eitaa logo
کلبه ی شعر
1.8هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
2هزار ویدیو
24 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است !؟ یعنی اگر نباشی کار دلم تمام است... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ای که تنها امیدِ عالمی مهدی دردها را فقط تو مرهمی مهدی قلب ها از هوا و معصیت لبریز باز هم آرزوی در غمی مهدی دیدنت کاش سهم چشم ما می شد حین باران و اشک نم نمی مهدی می خورد بر دهان منکران یک روز با ظهور تو مشت محکمی مهدی حجت ابن الحسن، الغوث ، ادرکنی فاش کردم که اسم اعظمی مهدی ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
قاصدک! شعر مرا از بر کن برو آن گوشه‌ی باغ سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
گاه تنورِ عشـق با واسـطه داغ میشود گاه دخالـتِ تو منجـر به نفاق میشود گاه شـبِ سیاه را ماه چراغِ راه نیست شعلهٔ کوچکی‌به شب‌ گاه چراغ‌میشود در نوکِ‌شاخه‌ها اگر زود شکوفه‌باز شد نوبرِ باغ قـسمـتِ کـرم و کـلاغ میشود غنچـهٔ خـیر میدهد شاخهٔ هر مصیبتی گـریـهٔ ابـر باعـثِ خـنـدهٔ باغ مـیشـود آنکه به‌حکمتِ خدا معتقد است‌را خدا باعـثِ پخته گیٖش با داغِ‌فراق میشود ✅️ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را چشمم به صد مجاهده آیینه‌ساز شد تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را بالای خود در آینهٔ چشم من ببین تا با خبر زعالم بالا کنم تو را مستانه کاش در حرم و دیر بگذری تا قبله‌گاه مؤمن و ترسا کنم تو را خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم تو را گر افتد آن دو زلف چلیپا به چنگ من چندین هزار سلسله در پا کنم تو را طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند یک‌جا فدای قامت رعنا کنم تو را زیبا شود به کارگه عشق کار من هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را رسوای عالمی شدم از شور عاشقی ترسم خدا نخواسته رسوا کنم تو را با خیل غمزه گر به وثاقم گذر کنی میر سپاه شاه صف‌آرا کنم تو را جم دستگاه ناصردین شاه تاجور کز خدمتش سکندر و دارا کنم تو را شعرت ز نام شاه، فروغی شرف گرفت زیبد که تاج تارک شعرا کنم تو را 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
دل کمی دیوانگی میخواهد و حالی خراب قایقی بی بادبان می خواهم افتاده به آب می زنم دل را به دریا می روم تا انتهاش روبرویم هرچه باشد یک افق یا که سراب 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫خدايا ❄️آرامش را سرليست 💫ِتمام اتفاقات ❄️ِزندگی مان قراربده 💫آرامش را ❄️تنها از تو ميخواهیم 💫الهی🙏🏻 ❄️به دوستانم 💫فردایی پر ازخیر و برکت عطا کن🤲 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🍃روزمان را با شکرگزاری آغازکنیم ✨با شکرگزاری برای تمام آنچه 🍃اکنون هست 🍃شکربرای امروز و لحظه‌های زیبایی ✨که پیش رو داریم 🍃برای تمام خوبیهاییکه ✨امروز میتوانیم داشته باشیم خدایا شکر برای تمام نعمتهایت🙏 ✨الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ 🌞🌞🌞🌞🌞 سلام‌صبحتون پراز خیر وخوبی 🌞🌞🌞🌞🌞 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح ‌ شنبه‌ 9 دی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
عقل اگر می‌خواهد از درهای منطق بگذرد باید از خیر تماشای حقایق بگذرد آنچه آن را علم می‌دانند، اهل معرفت مثل نوری باید از دل‌های عاشق بگذرد طفل می‌گرید مگر می‌داند این دنیا کجاست؟ عمر چون با های های آمد به هق هق بگذرد هر بهاری باغبان راضی به تابستان شود باید از خون دل صدها شقایق بگذرد صبر بر دور جدایی نیست ممکن بی شراب همتی کن ساقیا! تا مثل سابق بگذرد از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
تصویر عشق در نم چشمت زلال بود اما سراب چشم‌ قشنگت خیال بود بااینکه روز و شب به تو مشغول شد دلم دیدار تو در آینۀ دل محال بود از باغ عشق، سیب تو را چید قلب من افسوس! سیب سرخ درخت تو کال بود من با یقین به سمت تو ای عشق آمدم غافل از اینکه دیدن تو احتمال بود در انتظار بارش عشقت گذشت عمر آخر همیشه شهر دلم خشکسال بود من در قفس به شوق تو پر می‌زدم؛ اگر- بر دوش عشق و شانۀ اندیشه بال بود آغوش را برای که وا می‌کنی؟ بگو! جز من برای هر که به در زد حلال بود؟ از بخت بد، شبی که به پابوس آمدم همراه من چه بود؟ زبانی که لال بود! اصلا مرا به شعر عزیز دلم  چه کار؟ این هم غزل نبود! فقط عرض حال بود در چشم تو به نقش خوش عشق زل زدم تصویر عشق مثل سرابی زلال بود ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
باش ! بودنت خوب است ... شبیهِ حسِ قشنگِ بیدار شدن در صبحِ آبی و خلوتِ یک مزرعه ، شبیهِ لذتِ نشستن کنارِ آتش ، در سردترین نقطه ی کوهستان ، شبیهِ نوشیدنِ یک فنجان چایِ داغ ، در یک عصرِ سردِ پاییزی ... بودنت ، با من بودنت ؛ بد جور می چسبد ... . ✍️ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در دهکده‌ها خان رباعی بشوی خود صاحب دکان رباعی بشوی باید که زبردست شوی چون ایرج تا اینکه تو سلطان رباعی بشوی ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
