eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
522 دنبال‌کننده
1هزار عکس
161 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
شاهــنامهٔ فردوســی
شاهنامه بایسُنقُری خریدممممم🥲😍 @shah_nameh1
‌ بچه ها به هیچ عنوان بایسنقری نخرید 😐 فقط عکساش جالبن داستانش ناقصه ‌
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید https://eitaa.com/shah_nameh1/2139 آرش حرمت داره نه لذت ........ 🥲👍
ادامه : خورشید چادر سیاه شب را درید و بیرون آمد ، به کوه هماون رسید و به گفت « از جایت تکان نخور و سپاه را هم حرکت نده ، بروم نزد سالار ایرانیان تا ببینم برای چه در کوه مانده اند و به چه چیز امیدوارند »‌ نزدیک سپاه ایران آمد و فریاد زد « پهلوان ! اکنون پنج ماه است که میجنگید و در جنگیدن شکست می‌خورید ، از گودرزیان همه کشته شدند ، حالا مانند میش در کوه پناه گرفته اید اما همه کشته خواهید شد » طوس پاسخ داد « تو دروغ گویی ، این جنگ را تو با مرگ شروع کردی بعد هم با دروغ برای خودت زمان خریدی ، حالا هم من بخاطر کم بود علف اسبان مان به کوه آمده ام . شاه از اخبار جنگ مان خبر دار شده و به زودی لشکری بزرگ با و به کمک مان خواهد فرستاد و آن روز دیگر توران باقی نخواهد ماند.» پیران که این را شنید دستور داد تا کوه را محاصره کنند . وقتی علف اسبان و تمام شد به فکر جنگ افتادند ، هومان به پیران گفت « حالا باید به کوه حمله کنیم و کار ایرانیان را بسازیم » پیران پاسخ داد « نه ، فعلا همه‌ چیز به سود ماست ، علف اسبانشان که تمام شد ، خودشان برای امان خواهی میآیند ، اکنون وقت بخشیدن است نه جنگ » خبر این حیله دشمن به ایرانیان رسید . پیر به طوس گفت « ما ناچاریم بجنگیم ، بیشتر از سه روز غذا نداریم و سپاه گرسنه است . اکنون وقتی شب شد باید سوارانی را انتخاب کنیم و به تورانیان شبیخون کنیم ، فرجام جنگ همین است ، گروهی کشته میشود و گروهی به تاج و تخت میرسد » @shah_nameh1
گیر افتادن سرداران : که سخنان را شنید ، دلش پر از درد و انتقام شد . یک سوی لشکر را به سپر و سوی دیگر را به و ، پرچم را هم به دست داد . سپس خود و و ، گرز ها برداشتند و به قلب سپاه دشمن زدند و دریای خون به راه انداختند. فریاد از سپاه توران بلند شد که « پرچم پاره شد » که این را شنید سوار بر اسب سیاه عربی اش شد و به سوی قلب لشکر تاخت ، و فهمید که طلایه از ایران شبیخون زدند و بسیاری را کشته اند . پس سوی لشکریان ترکان فریاد زد « اینجا هیچ نگهبانی نبود ؟ شما سیصد برابر آنهایید . هنگام جنگ وقت خوابیدن است ؟ حالا همه گرز هایتان را بردارید و به آنان حمله کنید ، نباید حتی یک نفرشان زنده بماند » بوق جنگی زدند و حمله کردند ، سواران ایران نیز آماده حمله بودند . شب تیره از گرد و غبار سپاه ، ماه و ستاره هم پیدا نبود . هومان به لشکریان گفت « از بزرگان هیچ کس را نکشید ، دستگیر کنید و نزد من آورید » طوس به گیو و رهام گفت « جانمان در خطر است مگر اینکه خدا یاری مان کند » سپس هر سه مانند شیری که از جای برخیزد ، به سمت سپاه توران حمله کردند. هومان به آنان گفت « نه نمیتوانید بجنگید ، و نه میتوانید فرار کنید . بخت بدتان چنین بوده » سواران ایران افسوس خوردند و از رستم و شیدوش و بیژن و گستهم یاد کردند که « کاش کسی از ایران به یاری مان بیاید ، که ما به جنگ نیامدیم ، بلکه به یکباره در کام تمساح افتادیم ، افسوس از تاج و تخت شاه که ما سرداران را این چنین گرفته اند... و در اند و کار ایران اینجا تمام خواهد شد » @shah_nameh1
بچه ها تا چند روز نمیتونم ادامه داستان رو بزارم🥲❤️
‌ قبلنا وقتی می‌شنیدم که میگفتن فردوسی بزرگ ترین حماسه سرای ایرانه ، با خودم میگفتم مگه چند تا حماسه سرا داریم که فردوسی بزرگ ترینشونه... بعد فهمیدم کلی حماسه سرا داریم ولی فردوسی از بس خفن بوده بقیه اصلا به چشم نیومدن 😂💔 ‌
آمدم زیارت ❤️
کربلا انگار یه دنیای دیگه اس🥲
‌ به ذره گر نظر لطف بوتراب کند...‌ ‌ به آسمان رود و کار آفتاب کند... @shah_nameh1