•
▪️یه بار امیرالمؤمنین بهش فرمودن:
میثم! یه روزی تو رو به خاطر دوستی
با من روی این نخل دار میزنن!
از اون روز میثم تا آخر عمرش با عشق
مراقب اون نخل بود و بهش رسیدگی
میکرد...
امیرالمؤمنینِ قلبم! توی این شبها،
_ من سرگذشت میثم تمارم آرزوست...
#شب_قدر
💠 @shagerde_ostad
•
بسم الله الرحمن الرحیم ✨
خب وقتشه هندزفریها رو آماده کنیم و
بشینیم پای حرفهای حضرت خالق 🌱
🔸صوت ترجمه روان و شیرینِ قرآن کریم 📖
🗓 روز هجدهم رمضان: جزء ۱۸ 👇
•
May 11
•
▪️به یاد قدیمها، جنگها، دوستان و عزیزانی که جلوی چشمهاشون پر پر شدن، دلشون گرفته بود؛
▪️رو به پیامبر فرمودن:
یا رسول الله یادتونه بعد از جنگ احد، چقدر از دوستان و همراهانمون شهید شدن؟ ولی من با اون همه زخمی که داشتم زنده موندم... خدا میدونه چقدر برام سخت بود که ازشون جا موندم! خدا میدونه چقدر حسرت شهادت داشتم... ولی مگه شما به من نفرمودین که تو هم بالاخره شهید میشی؟
▪️پیامبر فرمودن: علی جان هنوز هم میگم تو شهید میشی. اما یه سؤال ازت دارم؛ اگه زمان شهادتت برسه، اون لحظه صبر میکنی؟
▪️امیرالمومنین فرمودن: صبر؟ اون جا که دیگه جای صبر نیست! اون موقع وقت شادیه!... وقت شُکره... من سالهاست آرزوی اون لحظه رو دارم... 🥀
#شهادت_امیرالمؤمنین 🖤
#شب_قدر
#روایت_من
💠 @shagerde_ostad
•
اميرالمؤمنين، «یعسوب الدین» نامیده شد به این جهت که، «یعسوب» در لغت، به معنای فرمانده زنبوران عسل است.
او جلوی درب کندو میایستد و فقط به زنبورهایی اجازه ورود میدهد که بوی عطر گل بدهند.
اميرالمؤمنين علیهالسلام نیز در روز محشر کنار حوض میایستد و فقط کسی را سیراب میکند، که رایحه محبتش را بدهد.
📚 البروج فیالسماء اميرالمؤمنين
👤 علامه الهادی بن الوزیر
#فضائل_امیرالمؤمنین
💠 @shagerde_ostad
•
◾️ بدهی اميرالمؤمنين!
▪️تو کوفه یه تاجری بود، به اسم ابوجعفر؛
ایشون یه اخلاق خوبی داشت؛ این که
هروقت یکی از شیعیان ازش قرض میخواست،
بدون چون و چرا بهش میداد،
و به غلامش میگفت:
- توی دفتر بنویس علیبنابیطالب فلان مبلغ قرض گرفته.
▪️یه مدت گذشت و ابوجعفر ورشکست شد!
دستور داد برن سراغ دفتری که قرضها رو ثبت کرده بودن، اسم هرکس که از دنیا رفته بود رو خط بزنن و از کسانی که زنده بودن، بخوان که قرضشون رو پرداخت کنن.
▪️اما این کار هم ورشکستگیشو جبران نکرد!..
▪️یه روز که جلوی خونهاش نشسته بود، یه رهگذر، با تمسخر بهش گفت:
حالا اونی که به اسمش به مردم پول قرض میدادی (اميرالمؤمنين) کجاست؟ چرا کمکت نمیکنه؟!
▪️ابوجعفر خیلی از این حرف ناراحت شد و شب رو هم با همون ناراحتی خوابید...
▪️تو عالم رویا پیغمبر، امام حسن و امام حسین رو دید.
پیامبر به امام حسن فرمودند:
- حسن جان پدرت کجاست؟
اميرالمؤمنين فرمودند:
- در خدمتم یا رسولالله.
پیامبر فرمودند:
- علی جان چرا طلب این مرد رو بهش نمیدی؟
اميرالمؤمنين فرمودند:
- الان اومدم خدمتتون که پرداخت کنم.
▪️اميرالمؤمنين، یه کیسه سفید که داخلش هزار اشرفی بود دادن به دست ابوجعفر و فرمودن:
- بیا ابوجعفر این مال توئه؛ از این به بعد هم هرکدوم از فرزندان من ازت قرض خواستن بهشون بده و خیالت راحت باشه که دیگه فقیر نمیشی..
▪️ابوجعفر، وقتی از خواب بیدار شد، دید یه کیسه سفید، با هزار اشرفی تو دستشه!
▪️اونو به همسرش نشون داد؛
همسرش باناراحتی گفت:
- اگه این پول حق مردمه و یه کلکی سوار کردی که اونو برای خودت برداری، از خدا بترس و ببر پسش بده!
