Shaeri_1001
باذن الله...
#نام_بزرگ_من_رضاست
عمری ست که وقتی می خواهم خودم را معرفی کنم می گویم «نام بزرگم رضاست...»
مگر می توان شیعه و ایرانی باشی اما ارادت ویژه به آن امام عزیزی که هزاران درود و ثنا بر او باد! نداشته باشی؟
آقای امام رضاجان❤️
به عادت دلتنگی همیشه داشتم به خدا میسپردم
که سلامم را برساند به علی بن موسی الرضا
به اسمتان که رسیدم، هی اسمتان را تکرار کردم
عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ...
عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ...
عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا ...
شیرین بود. خیلی.
دلم نمی آمد بروم فراز بعدی
و بگویم: الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ وَ حُجَّتِكَ
عَلَى....
خیلی راست است زیارت جامعه،
آنجا که میخوانیم: فما اَحلی اَسمائُکُم ...
اسم هایتان خیلی شیرین است ...
*و اما بعد...*
با این مقدمه می خواهم چند تجربه از نوجوانی تا جوانی ام را با شما به اشتراک بگذارم...
حکایت دوستی من با امام مهربانی ها را بخوانید لطفا
🍃 *اشک هایی در آستانه پرواز*
🍂 *اول*
پاییز بود؛ هیچ چیز از تاریخ نمیدانستم، تنها میدانستم کمی هوا سرد شده و من هم سوادی برای خواندن تابلوهای عجیب و غریب فرودگاه نداشتم. فهمیده بودم مادرم به حرمش میرود، اما من باید می ماندم تهران، و من که هی در دلم نق میزدم. من که کنجکاو شده بودم حرمش را ببینم، در خلوت گریه کردم.
🍃 *چشم های قشنگی داشت؛ کَندمش!*
*دوم!*
هشت ساله بودم. محمد داداش با علی آقا رفتند حرمش و من فقط کنار کوچه مان را یادم مانده که آب پشت سرش ریختم و بیشتر، گریه هایم را به یاد می آورم.
وقتی داداش برگشت، یک جاکلیدی نارنجی که شکل ماهی بود برایم آورده بود، دکمه اش را که می زدم، چشمانش را بیرون می آورد و روشن می شد، چشمهای قشنگی داشت، کَندمش!
*بغض و شادی در ایستگاه سلام*
🍃 *سوم*
سوار قطار بودیم. فقط مستقیم می رفت؛ از هر جای دنیا که بیایی راه تو مستقیم است، هی میرفتم طرف پنجره که شاید زودتر حرمش را ببینم. هی بغض می آمد بیخ گلویم، صدای سوت قطار هنوز تو گوشم هست به وقت رسیدن! چه شور شیرینی بود زیارت حرم در ایستگاه سلام، من دفعه اول توی حرم شدم، اما آنقدر ملجا و پناهم بود که آرام بودم خیلی آرام، سرخوشانه رفتم بست طبرسی با دست خودم برای کبوترهای حرم گندم ریختم. مدتها کنار حرم به گنبد و گلدسته های قشنگش خیره شدم، گدایی تشر زد: ""برو بچه بذار کاسبیمون رو بکنیم."" 14 ساله بودم.
*چهارم*
پنج سال بعد، این بار با سیدخانم «مادر» هر روز به حرمش میرفتم، هر روز در دفترچه یادداشتم می نوشتم. اولین بار است که کاغذ کم می آورم، چهره آدمها را خوب میدیدم، خوب یادم مانده، اما چه طوری بنویسم.
🍂 *پنجم*
بیست سال تمام، به شما و به تو فکر میکنم و رأفت بیکران تان؛ به حرفهای هم خدمتی ام که زرتشتی تازه مسلمان شده ای بود، بعد از حرفهایش از خودم خجالت می کشیدم، او کجا و من کجا!
