روایت دیدار🍃🌹
هرکه شاعر بود، خواهر یا برادر شعر خواند
غیر من هر شاعری در بیت رهبر شعر خواند
شاعران از هند و پاکستان و لبنان آمدند
هرکسی که آمد از هر شهر و کشور شعر خواند
یک نفر چون کاغذ شعرش نشد پیدا نخواند
یک نفر هم کاغذش را جُست و از بر شعر خواند
یک نفر شعری برای خوبی مادر بزرگ
یک نفر از لطف و خوبیهای مادر شعر خواند
شعرخوانی از ردیفِ اولی ها رد نشد
هرکه بود آنجا پیِ رسمی مقرر شعر خواند
هرکسی با شوق خودسازی پی سیگار رفت
چون در آمد از اتاقِ دود بهتر شعر خواند
میرشکّاک از دی و اسفند و آبان خواند نه!
راستی استاد از زهرای اطهر(س) شعر خواند
تا کُند دِینش اَدا حداد بر فرهنگ ما
باز هم مانندِ چندین بارِ دیگر شعر خواند
شاعری وقت خودش را داد بخش خواهران
در پی ایثار خود این بار کمتر شعر خواند
همسرش از شوهر مُردادیاش تجلیل کرد
یک دوبیتی در خصوص عشق همسر شعر خواند
بین هر شعری که میخواندند آنجا حاضران
حضرتِ اِسفندُقه هر بار از بر شعر خواند
چونکه رهبر ذهن او را مشکل این جمع خواند
بعد از آن سعیِ فراوان کرد، کمتر شعر خواند
ناصرِ فیض از هجوم مشکلات وام گفت
از مصیبتهای آن با دیدهی تر شعر خواند
خانمی گویا توهم داشته فرموده که:
در میان نعره ی الله اکبر شعر خواند
حرف حق را گفت باید از حقیقت نگذریم
قزوه از هربار خود این بار کمتر شعر خواند
بگذر از تکرارِ کمترهای توی قافیه
هر کدام از هرسه با یک نوع ْ کمتر شعر خواند!!
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#روایت_دیدار
💠 @shaeranehowzavi
حسرت زدهی حلاوت دیدارت
جا ماندهام از سعادت دیدارت
ای پیرمُراد شعرهای تَر من
ما را برسان به ساحت دیدارت
#مهتا_صانعی
#روایت_دیدار
💠 @shaeranehowzavi
به یُمن پربرکت دیدار حضرت آقا که در روز ۱۹ دی ماه نصیبم شد، شعری تقدیم میکنم:
خدا دوباره به دعوت گشوده بود دری را
به اشک بوسه زدم خط به خط چنین خبری را
چقدر پرسه زدم در خیال و باز گشودم
هزار غنچهی نشکفته در چنین سحری را
چقدر عاشق این شهر و مردمم که قرار است
کنارشان بروم پا به پا چنین سفری را
بهار دعوتمان کرده بود خانه به خانه
خوشا طراوت هر کوچه را و هر گذری را
به دست کوته ما برگ سبز داد که فردا
نگاه کن قد و بالای نخل باروری را
شبیه دخترک سالهای جبهه و جنگم
که گرمِ خواب به آغوش میکشد پدری را
کسی به خانهی خورشید تابناک نرفته
مگر به صاعقهی نور وا کنند دری را
دوباره پردهی آبی کنار رفت و دو چشمم
بر آسمان خدا دید ماهِ جلوهگری را
اگر دل است به این راه میبرند دلم را
اگر سر است بر این طاق میزنیم سری را
به جاده آب زدم با هزار قطرهی اشکم
خدا دوباره نصیبم کند چنین سفری را
#مهتا_صانعی
#روایت_دیدار
#حضرت_ماه
@shaeranehowzavi
غرق گوهر شدند چشمانم
محو دلبر شدند چشمانم
از همان لحظه که تورا دیدم
محترم تر شدند چشمانم
#ریحانه_ابوترابی
#روایت_دیدار
@shaeranehowzavi