eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
538 دنبال‌کننده
1هزار عکس
160 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه : گردآفرید خندید و به بام دژ رفت و سپاه دشمن را نگاه کرد و تا سهراب را پشت دژ دید گفت « ای شا
اینجا یه مثل داشت که « خورد گاو نادان ز پهلوی خویش» یعنی یک گاو نادان خودش انقدر غذا میخورد و فربه میشود که کشته میشو و سهراب هم اینجا به گاوی تشبیه شده که از زیاده خواهی خود کشته خواهد شد ...
نمیدانم خوشحال کننده است یا ناراحت کننده 😐😂 ولی ممنانت
چرا گُستَهم پسرشه ... اما به اندازه گردآفرید حماسی نبوده... فقط تو جنگ دوازده رخ بود که خواست لقمه بزرگ تر از دهنش برداره و اگه بیژن نرسیده بود مرده بود 😐😂😂
نگاه عرفانی به همای سعادت و : @shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
«سیمرغ، تجلی امر قدسی» در عجایب‌المخلوقات محمد بن محمود داستانی شگفت دربارۀ همای آمده است. طبق این داستان، هندویی با شخصی گفتگو می‌کند و به او می‌گوید اگر همای بر سر من بنشیند، بلاساغون را ویران می‌کنم و آن شخص دیگر، خلاف هندو نظر می‌دهد. همای بر سر هندو می‌نشیند و وی بلاساغون را نابود می‌کند. در پایان هندو به آن شخص دیگر می‌گوید: «من خشم خداام. مرا مسلط کرده. اگر خلق خدا نیت نیکو کردندی، بر سرِ تو نشستی. چون بدنیتند، لاجرم بر سر من نشست.» همای چون پرندۀ پیام‌آورِ امر قدسی، ناگزیر هم سویه‌های تاریک و هم سویه‌های روشن متافیزیک را به ارمغان می‌آورد. آن‌طور که از این روایت برمی‌آید، همای همیشه سعادت‌بخش نیست و بسته به موقعیت و خواست امر قدسی، می‌تواند پیام‌آورِ قهر خدا باشد. می‌توان گردآمدنِ این دو سویۀ اهورایی و اهریمنی در وجود باشنده‌ای چون همای را بازبسته به پیوند او با دوزخ و بهشت دانست. پرنده‌ای اساطیری چون همای، علاوه‌بر پیام‌‌آوری، می‌تواند چون دریچه‌ای باشد که دوزخ یا بهشت را به زمین می‌آورد. ازین چشم‌انداز، شخص از طریق پرنده متناسب با نیازهای متافیزیکی‌اش با امر قدسی پیوندی می‌سازد. ازهمین‌روست که تفأل به پرنده همانندِ دیگر نمونه‌های تفأل تفسیرپذیرست؛ یکی پرواز همای را نشانۀ سعادت می‌داند و دیگری شقاوت. همای ازین‌جهت، شباهتی جالب با سیمرغ دارد. سیمرغ چون توتم زال، برای خاندان او پیوسته پیام‌آور سعادت و خوش‌بختی است. سوزاندنِ پر سیمرغ همراه با ظهور آنی اوست. زال در سختی‌ها پری از سیمرغ می‌سوزاند تا چون باشنده‌ای پشتیبان از او در برابر قهر امر قدسی نگاه‌داری کند. بااین‌همه، سیمرغ در شاهنامه چهره‌ای منفی نیز دارد. اسفندیار در یکی از خوان‌های خود با سیمرغ رویاروی می‌شود و او را می‌کشد. از نظر اسفندیار کشتنِ سیمرغ خواست خداست چرا که: «تو بردی پی جادوان را ز جای.» یعنی اسفندیار سیمرغ و پیوستگانش را جادوگر می‌داند. سیمرغ‌کشی اسفندیار پیش‌درآمدی است بر رستم‌کشی او. پس از است که اسفندیار به سیستان می‌رود تا دست رستم را ببندد و نزد بیاورد. در نبرد