به او گفتم اسم مردهای خانه ما همه شان یک جوری شعبه اش به نام امام رضا می خورد، پدربزرگم جواد بود، پدرم نام اولین فرزندش را به عشق مرحوم پدرش جواد گذاشت، جواد! نامی که عزیز امام هشتم است...
پدرو مادرم جوادشان را بزرگ کردند
تا در روزگاران جهاد پس از ۶ سال مجاهدت فرزند رشیدشان را برای دیدار مولایش به #قربانگاه_عشق بفرستند!
*ششم*
آقای امام رضا جان، چهارده سال پیش روز تولد شما که همه اعدادش هشت بود، زندگی مشترکم را شروع کردم. این هم یکی نشانه های ارادت ماست به شما و وجود مبارکتان.. جایی حوالی سال ۸۰ بود، از وقتی یادم می آید با بچه های هئیت مان روز میلاد مادرتان را در حرمتان جشن گرفتیم، مجرد و نوجوان بود که می آمدیم، حالا ریش ها و موهایمان رو سپیدی گراییده..
بزرگترهای مان حالا دیگر برای بچههایشان آستین بالا می زنند، می بینی آقاجان با شما بزرگ شدیم با شما شادی کردیم، با شما اشک ریختیم، به شما توسل کردیم، به وقت توکل به ساحت خداوندگار عالم شما را واسطه فیض قرار دادیم، حالا اگر عمری نوکری خانه تان را کرده باشیم و نام مان به خاطر وجود و بزرگی شما رضا باشد، کم لطفی نیست که نگوییم این را و با افتخار به سینه مان نزنیم! که اسم بزرگ مان رضاست؟
آقاجان دارالاجابه میعادگاه دل های ماست با شما... دلهایمان را بدجور محکم گره زده ایم به شما...
🍂 *هفتم*
امام مهربان و عزیزم، خواستم بگویم خوب می دانم که در این سال ها همیشه مورد محبت و عنایت شما قرار گرفته ام.
🍂 *هشتم*
🌹 *نام بزرگ من رضا ست....* 🌹
🔹عکس:
*«روح الرضا علیه السلام»*
جدیدترین نقاشی حسن روحالامین با عنوان «روح الرضا علیه السلام» که مربوط به لحظه وداع امام رضا(ع) با امام جواد(ع) است، در مشهد مقدس رونمایی شد.
@shaeri_1001
شبیه خاطره هایی که رفته اند از یاد
همیشه بوده ام و هیچ کس به یادم نیست
شعر از
سرکارخانم
#فاطمه_غلامی
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نماهنگ چند نفر به یک نفر منتشر شد
🔹عرض ارادتی به پیشگاه شهید غیرت، الداغی
🍃 چند نفر به یک نفر!؟
تقدیم به او که ایستاده ست هنوز، به یاد مردان غیور سرزمین خوش غیرتان و شهید حمیدرضا الداغی تولید و منتشر شده است.
🍃این نماهنگ به کارگردانی دوست و بچه محله و همکار خوبم آقا هادی زیبایی و دوستانش ساخته شده و در پیشگاه نگاه مخاطبان قرار گرفته است.
#خوش_غیرت
#شهدای_غیرت
#شهید_الداغی
#مجال
🆔 @shaeri_1001
✅ باذن الله...
🍃به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
🍃که تو رفتی و دلمثانیه ای بند نشد...
روز عزیمت دوباره جواد، سید خانم قرآن را گرفت بالای دروازه، جواد با قد بلندش دوباره از زیر قرآن رد شد.
هر مرتبه قرآن را بوسید و پشت سرش یک کاسه چینی آب باشید و چند قدم پشت سرش راه رفت...
جواد که چند قدمی رفته بود جلوتر برگشت، رو کرد به مادرش و گفت: بفرما مامان! هوا سرده...
دیگه خدانگهدارتون، نگران من نباشید.
جواد که حرف می زد قطره اشکی چکیده بود گوشه چشم های سیدخانم، بغض گلویش را می فشرد...
برشی از کتاب چتربازی در امواج
زندگی نامه داستانی شهید غواص جواد شاعری
به قلم استاد محمدعلی گودینی
@shaeri_1001
شجرهنامه خانه سبز | فرهیختگان آنلاین
https://farhikhtegandaily.com/news/59933/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هم اکنون اختتامیه مراسم بارش روابطعمومی های بلدیه پایتخت، پردیس ملت
آدمیزاد،
گاهی به یک نظر
هواخواه کسی می شود،
گاهی هم صد سال اگر با کسی دمخور باشد
دلش بار نمی دهد که
با او دست به یک کاسه ببرد...!
#محمود_دولت_آبادی
#کتاب [کلیدر]
هدایت شده از خشتِ ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ در نخستین رویداد بارش؛
🔹 بارشِ ِخلاقیت، روابط عمومی منطقه۱۷ را صدرنشین کرد
🔹گروه روابط عمومی شهرداری منطقه ۱۷ با خلق آثار گرافیکی و تصویر سازی، گزارش خبری تصویری، ولاگ و سخنرانی، در نخستین دوره از رویداد بارش شهرداری تهران، توانست در میان روابطعمومی های شهرداری های پایتخت، رتبه نخست را کسب کند.
🔹به گزارش روابط عمومی شهرداری منطقه ۱۷، نخستین رویداد بارش شهرداری تهران عصر امروز و با حضور دکتر مجید باقری معاون برنامهریزی توسعه سرمایه انسانی شهرداری تهران، سید احمد علوی عضو شورای اسلامی شهر تهران، عبدالمطهر محمدخانی رئیس مرکز ارتباطات و امور بینالملل شهرداری تهران، جوانی و حاجوی شهرداران مناطق ۳ و ۲۲ در پردیس سینمایی ملت برگزار شد.
🔹در این مراسم با نظر هئیت داوران، تیم روابط عمومی شهرداری منطقه۱۷، رتبه اول این دوره را از آن خود کرد.
🔹رویداد "بارش" به عنوان نخستین برنامه ارتقاء روابط عمومی های شهرداری تهران در هفته ارتباطات سال جاری در برج میلاد تهران برگزار شد.
🔹گفتنی است، مراسم اهدای جوایز ساعتی پیش در پردیس سینمایی ملت با حضور جمعی از مدیران ارشد شهری و کارشناسان روابط عمومی مناطق ۲۲ گانه شهرداری تهران برگزار شد.
🔹در این مراسم به ترتیب روابط عمومی شهرداری مناطق ۱۷، ۱۱، ۲۲، ۱۹ و ۱۸ مقام های اول تا پنجم را از آن خود کردند.
#شهرداری_منطقه۱۷
#روابط_عمومی_شهرداری_منطقه۱۷
🆔 https://ble.ir/khesht17
🆔 https://t.me/khesht17
🆔https://chat.whatsapp.com/LQKdPRAXEXmArLIsbnStB1
🆔 splus.ir/khesht17
🆔 https://eitaa.com/khesht_17
هدایت شده از خشتِ ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ برشی از شعر خوانی و سخنرانی شاعری مدیر روابط عمومی منطقه ۱۷ در اختتامیه رویداد بارش
#شهرداری_منطقه۱۷
#روابط_عمومی_شهرداری_منطقه۱۷
🆔https://region17.tehran.ir/
🆔 https://ble.ir/khesht17
🆔 https://t.me/khesht17
🆔https://chat.whatsapp.com/LQKdPRAXEXmArLIsbnStB1
🆔 https://eitaa.com/khesht_17
هدایت شده از خشتِ ۱۷
28.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ یک حکایت متفاوت از یک روابطعمومی روایت محور!
🔹هفته روابط عمومی از راه رسیده بود، دیروز هم توفیق با ما یار بود تا در اولین رویداد بارش رتبه نخست را کسب کنیم.
