eitaa logo
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
261 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
801 ویدیو
88 فایل
‌ ‌• سࢪنوشٺ‌مقلدان‌خمینے‌چیزے‌جز‌شهادٺ‌نیست .🥀. ‌ شرایطموݧ | @sharayetemon ‌ ‌ناشناس | https://harfeto.timefriend.net/16288409374986
مشاهده در ایتا
دانلود
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_پنجم ✍به فاصله ای کوتاه،زنگ خانه به ص
مجنون المهدی«عج»: اما حالا در ایران،در آن آموزشگاهی که یان معرفی کرد، در خانه ی ما چه میکرد؟ پروین از کجا او را میشناخت؟ دوست ایرانی یان چه کسی بود؟ ترسیدم با تک تک سلولهایم ترس را لمس کردم. اینجا پر بود از سوالاتی که جوابش به وحشت میرسید. نمیدانم به لطف مسکنهای سنگین پرستار چند ساعت در کمای تزریقی فرو رفتم؟ اما هرچه که بود درد و تهوع را به آن آشفتگیِ‌ خواب نما ترجیح میدادم. بیهوشی که جز تصویر دانیال و دستان خونی این جوان مسلمان،چیزی در آن نبود. گوشهایم هوشیاریش را پس گرفته بود و چشمانم جز پرده ای از نور نمیدید. صدای مسن دکتر و آن جوان حسام نام را شنیدم از جایی درست کنار تخت - دکتر یعنی شرایطش خوب نیست؟ و پیرمردی که موج تارهای صوتی اش صاف و بی نقص حریم شنوایم را شکست - نه متاسفانه ها تمام سطح معده اش را پوشوندن. خودمم موندم چطور تا حالا درد رو تحمل کرده، امید چندانی وجود نداره اما بازم خدا بزرگه. ما رو به درخواست شما شروع میکنیم، نمیخوام نا امیدتون کنم اما احتمال اینکه جواب بده خیلی کمه. شیمی درمانی مساوی بود با ! سرطان یعنی اوج ترسم از دنیا ریختن مو،ناپدید شدن ابرو و مژه ها، دردی که رِبِکا را از پای درآورد و من دیدم مچاله شدنش را روی تابوت منتظر بیمارستان و من لرزیدم. کلیتی دستپاچه از حسام به چشمم میرسید. - دکتر تو رو خدا هر کاری از دستتون برمیاد انجام بدین من قول دادم قول؟ قول مرا به چه کسی داده بود این قصاب مسلمان؟ لابد به سفارش دانیال،چوب حراج زده بود به هایم محض قربانی در راه خدای قصی القلبشان. اما من هانیه،صوفی،یا هر زن دیگری نبودم من سارا بودم... ⏪ ...
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
مجنون المهدی«عج»: اما حالا در ایران،در آن آموزشگاهی که یان معرفی کرد، در خانه ی ما چه میکرد؟ پروین
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 (الف) ✍به محض هوشیاری درد به سلول سلول بدنم فشار می آورد و توان را دریغ میکرد. اما من باید با یان حرف میزدم، مطمئنا او از همه چیز خبر داشت. همه چیزی که هیچ پازلی برای رسیدن به جوابش نداشتم. پروین آمد. با اشاره دست به او فهماندم که موبایلم را میخواهم و او فردای آن روز برایم آورد. درست در ساعتی از زندگی که درد امانم را بریده بود هیچ وقت نمیداستم تا این حد از مرگ میترسم و بیچارگیم را وقتی فهمیدم که نه دانیالی بود برای محبت و نه دوستی برای دادن حس تهی بودن،‌بد طعم ترین حس دنیاست. باید به کجا پناه میبردم؟ من طالب دستی بودم که نجاتم دهد از ،از ، از ،از حسام صفتی که برایم نقشه داشت. به ته دنیا رسیده بودم،جایی که روبرویم دیواری بی انتها تا عمق آسمان ایستادگی میکرد و پشت سرم،دیواری طویل که لحظه به لحظه برای کوبیدنم نزدیک میشد. با یان تماس گرفتم،صدایم از قعر چاه بیرون می آمد و اون با نگرانی حالم را پرسید. دوست داشتم سرش فریاد بزنم اما توانی نبود. پرسیدم دوست ایرانی ات کیست؟ و او بحث را عوض کرد. پرسیدم چه کسی زن پرستار را به خانه ام  آورد؟و او باز بحث را عوض کرد. پرسیدم چه نقشه ای برایم کشیده؟ و باز هم جوابی بی معنا عایدم شد. گوشی را قطع کردم،باید با عثمان حرف میزدم. شماره اش را گرفتم اما اثر داروی بیهوشی آنقدر زیاد بود که فقط الو الو گفتنهای بلند و محکمش در گوشم ماند. دنیا و خدایش چه خوابی برایم دیده بودند؟! روز بعد در اوج ناتوانی و بی حالیم،شیمی درمانی شروع شد. چیزی که تمام زندگیم را بارها و بارها مقابل چشمانم به صف کرد. ادامه دارد ........
