند حاج اقا مهدوی نژاد وسط روضه خواندنش دم گرفت تا فضا را از دستش بگیرد. بچه را گذاشت داخل قبر اما بالا نمی امد. کسی جرئت نداشت بهش بگویید بیا بیرون. یک دفعه قاطی می کرد و داد می زد. پدرش رفت و گفت:((دیگه بسه!)) فایده نداشت، من هم رفتم و بهش التماس کردم ، صدقه سر روضه های امام حسین(ع) بود که زود به خود آمدیم، چیز دیگری نمی‌توانست این موضوع را جمع کند. برای سنگ قبر امیرمحمد ، خودش شعر گفت: ارباب من حسین داغی بده که حس کنم تورا داغ لب ترک ترک اصغر تورا طفلم فدای روضه صدپاره اصغرت داغی بده که حس کنم آن ماتم تورا از نظر جسمی خیلی ضعیف شده بودم. زیاد پیش می‌آمد که باید سرم میزدم من را میبرد درمانگاه نزدیک خانه‌مان. می‌گفتند:« فقط خانم ها می‌توانند همراه باشند» درمانگاه سپاه بود و زنانه و مردانه‌اش جدا راه نمی‌دادند بیاید داخل. کَل‌کَل می‌کرد و دادوفریاد راه می‌انداخت بهش می‌گفتم:حالا اگه تو بیایی داخل ، سرم زودتر تموم میشه؟ می‌گفت:نمی‌تونم یه ساعت بدون تو سر کنم! آنقدر با پرستارها بحث کرده بود که هروقت می‌رفتیم ، اجازه میدادند ایشان هم بیاید داخل .. هرروز صبح قبل از رفتن سرکار، یک لیوان شربت عسل درست میکرد، می‌گذاشت کنار تخت من و می‌رفت. برایم سوال بود که این آدم در ماموریت هایش چطور دوام می‌آورد ، از بس که بند من بود. در مهمانی هایی که می‌رفتیم ، چون خانم ها و آقایان جدا بودند ، همه‌اش پیام میداد یا تک زنگ می‌زد جایی می‌نشست که بتواند من را ببیند با اشاره می‌گفت کنار چه کسی بنشینم ، با کی سر حرف را باز کنم و با کی دوست شوم گاهی آن قدر تک زنگ و پیام هایش زیاد می‌شد که جلوی جمع خنده‌ام می گرفت ..🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قصه‌دلبری نمی‌دانستم چه نقشه‌ای در سرش دارد.. کلی آسمان ریسمان به هم بافت که داعش سوریه را اشغال کرده و دارد یکی‌یکی اصحاب و یاران اهل‌بیت ع را نقش قبر می کند! می‌خواهد حرم ها را ویران کند با آب و تاب هم تعریف می‌کرد. خوب که تنورش داغ شد در یک جمله گفت منم می‌خوام برم! نه گذاشتم و نه برداشتم و بی معطلی گفتم خب برو فقط پرسیدم چند روز طول می‌کشد؟! گفت نهایتاً چهل و پنج روز.. از بس شوق و ذوق داشت ، من هم به وجد آمده بودم دور خانه راه افتاده بودم و مثل کمیته جستجوی مفقودین دنبال خوراک می‌گشتم و هرچه دم دستم می‌رسید در کوله‌اش جاسازی می‌کردم.. از نان خشک و نبات حاجی بادام شیرینی یزدی گرفته تا نسکافه و پاستیل تازه مادرم هم چیزهایی را به زور جا می‌داد پسته و نبات را لای لباس‌هایش پیچید و می خندید ذکر و خیر چند تن از رفقایش را کشید وسط و گفت با هم اینا رو می‌خوریم یکی شان را مسخره کرد که که مثل لودر هرچی بزاری جلوش می بلعه دستش رو گرفتم و نگاهش کردم.. چشمانش از خوشحالی برق میزد. با شوخی و خنده بهش گفتم طوری با ولع داری جمع می‌کنی که داره به سوریه حسودیم می‌شد وقتی لباس‌های نظامی و پوتینش را می گذاشت داخل کوله سعی کردم لحنم را طوری که کمی حالت اعتراض به خود بگیرد کنم : بهش گفتم اون‌جا خیلی خوش می‌گذره یا این‌جا خیلی بد گذشته که این‌قدر ذوق مرگی انگشتانم را فشار داد و شروع کرد به خواندن: « ما بی‌خیال مرقد زینب نمی‌شویم/ روی تمام سینه زنانت حساب کن!» تا اعزامش چند روز بیشتر طول نکشید. یک روز خبر داد که کم‌کم باید بارو بنه اش را ببندد.. همان روز هم بهم زنگ زدند که خودش را برساند فرودگاه .. هیچ‌وقت ندیده بودم نماز صبحش را به این سرعت بخواند حالتی شبیه کلاغ پر بود بهش گفتم خب حالا توام خیال راحت جا نمی‌مونیم.. فقط یادم هست که پرسیدم کی برمی گردید؟! چند روز می‌شه؟! یهو نری یادت بره این‌جا زنی هم داشتی ها دلم می‌خواست همراهش می رفتم تا پای پرواز اما جلوی همکارانش خجالت می‌کشیدم .. خداحافظی کرد و رفت.. دلم نمی‌آمد در را پشت سرش ببندم نمی‌خواستم باور کنم که رفت خنده روی صورتم خشکید.. هنوز هیچ چیز نشده دلم برایش تنگ شد .. برای خنده‌هایش ، برای دیوانه بازی‌هایش ، برای گریه‌هایش ، برای روضه خواندن هایش صدای زنگ موبایلم بلند شد.. محمدحسین بود جواب دادم .. ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا امشب آرامشی ازجنس فرشته هایت نصیب همه دلها وشبی بی دغدغه آرام وبی نظیر قسمت عزیزانم بگردان شبتون بخیر آرامش شب نصیبتان و        فردا تون عالی🙏 ‌‎‌‎ 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ســــلام دوستان ✋ 🪴 💐 صبح زیبای چهارشنبه تون بخیر حال دلتون خوب وجودتون سلامت زندگیتون‌غرق‌درخوشبختی ایام به کامتون و روز و روزگارتون شـاد ازخدا می خواهم خوشی و شادی را نصیبتون کنه عافیت و تندرستے را به شما بپوشاند و مـوفقیت وکامیابے را در مسیرتون قرار دهد. 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز شادکامی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky