باذن الله... مادر شهید شاعری:
#از_علی_اکبر_جدم_که_بیشتر_نبود
🔺《#خرداد۸۸ عظیم بابایی شهردارِ وقت #منطقه۱۷ به همراه همکاران شان به منزل مان آمدند. آقای بابایی پس از ديدن عکس آقا جواد و دو برادر ديگرم بر روی دیوار خانه، از مادرم پرسيد:《حاج خانم سخت نيست؟! ۳تا جوون از دست دادی؟ مخصوصا آقا جواد که تو منطقه #شهيد شده؟》
🌺#سیدخانم نگاهی کرد و گفت: 《 سخته؟ سخت که هست، اما چی بگم! از #علی_اکبر_جدم که بيشتر نبود....》
#روزجوان_مبارک
@shaeri_1001
#دارالشهدای_تهران
#شهید_جواد_شاعری
#شهدای_غواص
#سید_خانم
#لشگر۱۰_نیرو_مخصوص_سیدالشهدا
https://www.instagram.com/p/BiGkCaCndjd/
باذن الله...
《اگر تو نبودی...》
🔺این روزها که بنگاه خبرپراکنی #روباه_پیر مدام در کانال و سایت هایش در تلاش است تا از #منافقین #شهید بسازد و مطالبه مثلا حقوق بشری به راه بیاندازد، تا به قول امام المسلمین جای #شهید_و_جلاد را عوض کند، با برخی از حضرات روزنامه نگار و #فعال_سیاسی بحثی پیش آمد که هرکس از زاویه دید و نگرش خود آن را تحلیل می کرد، تهش به اینجا رسیدیم که گفتم: شما می گویید ما #پیروخط_امام هستیم، اگر دستور مقابله با منافقین که فرزندان و بزرگان این ملت شریف را در #دهه۶۰ به شهادت رساندند را قبول داشته باشید، باید تسلیم این امر بوده و تصدیقش کنید.
اما در جواب فقط نیشخندی تحویلم دادند که بهتر است این گفت و گو را ادامه ندهیم...
اماما، با خودم فکر می کنم اگر تو نبودی اگر این #انقلاب را به راه نینداخته بودی، الان این ها در این نظام و حکومت منصبی نداشتند و هیچ کاره بودند.
خود را پیرو خط امام می دانند و بر عکس تو عمل می کنند، گمان اشتباه می برند که می توانند نام و نشانت را کمرنگ کنند.
قیام تو دوباره #حماسه_حسینی را در رگ های #شیعیان و مسلمین جهان تزریق کرد.
☑️ #اگر_نبودی معلوم نبود این صاحب منصبان به ظاهر خمینی دوست، در کدام روستا مشغول رعیتی شان زیر دست کدخدایِ ده بودند.
این میزها به کسی وفا نمی کند!
#آدم_باشیم #منافق_نباشیم...
@shaeri_1001
عکس از من نیست
https://www.instagram.com/p/BiOYKWTHkBr/
بعون الله...
«باران گواه و شهادت امضاست»
اگر اشتباه نکنم حاج سعید قاسمی گفته بود : در باغ شهادت بسته بود، #حاج_حسین با شهادتش این در را باز کرد...
یادش بخیر، توی جاده بودم و طوفان بود و #باران
از روی کوه های جاده آب های خروشانی شده بود که به رود سرازیز شده می شد، رودخانه شتاب گرفته بود و خودش را به آب و آتش می زد و به صخره ها می خورد، اما راه به جایی نمی برد، اصلا عرض رودخانه این همه فشار آب را تاب نیاورده بود و سرریز شده بود وسط جاده..
گوشه ای پارک کردم تا #آسمان آرام بگیرد، که خبر شهادتش را در شبکه های مجازی دیدم...
🔹 زنگ زدم فرمانده#سپاه_همدان #محسن_فرجی افسر همراه حاجی و چند تن از دوستانش، همه مصاحبه ها را زیر همان باران و گوشه جاده با گوشی تایپ کردم و فرستادم برای همکارم و در خبرگزاری منتشر شد.
بعد هم آمدم تهران و با آقای حمیدرضا #حاجی_بابایی مصاحبه مفصل گرفتم.
راستش را بخواهید به دلایلی که بر من پوشیده است می خواستم بروم سراغ کار دیگری....
اما معتقدم، ماندنم در این کار، به خاطر همین چند مصاحبه کوتاه آن روز در ماشین بود...
همانطوری که درِ شهادت را برای دیگران باز کرد، راه را نشان من هم داد و دستم را گرفت و آورد و نگذاشت تا فاصله بگیرم و بروم از محله...
☑️ بعضی وقت ها آدم های موثر کار زمین مانده دیگران را بر می دارند و به دوش می کشند، #شهید که نفسش حق و خونش مطهرش چراغ راه است.... پی نوشت: در این عکس اقای حاجی بابایی عکس های برادرش #شهید_علیرضا و حاج حسین را داشت نشانمان می داد و خاطره اش را نقل می کرد...
روح #حاج_حسین_همدانی عزیز شاد