شاهــنامهٔ فردوســی
شاهنامه بایسُنقُری خریدممممم🥲😍 @shah_nameh1
بچه ها به هیچ عنوان بایسنقری نخرید 😐
فقط عکساش جالبن
داستانش ناقصه
هدایت شده از روزمره | شاهنامه
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/shah_nameh1/2139
آرش حرمت داره نه لذت
#دایگو
........
🥲👍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فردوسی
پ.ن البته ایده فردوسی نیس ولی خب...
@shah_nameh1
ادامه :
خورشید چادر سیاه شب را درید و بیرون آمد ، #پیران به کوه هماون رسید و به #هومان گفت « از جایت تکان نخور و سپاه را هم حرکت نده ، بروم نزد سالار ایرانیان تا ببینم برای چه در کوه مانده اند و به چه چیز امیدوارند »
نزدیک سپاه ایران آمد و فریاد زد « پهلوان #طوس ! اکنون پنج ماه است که میجنگید و در جنگیدن شکست میخورید ، از گودرزیان همه کشته شدند ، حالا مانند میش در کوه پناه گرفته اید اما همه کشته خواهید شد »
طوس پاسخ داد « تو دروغ گویی ، این جنگ را تو با مرگ #سیاوش شروع کردی بعد هم با دروغ برای خودت زمان خریدی ، حالا هم من بخاطر کم بود علف اسبان مان به کوه آمده ام . شاه از اخبار جنگ مان خبر دار شده و به زودی لشکری بزرگ با #دستان و #رستم به کمک مان خواهد فرستاد و آن روز دیگر توران باقی نخواهد ماند.»
پیران که این را شنید دستور داد تا کوه را محاصره کنند .
وقتی علف اسبان و تمام شد به فکر جنگ افتادند ، هومان به پیران گفت « حالا باید به کوه حمله کنیم و کار ایرانیان را بسازیم »
پیران پاسخ داد « نه ، فعلا همه چیز به سود ماست ، علف اسبانشان که تمام شد ، خودشان برای امان خواهی میآیند ، اکنون وقت بخشیدن است نه جنگ »
خبر این حیله دشمن به ایرانیان رسید . #گودرز پیر به طوس گفت « ما ناچاریم بجنگیم ، بیشتر از سه روز غذا نداریم و سپاه گرسنه است . اکنون وقتی شب شد باید سوارانی را انتخاب کنیم و به تورانیان شبیخون کنیم ، فرجام جنگ همین است ، گروهی کشته میشود و گروهی به تاج و تخت میرسد »
@shah_nameh1
شاهــنامهٔ فردوســی
ادامه : خورشید چادر سیاه شب را درید و بیرون آمد ، #پیران به کوه هماون رسید و به #هومان گفت « از جای
از اینجا به بعد دیگه مختارنامه میخونیم :😂
گیر افتادن سرداران :
#طوس که سخنان #گودرز را شنید ، دلش پر از درد و انتقام شد . یک سوی لشکر را به #بیژن سپر و سوی دیگر را به #شیدوش و #خرّاد ، پرچم را هم به دست #گستهم داد . سپس خود و #رهام و #گیو ، گرز ها برداشتند و به قلب سپاه دشمن زدند و دریای خون به راه انداختند. فریاد از سپاه توران بلند شد که « پرچم پاره شد »
#هومان که این را شنید سوار بر اسب سیاه عربی اش شد و به سوی قلب لشکر تاخت ، و فهمید که طلایه از ایران شبیخون زدند و بسیاری را کشته اند . پس سوی لشکریان ترکان فریاد زد « اینجا هیچ نگهبانی نبود ؟ شما سیصد برابر آنهایید . هنگام جنگ وقت خوابیدن است ؟ حالا همه گرز هایتان را بردارید و به آنان حمله کنید ، نباید حتی یک نفرشان زنده بماند »
بوق جنگی زدند و حمله کردند ، سواران ایران نیز آماده حمله بودند .
شب تیره از گرد و غبار سپاه ، ماه و ستاره هم پیدا نبود . هومان به لشکریان گفت « از بزرگان هیچ کس را نکشید ، دستگیر کنید و نزد من آورید »
طوس به گیو و رهام گفت « جانمان در خطر است مگر اینکه خدا یاری مان کند »
سپس هر سه مانند شیری که از جای برخیزد ، به سمت سپاه توران حمله کردند. هومان به آنان گفت « نه نمیتوانید بجنگید ، و نه میتوانید فرار کنید . بخت بدتان چنین بوده »
سواران ایران افسوس خوردند و از رستم و شیدوش و بیژن و گستهم یاد کردند که « کاش کسی از ایران به یاری مان بیاید ، که ما به جنگ نیامدیم ، بلکه به یکباره در کام تمساح افتادیم ، افسوس از تاج و تخت شاه که ما سرداران را این چنین گرفته اند... #رستم و #زال در #زابلستان اند و کار ایران اینجا تمام خواهد شد »
@shah_nameh1
قبلنا وقتی میشنیدم که میگفتن فردوسی بزرگ ترین حماسه سرای ایرانه ، با خودم میگفتم مگه چند تا حماسه سرا داریم که فردوسی بزرگ ترینشونه...
بعد فهمیدم کلی حماسه سرا داریم ولی فردوسی از بس خفن بوده بقیه اصلا به چشم نیومدن 😂💔
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند...
به آسمان رود و کار آفتاب کند...
@shah_nameh1