رستم و اسفندیار پیروزی با شاهزاده است چه او پیشتر، سیمرغ، توتم رستم را کشته و از این طریق، بر او چیره گشته است اما زال با سوزاندنِ پر سیمرغ و فراخوانی او، به روشی جادوانه رستم را از مرگ نجات می‌دهد. پس در این داستان ما با دو سیمرغ آشنا می‌شویم: یکی سیمرغ زال که برای او خوش‌یمن است؛ دودیگر سیمرغ جادو که اسفندیار به قتل می‌رساند. به‌عبارتی، می‌توان گفت سیمرغ تجلی امر قدسی است که یک‌بار مایۀ سعادت است و بار دیگر و از چشم فردی وابسته به توتمی دیگر، یعنی اسفندیار، مایۀ شقاوت. قتل سیمرغ به دست اسفندیار به معنای تلاش وی برای چیرگی بر سویۀ دوزخیِ امر قدسی است؛ هر چند قتل سیمرغ از نظر خاندان ، احتمالاً به معنای چیرگی دوزخ بر بهشت است. پس ظهور و مرگ سیمرغ از دو چشم‌انداز تفسیرهای متضادی را سبب می‌شود. پس سیمرغ چون همای، می‌تواند نمادی از ویرانگری باشد و این‌گونه نیز می‌شود چه پس از قتل اسفندیار به دست ، به دست ،‌ پسرِ ، ویران می‌شود. تعارض میان رستم و اسفندیار در تضاد میان دو تفسیر متفاوت از حضور سیمرغ نمادین می‌شود. @shah_nameh1
ولی دوستان خواهشمندم در مباحث آینده لطفا با کمال فروتنی و ادب مطالب رو در ناشناس بنویسید تا با اطمینان خاطر من بزارم داخل کانال 🤝
بچه ها این ناشناس ها قراره پاک بشن ولی تو کانال جواب ناشناس ها یعنی این @shah_nameh2 میمانند
خیلی خب برای امشب کافیه ... بقیه بحث برای شب های بعدی ...
هدایت شده از 🛡️bodyguard🛡️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سواستفاده یهودیان از منشور کوروش💔 اگه کوروش کبیر این روزا رو میدید هیچوقت آزادشون نمیکرد! ▪️ ▪️ 𝗝𝗼𝗶𝗻 𝘂𝘀 anti bts fan |🚽🩸🦠
پایان داستان که سخنان را شنید ننگ اش آمد و خواست دژ را به آسانی فتح کند و تصمیم گرفت شب هنگام، دژ سپید را تسخیر کند... وقتی سهراب از مقابل در دژ بازگشت اعضای دژ از راهی مخفی که در دژ بود فرار کردند و پیر، مرد نویسنده را پیش خواند تا نامه ای به شاه بنویسد ، در شروع نامه بر خداوند آفرین کرد و گفت « سپاهی بزرگ با جنگجویان بسیار آمده که در این سپاه پهلوانی هست که چهارده سال بیشتر ندارد اما به بلندی سرو است و به بزرگی خورشید و سینه اش مانند سینه فیل است و کسی را من تا کنون این چنین ندیدم شمشیر هندی اش را که بیرون میکشد دریا و کوه در مقابلش تاب ندارند و فریاد او از رعد غرنده تر است ... دلاور به جنگ او رفت اما او را از روی زین انداخت و اسیر کرد... تا کنون بسیار سواران ترک دیدم اما او با بقیه فرق دارد ... انگار که نریمان است ... اگر شهریار عجله نکند و سپاه را نراند کسی نمی تواند حریف او شود » نامه را مهر کرد و به فرستاده داد و گفت « چنان برو که فردا صبح هیچ از از سپاهیان دشمن تو را نبیند » فرستاده نامه را گرفت و سوی شهریار روانه شد... وقتی خورشید غروب کرد سپاه ترکان آماده شدند و سهراب هم نیزه به دست به دژ حمله کردند ولی تا به دژ رسیدند یک نفر هم در آن پیدا نکردند ... @shah_nameh1