امشب به قصهٔ دل من گوش می‌کنی فردا مرا چو قصه فراموش می‌کنی این دُر همیشه در صدف روزگار نیست می‌گویمت ولی تو کجا گوش می‌کنی دستم نمی‌رسد که در آغوش گیرمت ای ماه با که دست در آغوش می‌کنی در ساغر تو چیست که با جرعهٔ نخست هشیار و مست را همه مدهوش می‌کنی می جوش می‌زند به دل خم بیا ببین یادی اگر ز خون سیاووش می‌کنی گر گوش می‌کنی سخنی خوش بگویمت بهتر ز گوهری که تو در گوش می‌کنی جام جهان ز خون دل عاشقان پر است حرمت نگاه دار اگرش نوش می‌کنی سایه چو شمع شعله در افکنده‌ای به جمع زین داستان که با لب خاموش می‌کنی 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky 🎙 🎼‌ پُل‌ 🌹
ابری شده است آسمانِ هفته خورشید هم افتاده به جانِ هفته باران بزن و بر همه ی شهر ببار شیرین بشود با تو دهانِ هفته ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒـﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐــﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار کـــه این دیوانه تنهـــا تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭ ﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕــﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺮﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺗﺴﻠﯿﻤﻢ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺁﻥ ﮐﻤــﺎﻥ ﺍﺑﺮﻭ ﺳﭙﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭد 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فنجان قشنگ چای تو قند نداشت لبهای تو چون گذشته لبخند نداشت از طعم تو سیراب نگشتم ای عشق! بین من و تو رابطه پیوند نداشت ✅️‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلبری‌ با‌ دلبری دل‌ از کفم‌ دزدید‌ ورفت‌ هر‌ چه‌ کردم‌ ناله‌ از دل‌ سنگدل‌ نشنید‌ ورفت‌ گفتمش‌ ای دلربا‌ دلبر ز دل‌ بردن‌ چه‌ سود ازتَه‌ دل‌ بر منِ‌ دیوانِه‌ دل‌ خندید‌ و‌ رفت... 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
✾• •✾ یادت نرود چه بر سرم آوردی من هیچ، خودت چه می کنی با سردی؟ پاییز گذشت و موسم یخ زدن است سردم شده، سردم شده، بر می گردی؟ ✅️ ارسالی اعضا محترم 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
جامے شڪسته دیدم در بزم مِے فروشـی گفتم بدین شڪسته چون باده میفروشـی خندید و گفت زین جام جز عاشقان ننوشنــد مست شڪسته داند قدر شڪسته نوشـی ‌‌ 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥 🌷 حاج محمود از امیررضا جدا شد.پیش مامور پلیس رفت و گفت: _جناب سروان ما چکار باید بکنیم؟ -یا از اون آقا رضایت بگیرین یا پسرتون امشب اینجا میمونه،فردا میره دادسرا. حاج محمود نگاهی به افشین کرد. سر و صورت افشین پر خون و کبودی بود.به امیررضا نگاه کرد و گفت: _پسرم،فردا تو دادسرا میبینمت. امیررضا لبخند زد و گفت: _نیاز نیست فردا هم به زحمت بیفتین. نتیجه شو بهتون خبر میدم. حاج محمود دوباره پسرش رو در آغوش گرفت،خداحافظی کردن و رفت. وقتی حاج محمود رفت، امیررضا با پوزخند به افشین نگاه کرد. افشین گیج شده بود.دلیل رفتار امیررضا و پدرش رو نمیفهمید. انتظار داشت فاطمه بخاطر برادرش عذرخواهی کنه که نکرد. انتظار داشت حاج محمود بخاطر پسرش التماسش کنه؛که نکرد. انتظار نداشت امیررضا با پیروزمندی نگاهش کنه؛که کرد. امیررضا تو بازداشتگاه موند و افشین راهی خونه شد. اون شب هیچکس نخوابید. فاطمه تا صبح دعا میکرد. حاج محمود و زهره خانوم نگران بودن. افشین برای اولین بار تو عمرش دوست داشت جای کس دیگه ای باشه.دوست داشت جای امیررضا باشه. امیررضا خانواده ای داشت که افشین همیشه آرزو داشت، داشته باشه.تصمیم گرفت رضایت بده و امیررضا زندان نره. نقشه دیگه ای داشت. از امیررضا و حاج محمود هم کینه داشت.میخواست امیررضا هم شاهد عذاب کشیدن خانواده ش باشه و عذاب بکشه. بازهم امیررضا، فاطمه رو میرساند دانشگاه و برمیگرداند.ولی افشین بخاطر کبودی های صورتش دانشگاه نمیرفت. سه هفته گذشت. امیررضا و فاطمه تو راه دانشگاه بودن. حاج محمود با امیررضا تماس گرفت. گفت: -کجایی؟ -فاطمه رو میرسونم دانشگاه. -تا کی کلاس داره؟ -امروز تا ظهر کلاس داره. -ظهر که بردیش خونه،بیا مغازه. -چیزی شده بابا؟ -چیز مهمی نیست.فاطمه رو نگران نکن. امیررضا مطمئن شد خبری شده. فاطمه سرکلاس بود که براش پیامک اومد.ولی توجه نکرد. بعد کلاس به پیامکش نگاه کرد. شماره ناشناس بود.نوشته بود... ...🌷 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
آرزوهـا پیله هایے در دل هستند ڪه با امید پروانه ای بال گشوده و بسوے خدا اوج میگیرند امیدوارم در این شب زیبـا پروانه آرزوهایتان بر زیباترین گلهاے اجابت بنشیند⚘ 🌓🌓🌓🌓 شب زیباتون خوش 🌓🌓🌓🌓 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky