eitaa logo
شاهــنامهٔ فردوســی
532 دنبال‌کننده
1هزار عکس
158 ویدیو
8 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿 و ویدیو ها ، ادیت ، میم و. رو اینجا ارسال کنید 👇 @rueen_tan ناشناس 👇 https://daigo.ir/secret/4207512 جواب ناشناس👇 @shah_nameh2 کانالمون تو روبیکا 👇 @shah_nameh1
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام چطورید ؟؟😀 از صبح اصلا ندیدم ایتا رو الان میزارم ادامه داستانو 🤝
حملهٔ به ایرانیان : چنین پاسخ داد « کسی که هم نبرد اش باشد خودش را مرده بداند چراکه زور صد مرد دارد و سرش از درخت بلند تر است و کسی نه به زور او میرسد نه به گرد پای رخش اش » سهراب به او گفت « از ایرانیان بیچاره است که پسری مانند تو دارد تو مردان جنگی را کجا دیده ای که اینگونه درباره رستم سخن میگویی ... آتش و دریا در مقابل من تاب ندارند » هجیر با خود گفت « این ترک با این زور و بازو اگر با رستم بجنگد رستم به دستش کشته خواهد شد و کسی از ایرانیان هم نخواهد توانست انتقام رستم را بگیرد و تاج و تخت را تصاحب میکند اما اگر من به دستش کشته شوم روز سیاه نمیشود و هنوز گودرز و هفتاد و هشت پسر دیگرش هستند که همه پهلوان اند » و سپس به سهراب گفت « برای چه مدام از رستم میپرسی ؟ فکر جنگیدن با او را نداشته باش که تو تاب مقابله با او را نداری » سهراب که سخنان گستاخانه هجیر را شنید با خشم از بلندی پایین آمد و بر زین اسب اش نشست و نیزه اش را به دست گرفت و به میدان نبرد رفت و ایرانیان حتی توان نگاه کردن به او را هم نداشتند و دلیران ایران پیش شاه جمع شدند که کسی حتی جرئت نگاه هم ندارد چه برسد به جنگیدن با او... آنگاه سهراب فریادی زد و کاووس شاه را مخاطب قرار داد « کارت در میدان جنگ چیست ؟ چرا نامت را کاووس کِی نهادند درحالی که در جنگ پای جنگیدن نداری ؟ تنت را در این نیزه بریان خواهم کرد ... من آن شب که ژنده رزم را کشتید سوگند خوردم که هیچ نیزه داری در ایران نماند و کیکاووس را زنده بر دار کنم ... حالا چه کسی را داری تا با من بجنگد ؟» ایرانیان هیچ پاسخی ندادند ... آن هنگام سهراب به خیمه گاه ایرانیان حمله برد و با نیزه اش تمام آنها را خراب کرد و ایرانیان مانند گور هایی که از چنگال شیر فرار میکنند رمیدند... @shah_nameh1
اولین گفت و گوی و : غمگین شد و فریاد زد « یک نفر نزد رستم خبر ببَرد و بگوید که این ترک هوش و مغز ایرانیان را برده است و سواری از ایرانیان نمیتواند با او نبرد کنند » این را شنید و خبر را به رستم رساند و رستم پاسخ داد « از کیکاووس جز رنج در جنگ ندیدم » سپس دستور داد تا را زین کنند ... پهلوانان ایران دست به کار شدند... و زین رخش را رویش بستند و هم ابزار رستم را روی رخش بست و برگستوان اسب را هم طوس بست و سریع رخش را آماده کردند ... آنگاه رستم به خیمه گاه نگاه کرد و در دل گفت « این کار اهریمن است نه این قیامت کار یک نفر نیست » رستم ببربیان اش را پوشید و سوار بر رخش شد و به میدان رفت تا سهراب را دید که مانند نریمان با سینهٔ ستبر اش در میدان است به او گفت « بیا با هم به یک سو رویم و از میدان جنگ دور سویم » وقتی از دو لشکر جدا شدند سهراب به رستم گفت « در ایرانیان تا کنون کسی هم نبرد تو نبوده اما حالا آن زور و بازوی تو پیر شده و از روزگار ستم دیده» رستم سهراب را رسد کرد و گفت « ای جوان آرام...با پیری ام بسیار جنگ ها دیده ام و بسیار دیو ها به هلاکت رسانده ام ... حالا تو مرا نگاه کن و اگر از نبرد با من زنده ماندی از نبرد با تمساح هم زنده خواهی ماند دریا و کوه و ستاره دیده اند که من با تورانیان چه ها کرده ام » این بار سهراب گفت « سوالی میپرسم که باید راستش را بگویی من گمان میکنم که تو رستمی و از نژاد پهلوان نِیرمی ( نریمان ) » و رستم پاسخ داد « نه من رستم نیستم و از نژاد نریمان هم نیستم که او پهلوان است و من کوچک او هستم » @shah_nameh1
نه واقعا داره😐😂 اما ۷۰ تاش تو جنگ لاوَن میمیرن🥲
بر وزن دیو
چند تا زن دارن دیگه
۱ اصلا از مرگ سهراب متاسف نیستم 😐😂 ۲ اره😂