🔹از همین رو به عنوان یک *روابطعمومی روایت محور،* تصمیم گرفتیم، یک کار متفاوت بسازیم تا در آن همایش اکران شود، می خواستیم از خودمان بگوییم و از ماموریت های متعدد شغلی مان، از دوندگی های مستمر که اغلب از صبح و برخی اوقات از سحرگاهان آغاز می شود و گاه تا شامگاه هم کشیده شده...
🔹این وسط اگر شهردار منطقه تان هم هر روز صبح را گره بزند به شب، کار سخت تر از همیشه می شود.
🔹با این حال اما سعی کردیم حال مان خوب باشد، خواستیم بگوییم در این ایام پا به پای همکاران مان در معاونت های اجرایی دویدم تا زحمات شان را در قالب عکس و کلیپ، مستند و اینفوگرافیک و خبر به سمع و نظر مردمان با صفای منطقه مان برسانیم.
🔹و اما آخر، سعی کردیم دیالوگ های این روایت آمیخته با طنز باشد، این روایت خلاقانه به همت همکاران مان در واحد دیداری و شنیداری «همان سمعی بصری، که قدیم ها می گفتیم☺️» تصویرسازی شده و در قالب موشن گرافی حالا در پیشگاه چشمان شماست.
🔹این چند دقیقه را با ما مشاهده کنید.
#شهرداری_منطقه۱۷
#روابط_عمومی_شهرداری_منطقه۱۷
🆔 https://ble.ir/khesht17
🆔 https://t.me/khesht17
🆔https://chat.whatsapp.com/LQKdPRAXEXmArLIsbnStB1
🆔 splus.ir/khesht17
🆔 https://eitaa.com/khesht_17
Shaeri_1001
☑️ باذن الله...
▪️برای باباحاجی، فرمانده ای که خواب را بر چشم یاغیان شهر حرام کرده بود
▪️پدر شهیدی که چشم ما بود...
🔳 اول
▪️ خب آقای حاج عیسای خسروی، آقای مجاهد، آقای فرمانده، آقای باباحاجی،
امروز ۱۳ تیر ۱۴۰۲ پایانی شد بر هشتاد و چند سال عمر عزتمندانه شما، سرباز گمنام و خداجوی خمینی(ره) که نیروی جوانی و میانسالی اش را به عشق اسلام خرج این راه کرد.
▪️چه ساعت ها که با شما نشستیم و گفت وگو کردیم، چه خاطرات ناب و متفاوت و چه تلاش های تحسین برانگیزی داشتید، هر بار از صفا و اخلاص وجودت محظوظ شدم، چقدر محبت داشتی به من، چقدر حتی عصبانیت هایت حین زندگی روزمره ات دوست داشتم، کاریزما و ادراک کاریزما!
درست است که جای پدرم بودی و بارها گفته بودم عین پدرم خدابیامرزم دوستت دارم، درست است ریشه و پدربزرگ فرزندان من هم هستی، و از این حیث مباهات می کنم. این ها به جای خود اما به رسم ادب و رفاقت و محبت که اصلا وجه مهمی از سبک زندگی شیعه امیرالمومنین(ع) است، خواستم مجدد برای شما بنویسم، این بار برای وداع که خدا می داند چه تلخ و سخت است. انگار که دوباره پدرم را از دست داده ام. یادش بخیر یادداشتی نوشته بودم برایت خواندم، چه قدر خوشحال شدی. این حس و حال شادمان کردن دل های پدر و مادر شهدا یکی از بهترین اتفاقات و احوالات زندگی ام بوده، که بهره معنوی اش را خودم بردم همیشه، اما این بار شرمنده ام که نشد وقتی در قید حیات هستی، مستند زندگی ات را ببینی، پدربزرگ خوش ذوق... چه بگویم،حتما یقینا کله خیر!
▪️گفتم امیرالمومنین(ع) و چه خوش ایامی است سفر ابدی شما، با همین میزان معرفت کم ما، به نظرم می آید، حتما برای فرمانده نستوه و پدر شهیدی که شما باشی، به خاطر همه آن مجاهدت ها و شب بیداری ها برای حفاظت از جان و مال و ناموس مردم، برای خیرخواهی و هواخواهی مردم شهرت و خانواده و تبارت، آن دنیا اجر و ثواب خاص تری قائل باشند، ان شاء الله...
