پس از پایان جنگ ، روح خستگی ناپذیرش آروم و قرار نداشت و باز برای مبارزه به #جبهه ی غرب رفت. آنجا به دست کومله ها #اسیر و بسیار #شکنجه شد.
🍃⚘🍃
طوری که وقتی پیکر#شهید را بازرسی کردند دیدند که همه ی دندان هایش شکسته شده و از ناحیه ی دست و پا و سینه و صورت سوزانده شده و وقتی که نتوانسته بودند از ایشان #اقرار بگیرند به وسیله ی تیر خلاص به سرش،
ایشان را به #شهادت رساندند.
🍃⚘🍃
بعد از #شهادت پدرش متوجه شدند که #شهید مدت #٢ سال هر شب برای #عیادت به دیدن #جانبازان می رفت و آنها را تر و خشک می کرد و برایشان میوه تهیه می کرد و شبها این کارها رو به طور #پنهانی انجام می داد.
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید مسعود امینی در تاریخ ۱۳۶۹/۶/۳۰ در #سردشت به دست کومله ها #اسیر و #شکنجه و از #ناحیه ی دست و پا و سینه و صورت سوزانده و در آخر به وسیله #تیر خلاص به سرش به #شهادت رسید.
🍃⚘🍃
مزار#شهید
تهران ، بهشت #حضرت زهرا سلام الله⚘ علیها ، قطعه ی ۲۴
🍃⚘🍃
اما #حسین همچنان فریاد میزد: «زود باشید! عجله كنید! رد شید! معطل نشید! از روی كمرم بپرید! بپرید و خودتان را به خشكی برسانید وگرنه همه تلف میشویم."
🍃⚘🍃
#فرمانده گردان، صدایش را بلند كرد و گفت: «#حسین! خجالت بكش! كی میتونه پا روی تو بذاره و بگذره. مگه كار راحتی است.»😭
🍃⚘🍃
ولی #حسین همچنان #التماس میكرد كه معطل نشوید. صبح روز بعد،#پیكر بی جان #حسین را در حالی كه #سیمهای خاردار را در #بغل داشت و #تیر دشمن #پهلوی نازنینش را شكافته بود، در همان #نقطه پیدا كردیم و به #عقب برگرداندیم.😭
🍃⚘🍃
سرانجام#شهید حسینعلی عالی هم در سال #۱۳۶۵ در #عملیات کربلای پنج به آرزویش که همانا#شهادت در راه#خدا♡
بود رسید.
🍃⚘🍃
#مزار#شهید
#زادگاه ایشان روستای جهانگیر،
شهر زابل
🍃⚘🍃
علقمه موج شد،عکسِ #قمرش ریخت به هم😭
دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا که ازگیسویِ اولختۀ خون ریخت به مشک😭
کیـسویِ #دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از #چشـمش😭
حیف ازآن چشم،که مژگانِ ترش ریخت به هم
#خواهرش خوردزمین، مادرِاصغر غش کرد😭
او که افتاد زمیـن ، دور و برش ریخت به هم
قبـل از آنیـکه #بـرادر بـرسـد #بـالیـنش 😭
#پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش #ام بنـین 😭
عوضش #فاطمه آمـدبه سرش ریخت به هم
#کِتـف ها را کـه تکان داد ، #حسیـن افتـادو😭
دست بگذاشت به رویِ #کمـرش، ریخت به هم
خواست تـاخیمه رساند، #بغـلش کـرد،ولی😭
#مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب #عمـود آمـد و ابـرو واشد😭
خورد برفرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
#تیـر بود و تبـر و دِشـنه، ولـی #مـادر دید😭
نیزه ازسینه که ردّشد، #جگرش ریخت به هم
بـه سـرِ #نیـزه ز پهـلو #سرش آویـزان بود😭
#آه😭 بـا سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
(حسن لطفی)
#ما_ملت_امام_حسینیم