▪️ابوجعفر جریان خواب رو تعریف کرد..
همسرش گفت:
- اگه راست میگی برو دفتر حسابتو بیار!
▪️دفتر حسابها رو که آوردن، دیدن هر قرضی که به اسم اميرالمؤمنين بود، مبلغش ناپدید شده..
_______
📚 منبع:
الروضه فی فضائل اميرالمؤمنين علیبنابیطالب علیهالسلام/ ابن شاذان قمی/ ص ۲۷
#روایت_من
#فضائل_امیرالمؤمنین
💠 @shagerde_ostad
•
تو میدون جنگ حریفش نشدن،
توی محراب زدن...
بین نماز زدن...
از پشت زدن... 🖤🥀
#شهادت_امیرالمؤمنین
💠 @shagerde_ostad
•
▪️بعد شهادت اميرالمؤمنين یه روز معاویه خواست به عدی بن حاتم (پسر حاتم طایی) زخم زبون بزنه؛
▪️گفت: عدی پسرهات چی شدن؟!
▪️عدی بن حاتم گفت: هر سهتاشون تو صفین فدای علی شدن!
▪️معاویه گفت: علی در حق تو بیانصافی کرد که پسرهای خودش رو عقب نگه داشت تا سالم بمونن، اونوقت پسرهای تو رو فرستاد جلو که کشته بشن!
▪️عدی گفت: من در حق علی بیانصافی کردم که امروز علی شهید شده و من هنوز زندهام...🥀
_________
📚 منبع:
الکنی و الالقاب، ج 2، ص 105
#حدیث_عشق
💠 @shagerde_ostad
•
شک ندارم که خطاکارم و بد، آه ولی
بِعَلــــــــیٍ بِعَلــــــــیٍ بِعَلـــــــــیٍ بِعَلـــــــــی...
#شب_قدر 🌙
💠 @shagerde_ostad
•
میفرمود:
_ «شـادیاش دوام ندارد
و کسـی از اندوهـش در امان نیسـت!»
+دنیا را میگفت... ❤️🩹
(خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه)
💠 @shagerde_ostad
•
بسم الله الرحمن الرحیم ✨
خب وقتشه هندزفریها رو آماده کنیم و
بشینیم پای حرفهای حضرت خالق 🌱
🔸صوت ترجمه روان و شیرینِ قرآن کریم 📖
🗓 روز نوزدهم رمضان: جزء ۱۹ 👇
•
•
🔰اعتراض وارد نیست!
▪️با یه حالت عصبانی و بیادبانه اومد پیش پیامبر و گفت:
تا حالا هرچی گفته بودی ما قبول کردیم؛ ایمان آوردیم، نماز خوندیم، روزه گرفتیم...
به اینها راضی نشدی حالا این جوون (امیرالمؤمنین) رو کردی جانشین خودت؟! این دستور رو خودت دادی یا از طرف خداست؟!
▪️پیامبر که از شدت عصبانیت چشماشون سرخ شده بود، سه بار قسم خوردن که این دستور خداست نه من!!
▪️بازهم باور نکرد! گفت:
- اگه این دستور خداست، خدایا یه سنگی از آسمون بفرست تا همین جا جون من رو بگیره!
▪️از مسجد اومد بیرون که سوار شترش بشه، همونجا یه سنگ از آسمون اومد، جوری خورد به سرش که از مخرجش خارج شد و در جا به درک واصل شد!
آیه اومد:
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿١﴾
لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿٢﴾
مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ ﴿٣﴾
خلاصهاش میشه:
یه کافری درخواست عذاب کرد،
ماهم اجابت کردیم :)
__________
📚 منابع:
1- الغدیر، ج1، ص 242
2- آمال الواعظین، ج2، ص 593 - 594
#فضائل_امیرالمؤمنین
💠 @shagerde_ostad
•
▪️یه روز جناب عمار، امیرالمؤمنین رو دید که خیلی عصبانیان! علتش رو سوال کرد؛
▪️حضرت فرمودن: وقتی داشتم از کوچه میگذشتم دیدم یه مردی داره با یه زن دعوا میکنه و سرش داد میزنه!
همین الان برو سراغش و بهش بگو اگه به این کارش ادامه بده علی با ذوالفقار میاد!
▪️عمار رفت، پیام امیرالمؤمنین رو به اون مرد رسوند و آرومش کرد.
بعد، با صدایی بلند، یه طوری که همه بشنون گفت: این رو بدونید که اگه کسی سر خانمها فریاد بزنه، مولای من تحمل نمیکنه و با ذوالفقار میاد سراغش!...
___
📚منبع:
الفضائل، ابن شاذان قمی، ج ۱، ص ۶۴
#روایت_من
#حسن_روح_الامین
💠 @shagerde_ostad
•
این همه خشم چرا امیرالمؤمنینِ من؟
نکنه از چنین صحنهای خاطرهٔ بدی دارین! 😭💔🥀
💠 @shagerde_ostad