عطر نفس
خورشید زکعبه سرزده یاماه است
دل درطلب سپیدة دلخواه است
عطری که دل ازدست ملائک برده است
عطر نفس علی ولی الله است
#سیدهاشم_وفایی
قهرمان کربلا
دین جاودان شدازنفس جاودانی ات
شداُسوۀ تمام جهان زندگانی ات
باغ امید وگلشن صبرو وفا وعشق
سیراب شدزمرحمت آسمانی ات
دردفتر مجاهدت ودین ومعرفت
صدهاحکایت است ز راز نهانی ات
روزی که سایه سارمحبّت خراب شد
خورشید بهره مند شدازمهربانی ات
بعداز هزار سال ملائک درآسمان
درحیرتند ازتو و ازجان فشانی ات
وقتی که ذوالفقار کلامت کشیده شد
لرزیدکاخ ظلم ازآن خطبه خوانی ات
ای زینبی که در سفر کربلای عشق
ایثار تکیه داد به قدکمانی ات
بی خودنگفته اند که اُمّ المصائبی
هرگزندید چشم فلک شادمانی ات
ای قهرمان کرب وبلا، زینب صبور
ثبت است درصحیفه ی دل قهرمانی ات
تا روز رستخیز، زکرب وبلا به عرش
پر می زند کبوتر نام ونشانی ات
مهمان لطف توست«وفایی» تمام عمر
شرمنده است ازتو و از میزبانی ات
#سیدهاشم_وفایی
مشتاق وصل
ای که چراغ یادتو،شدنوردوعینم
بی تواسیردرد و رنج عالمینم
ای آرزوی خفته درخون، ای حسینم
بعداز توچشمانم پُراز خون جگرشد
ازآتش داغت، دل من شعله ورشد
امشب دل من درحصاردرد، تنهاست
امشب دلم تنگ توودیدارباباست
امشب دلم مشتاق وصل روی زهراست
ازداغ هجرانت غمی جانکاه دارم
بعد ازتوعمری مثل گُل کوتاه دارم
بعدازتوغم ،درسینه ی من موج زن بود
بعدازتو تنها مونسم این پیرهن بود
این پیرهن ای کاش بهر من کفن بود
ازشوق وصلت سینه ای پُرجوش دارم
پیراهنت را باز درآغوش دارم
ای رهنورد و رهبرراه عقیده
مرغ دلم باردگرسویت پریده
آیم به دیدارتو،باقد خمیده
محبوب قلب خسته ی زینب کجایی
امشب توباید پیشواز زینب آیی
دروادی طف،روزعاشورا برادر
تاپیشوازت آمدم بادیده ی تر
برحنجرتو بوسه دادم جای مادر
رفتی ودل دنبال تو،مهجورمی رفت
بارفتنت ازچشم زینب ،نورمی رفت
آن لحظه ای که باهزاران دردجانکاه
جسم تورادرقتلگه دیدم به ناگاه
بوسه زدم برحنجرت باناله وآه
گفتم پس از تو ازجهان، سیرم حسینم
بارفتن تو زود می میرم حسینم
توشورصبرومذهبم بودی برادر
آموزگارمکتبم بودی برادر
توشاهد تاب وتبم بودی برادر
درهرکجاباشی ،مرا نور وجودی
من بی تومی مُردم ،اگربامن نبـودی
ای ذکریادت چلچراغ هرشب من
درهرنفس نام توشدذکرلب من
بانام توپایان پذیرد مطلب من
گفتاسخن ازدردمن ،طبع «وفایی»
باوصل توپایان پذیرد ،این جدایی
#سیدهاشم_وفایی
میل پریدن
آن امامی که زتقوا دل روشن دارد
دلی از نور خداوند مزین دارد
هر زمان روی به گلزار مناجات کند
مثل غنچه دل شب میل شکفتن دارد
تیر درچله نهاده است به محراب دعا
هدف محو ستم سوزی دشمن دارد
زین حقیقت که نوشتند زساق المرضوض
چه بگویم چه کسی تاب شنیدن دارد
گردنش خم نشود در بر دشمن هرگز
گرچه او کنده و زنجیر به گردن دارد
روزگاری است غریب این که پس ازاین همه رنج
نقشی از ارث فدک را به روی تن دارد
تازیانه چو زند دشمن ظالم به تنش
فاطمه در غم او ناله و شیون دارد
کوجگر گوشه ی او تا که بیاید نگرد
پاره های جگر خویش به دامن دارد
چون همایی که بود مقصد او عرش برین
هوس پر زدن و میل پریدن دارد
گرچه بسیار دراین سوک نوشتند ولی
غربت اوست «وفایی» که نوشتن دارد
#سیدهاشم_وفایی
شب یلدائی
خیز بر گلشن سزسبز ولا سر بزنیم
ساغر از چشمه ی جوشنده ی کوثر بزنیم
خیز تا آن که به پای دل غمدیده ی خویش
قدمی درحرم موسی جعفر بزنیم
شرط آزادگی آن است که با پیرویش