اولین نبرد و : سهراب از سخنان رستم ناامید شد و از گفتهٔ مادرش در شگفت ماند... نیزه اش را برداشت و به رستم حمله کرد و هر دو با نیزه جنگیدند و هیچکدام مغلوب نشدند پس افسار اسبشان را کج کردند و اینبار شمشیر های هندی بیرون کشیدند و با شمشیر هم هیچ کدام پیروز نشد سپس چماق های سنگین شان را برداشتند و انقدر جنگیدند که بازوی هر دوشان خسته شد و برگستوان اسبان و زره خودشان پاره پاره شده بود و هر دو خسته از جنگ بودند و بر بدن شان عرق خستگی نشسته بود و خاکی شده بودند و لبان شان از تشنگی چاک چاک شده بود و مدتی از جنگیدن ایستادند .... جهانا در شگفتم از کردار تو که هم شکسن از توست هم درست ... هیچکدام بر یکدیگر مهر نگرفتند و حتی ماهی در دریا و گور در دشت هم بچه خود را میشناسند... رستم با خود گفت « تا کنون چنین جنگاوری ندیده ام ... در مقابل من حتی هم خوار شد اما چنین جوان تازه کاری مرا از زندگی سیر کرده و دو لشکر در تماشای جنگ ما هستند » وقتی اسب های هر دو مرد استراحت کردند به تیر و کمان دست بردند ولی زود خسته شدند و کمر یکدیگر را گرفتند و رستمی که کوه را از جا میکند کنون نمی‌توانست سهراب را از زین بلند کند و سهراب ناگاه دست بر گرز سنگین اش برد و بر کتف رستم زد و رستم از درد پیچید... سهراب خندید و گفت « ای سوار ... با ضربه پهلوانان تاب نداری . در جنگ انگار خر است و تو هم هر چند بلند بالا باشی ولی پیر هستی » آنگاه رستم از جنگیدن با سهراب کنار رفت و به لشکر تورانیان حمله کرد و بسیارشان را کشت و سهراب هم که اینگونه دید به ایرانیان حمله کرد و او هم بسیار کشت... @shah_nameh1
اتمام نبرد روز اول : اندیشید که ممکن است از سهراب به بد رسد پس سریع به سمت لشکر ایران تازید و را دید که مانند مستان به سپاه ایران حمله میکند و خون میریزد پس به سهراب گفت « ای ترک خونخوار ... چه کسی از سپاه ایران به تو حمله کرد که مانند گرگی به گله حمله کرده ای خون میریزی ؟» و سهراب هم پاسخ داد « از تورانیان چه کسی با تو جنگید که به آنها حمله کردی ؟ » و رستم گفت « اکنون دیگر شب شده اکنون برو تا فردا به نبرد ادامه دهیم » سهراب خسته به سوی لشکرش آمد و اسبی او را حمل میکرد انگار از آن بود که نمرده بود ... سهراب به گفت « آن شیر پیر با شما چه کرد ؟» هومان پاسخ داد « شما فرمان دادید که کسی از ما نیاید و او به ما حمله کرد و یک تنه هر کسی را میکشت » سهراب گفت « من هم از ایرانیان بسیاری را کشته ام ... اکنون باید میگساری کرد و غم از دل بیرون کرد » و در آن سو رستم به گفت « سهراب چگونه بر شما حمله کرد ؟» گیو پاسخ داد « تا کنون چنین پهلوانی ندیدیم ... به قلب سپاه حمله کرد و از میان لشکریان سمت رفت و با چماق بر سرش زد و کلاه خود از سرش افتاد و هیچ کس از پهلوانان توان مقابله با او را نداشت و او هم همینطور میکشت تا از قلب سپاه تا راست سپاه پیش رفت » رستم از سخنان او ناراحت شد و نزد کیکاووس رفت و از سهراب گفت « من تا کنون کودکی به این پهلوانی ندیده بودم که دو بازو و ران اش مانند ران شتر است ... هر گونه با او جنگیدم با تیزه و شمشیر و گرز و... به جایی نرسید و بعد خواستم تا از روی زین بلندش کنم اما انگار بادی بر کوه میوزد اصلا تکان نخورد ... باید فردا با او کشتی بگیرم تا ببینم تصمیم پروردگار در چیست » @shah_nameh1
نبرد اول : ‌
"رستم و سهراب / تاجیک فیلم بخش نخست" https://www.aparat.com/v/ebUlv "رستم و سهراب / تاجیک فیلم بخش دوم" https://www.aparat.com/v/kX6nq "رستم و سهراب / تاجیک فیلم بخش سوم" https://www.aparat.com/v/TErCx "رستم و سهراب بخش چهارم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/r9sRZ "رستم و سهراب بخش پنجم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/bdpa5 "رستم و سهراب بخش ششم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/AHyzb "رستم و سهراب بخش هفتم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/9ivpq "رستم و سهراب بخش هشتم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/pvSB7 "رستم و سهراب بخش نهم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/gvB1L "رستم و سهراب بخش دهم / تاجیک فیلم" https://www.aparat.com/v/tf021