🔳 دوم
هنوز جهاد همگانی نشده بود! که تو عزم میدان کرده بودی! حرف از این روزها نیست ها، برای بیش از پنج دهه پیش، آستین همت بالا زده بودی و شده بودی سرباز خداجوی خمینی(ره)...
🔳 با پیکان شخصی ات، راهی می شدی از نور تا رامسر تا اعلامیه های امام خمینی(ره) را پخش کنی. تا صدای رهبر و امامت را به گوش همه برسانی، در کشاکش انقلاب شهربانی شما را چندین بار دستگیر کرد، گفته بودند "مگر تو زن و بچه نداری؟ چرا نمی روی پی زندگی ات!" گفته بودی: «تمام زندگی و خانواده ام را در راه اسلام و امام(ره) فدا می کنم، رفقای من را دستگیر کرده اید، حالا توقع دارید من بروم و یک جا آرام بنشینم؟»
▪️شجاعت و این مجاهدت که با همراهی رفقایت ادامه داشت، رسیده بود به پیروزی انقلاب و تازه کار شروع شده بود، می گفتی، بعد از پیروزی انقلاب وقتی دوست مجاهدت، شهید عباسعلی ناطق نوری بعد از مدتها آمد نور، گفته بود، می خواهم اولین شخصی را که در شهر نور ملاقات کنم آقای خسروی باشد.
▪️بله! همین قدر لطیف و با عشق و مشتی، چه قدر غبطه برانگیز است اینجور رفاقت ها... اللهم ارزقنا...
🔳با تاکید #شهید_ناطق و عضویت در شورای فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان نور، مقاومت در شهر و مبارزه با منافقین آغاز شده بود، تلاش برای تشکیل کادر کمیته با حضور جوانان مخلص، شجاعت و صلابت شما، دفاع از جان و مال و ناموس مردم شهر خواب را بر چشمان یاغیان شهر حرام کرده بود.
▪️خیابانهای شهر نور شهادت میدهند که ساعت استراحت تان هم با تفنگ خوابیدید و با تفنگ بیدار شدید. حتما شهادت می دهند در روزگار جنگ و کمبود امکانات شانه زیر بار چه مسئولیتی داده بودید، آن قدر که کسب و کار آزاد را رها کردید و پای انقلاب خمینی(ره) ایستادید و جوان دادید و رفیق هایتان یکی یکی شهید شدند...
▪️اصلاً شیعه امیرالمومنین(ع) همین است دیگر، اهل جهاد و شهادت و ادب و روضه است. و پایش بیفتد فرزندانش را هم از عملیات محمدرسول الله، بیت المقدس، کربلای ۴ و ۵ تا دفاع از حرم و خانطومان برای حفظ کیان اسلام و ایران، به قربانگاه عشق می فرستد و فدا می کند. و بعد هم وقتی پیکر عباس، پسر شهیدش را آوردند، روضه عباس بن علی(ع) را بخواند و برای آن دو تا دست رشیدی که در صحرای کربلا از تن جدا شدند و داغش انگاری سینه تمام جوانمردان عالم را سوزانده، اشک بریزد و این شور شیرین، با دل هر صاحب نظری بازی میکند.
▪️امشب ارواح طیبه و تابناک دوستان شهیدت و فرزند دلاور و مجاهدت که در بامداد فیروزه ای کربلای ۴ در ام الرصاص خلعت شهادت بر تن کرد، حتما به استقبالت خواهند آمد، دیگر درد این ایام گذشته را هم نداری، امشب را راحت تر خواهی خوابید پدر عزیز... ان شاء الله در این شب ها مهمان خان پر کرم مولایمان علی(ع) باشی...
#شهیدعباس
#یازیلچی
#رضا_شاعری
🆔 @shaeri_1001