تیشه بر ریشه ی بیداد ستمگر بزنیم
به حضورش ز ره صدق سلامی ببریم
به هوای سرکویش ز وفا پر بزنیم
گرچه دوریم ز درگاه شریفش ،اما
خیز تا حلقه ای از اشک برآن در بزنیم
جای دارد به سرافرازی خود ناز کنیم
گر به خاک حرمش بوسه مکرر بزنیم
سزد ازماتم او در شب یلدایی غم
با دل غمزده بر سینه و برسربزنیم
به جگر گوشه ی او تسلیتی برگوئیم
ناله ها با پسرش از دل مضطر بزنیم
غم او چون غم زهراست سزد درغم او
حرفی از ماتم زهرای مطهر بزنیم
گر«وفایی» طلبی خیر دو دنیا، باید
دست بردامن اولاد پیمبر بزنیم
#سیدهاشم_وفایی
طور وفا
از بس تنت کاهیده از جور وجفا بود
گویی که بر سجاده، جای تو عبا بود
یک لحظه غافل از خدای خود نگشتی
لب های تو مشغول ذکر ربنا بود
موسی شدی و طور تو شد کنج زندان
موسی، همه شب، مات این طور وفا شد
برغُربتت زنجیرها خون گریه کردند
خوناب غم هایت روان، از ساق پا بود
هر روز روزه بودی و هنگام مغرب
با تازیانه وقت افطار شما بود
در زیر زنجیر گران، خون گلویت
یادآور خون شهید کربلا بود
از معنی «قعرالسجون» گودال پیداست
گودال سرخی که برایت آشنا بود
چون فاطمه تو مستجاب الدعوه بودی
عجل وفاتی آرزویت از خدا بود
بی حُرمتی کردند بر جسم شریفت
جسمت به روی تخته ای از در چرا بود
هرجا «وفایی» با دل خونین نظر کرد
شیعه به پاس این مصیبت، در عزا بود
#سیدهاشم_وفایی
منم گدا
غبارم و فتاده ام به پایش
هوائیم چو ذره در هوایش
خدا نگیرد از دلم ولایش
من و ولای، موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
فدای نغمه های یارب او
فدای سجده های هرشب او
فدای غربت و غم و تب او
سرم فدای موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
شنیده ام ز غصه او فسرده
پای ورا زنجیرها فشرده
شنیده ام که تازیانه خورده
دل و عزای موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
سوده شده چرا تنش خدایا
فدای زخم گردنش خدایا
به روی شانه بردنش خدایا
نبود سزای، موسی بن جعفر
منم گدای موسی بن جعفر
#سیدهاشم_وفایی
خونین دل
هشتمین مولا، با سینه ای خسته
از غم بابا ، شال عزا بسته
می چکد اشکِ ، او از غم بابا
آه و واویلا صد آه و واویلا(2)
آن که خونین دل، از این زمانه شد
پیکرش مجروح، از تازیانه شد
زنده شد بهرش ،داغ و غم زهرا
آه و واویلا صد آه و واویلا(2)
وای از آن مولا، از قلب صدچاکش
خون روان گشته، از حنجر پاکش
سلسله زخمی، کرده گلویش را
آه و واویلا صد آه و واویلا(2)
آن که در زندان ، کاهیده پیکر شد
ازچه تابوت ، او تخته ی در شد
غُربت او زد، آتش به جان ما
آه و واویلا صد آه و واویلا(2)
گر رضای او، قدی کمان دارد
پای تابوتش زهرا فغان دارد
کرده از داغش ، بزم عزا برپا
آه و واویلا صد آه و واویلا(2)
گرچه او رفته، راه و مرامش هست
درجهان زنده، نام و پیامش هست
کاظمین او ،شد قبلــه ی دل ها
آه و واویلا صد آه و واویلا(2)
#سیدهاشم_وفایی
هدایت شده از کانال اشعارحاج سیدهاشم وفایی
بعثت
برتاج رسول وخلعت اوصلوات
برنور وجود و طلعت او صلوات
درمحفل جشن مبعث او با شوق
بفرست به پاس بعثت اوصلوات
ذکر صلوات
از دوست تورا اگرکه چشم یاری است
برخیز که فصل طرب وبیداری است
دربعثت پیغمبرنور و رحمت
ذکر صلوات روی لب ها جاری است
نور خداوند
هردل که فروزنده چومهروماه است
ازبعثت پیغمبـــر مــا آگــاه است
آئینـه ای از نور خـــداونــدی او
ذکر صلــوات بر رســول الله است
#سیدهاشم_وفایی