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_ششم(الف) ✍به محض هوشیاری درد به سلول س
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 (ب) شرایط انقدر بد بود که حتی توان نفس کشیدن را هم دریغ میکرد و کل هوشیاریم خلاصه میشد در گوشهایی که تنها میشنید و صدایی که هر شب کنار گوشم میخواند. صدایی از حنجره ی حسام! حسامی که بی توجه به تنفرم از خدایش،‌کلامش را چنگ میکرد بر تخته سیاه روحم! او مدام قرآن میخواند و من حالم بدتر میشد. آنقدر بدتر که کردم حسی از جنس نبودن،حسی از جنس ایستادن و تماشای فریادهای حسام و دستپاچگی دکتر و پرستاران برای برگرداندنم! حسی که لحظه به لحظه دهانم را تلختر میکرد. مرگ هم شیرین نبود و دستی مرا به کالبدم هل داد. پرستاران رفتند و حسام ماند با قرآنی در دست و صدایی پریشان کنار گوشم - سارا خانوم مقاومت کن،به خاطر برادرتون نه اون دانیالی که صوفی ازش حرف میزد! روحم آتش گرفت و او قرآن خواند. آرام و آهنگین! اینبار کلماتش چنگ نشد،سنگ نشد،اینبار خنک شدم درست مثل کودکیم که برفهای آدم برفیم را در دهانم میگذاشتم و دندانم درد میگرفت از شیرینی سرما!
◗شـ‌مثڶ‌شهـ﴿ش﴾ـآدٺ◖
مجنون المهدی«عج»: 💐🍃🌸 🍃💖 🌸 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_سی_و_ششم (ب) شرایط انقدر بد بود که حتی توان
مجنون المهدی«عج»: پرستاران رفتند و حسام ماند با قرآنی در دست و صدایی پریشان کنار گوشم - سارا خانوم مقاومت کن،به خاطر برادرتون نه اون دانیالی که صوفی ازش حرف میزد! روحم آتش گرفت و او قرآن خواند. آرام و آهنگین! اینبار کلماتش چنگ نشد،سنگ نشد،اینبار خنک شدم درست مثل کودکیم که برفهای آدم برفیم را در دهانم میگذاشتم و دندانم درد میگرفت از شیرینی سرما! نمیدانم چقدر گذشت اما تنها خاطرات به یاد مانده از آن روزهایم آوای قرآن خواندن حسام بود و حس ملسِ‌ آرامش به هوش آمدم! رنجورتر از همیشه، اما حالا گوشهایم به کلماتی عربی عادت داشت که از بزرگترین دشمن زندگیم،یعنی خدا بود و صدایی که صاحبش جهنم زندگیم را شعله ورتر کرده بود و این یعنی عمق فاجعه ی زندگی! به هوش بودم اما فرقی با مردگان نداشتم. چرا که ته مانده ای از نیرو، حتی برای درست دیدن هم نبود. صدایشان را شنیدم! همان دکتر و قاری لحظه های دردم! - آقای دکتر شرایطش چطوره؟ موج صدایش صاف و سالخورده بود - الحمدالله خوبه،حداقل بهتر از قبل! اولش زود خودشو باخت اما بعد از ،‌ورق برگشت. داره میجنگه،عجیبه اما شیمی درمانی داره جواب میده، بازم توکلتون به خدا دکتر رفت و حسام ماند. 🔴 - سارا خانوم دانیال خیلی دوستتون داره! پس بمونید معنی این حرفها چه بود؟نمیتوانستم بفهمم! دوست داشتن دانیال و حرفهای صوفی هیچ همخوانی با یکدیگر نداشتند. صوفی میگفت که دانیال در مستی اش از رستگار کردن من با جهاد_نکاح در خدمت داعش حرف میزد. یعنی حسام به خواست برادرم،محض اینکار تا به اینجا آمده؟ یان مرا به این کشور تروریست خیز هُل داد اما چرا؟ اصلا رابطه اش با این مرد چیست؟ و عثمان همان مسلمان ترسوی مهربان نقش او در این ماجراها چه بود؟ اگر هدفش اهدای من به داعش بود که من با پای خودم عزم رفتن کردم و او جلویم را گرفت. سرم قصدِ‌ انفجار داشت. ⏪ ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر ڪارها با خودش بود، از جارو ڪشیدن تا چاے دادن به منبرے و روضه خوان.. سفارش میڪرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایے ڪه امام حسین(ع) آمده بود بالاے سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شڪاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینڪه گفت: وقتے ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین ڪسے ڪه اومد جلو سڪینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمے العباس..》ناله حاجے بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بے تاب میشد و بلند بلند گریه میڪرد. خیلے وقت ها ڪار به جایے میرسید ڪه بچه ها بلند میشدند و میڪروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجے از دست برود با ناله ها و هق هقے ڪه میڪرد.. @shahadat_kh313
۱:۲۰🥀 شرّ اسرائیل را از این جهان کم می‌کند دستِ سردارِ حسین.ع ... سردار دل ها حاج @shahadat_kh313
💠 شهیدی که همسرش او را نذر دفاع از حرم حضرت زینب سلام‌الله‌علیها کرد ⬅️ شهیــد ▫️همسر شهید قره‌محمدی نقل می‌کنند: زمانی که پسرمون محمدجواد به دنیا آمد، مریض بود و ما خیلی برای درمانش اقدام کردیم اما چاره نمی‌گرفتیم. یک روز دلم شکست، گفتم: یا زینب کبری سلام‌الله‌علیها! اگر پسرم خوب شود، رضایت کامل می‌دهم که بار دیگر همسرم مدافع‌حرم شما شود. ▫شاید ۳روز از این اتفاق نگذشته‌بود که پسرمون حالش خوب شد و من بعد از آن به تلاطم افتادم تا کاری کنم‌که شوهرم به سوریه برود.برای این کار نزد همسر فرمانده تیپ صابرین رفتم و به ایشان گفتم که سفارش کنید حاج‌آقا هرطور شده‌است شوهرم را به سوریه بفرستد تا نذرم ادا شود. حتی به خود فرمانده تیپ صابرین گفتم که این کار را انجام بدهید و ایشان گفت که خیالتان راحت اسمشان را رد می‌کنیم. بعد که اسمشان را دادند من خیلی از ایشان تشکر کردم. مهدی هم زمانی که داشت میرفت بسیار خوشحال بود، بچه‌ها را نوازش کرد و رفت و مطمئن بود که دیگر بازنمی‌گردد و همینطور هم شد؛ او در ۲۱ آذر ۱۳۹۶ در منطقه دیرالزور سوریه به آرزویش رسید و آسمانی شد @shahadat_kh313
🖇فصل الخطاب.. 🔻۳ نکته بسیار‌ مهم در فرمایشات مقام معظّم رهبری : ➖۱. بازهم‌ تاکید بر دولت جوان حزب اللهی🤞 ➖۲. قبله بعضی ها هنوز امریکاست 🤞 ➖۳. ‏ورود واکسن انگلیسی و آمریکایی کرونا به ایران ممنوع است.🤞 🌱 @shahadat_kh313
رفقا❕ دقت کردین این جمعه هم گذشت💔 اره بازم نیومد بازم روزگار بی مَهدی💔🥀 خدایا به حق فاطمه زهرا (س) اللهم عجّل لولیک الفرج🌺🍃 خدایا ما دیگ طاقت دوریو نداریم💔😔 @shahadat_kh313
رفقا شبتون شهدایی✨ التماس دعا🌼 یا حق🍃
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌺 صبح بخیر 🌈☀️ امروز : شنبه🌱 ۱۳۹۹/۱٠/۲٠ ذکر امروز : یا رب العالمین🌸 صد مرتبه🌿 @shahadat_kh313