🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 0⃣7⃣1⃣
شاید این کار تنها چیزی بود که در آن زمان و مکان غریب می توانست کمی از سنگینی فضا بکاهد. راه زیادی تا رسیدن به محل درگیری داشتیم، البته توقفمان هم در مسیر زیاد بود. بعضی جاها می ایستادیم تا اطلاعات تازه ای از کمین های مسیر به دست آوریم. هنگام غروب آفتاب در فاصله تقریباً چهار کیلومتری خط دشمن بودیم. تصمیم بر این بود همانجا نماز مغرب و عشا خوانده شود.
فقط تکان آرام بلم روی آب بود که نماز ما را همراهی می کرد. با دل هایی که فکر می کنم در نهایت خلوص بودند، نشسته در بلم و بدون رکوع و سجود نمازمان را ادا کردیم. همانجا جیره های غذایی را خوردیم؛ کمی بیسکویت و تن ماهی که می توانست تا صبح گرسنگی را از ما دور نگه دارد.
در آن تاریکی، گاهی نگاهم روی صورتم همراهانم می لغزید با خود می گفتم:
« امشب خدا برای ما چی مقدر کرده! »
گاهی صحبت هایی هم به آرامی رد و بدل میشد اما در همۀ احوال در این ذکر بودیم:
« خدایا ما رو شرمنده نکن، یاریمون کن با موفقیت خط دشمن رو بشکنیم. »
تا آن قسمت احتمال روبه رو شدن با گشتی های دشمن یا کمین ها کم بود اما حالا هر بلم به بلم عقبی تذکر می داد که از اینجا به بعد احتمال خطر صد در صد است، مراقب باشید.
عراقی ها حدود بیست کمین در مسیر ما داشتند که روبه رو شدن با هر کدامشان عملیات را به مخاطره می انداخت. به ما گفته شده بود دشمن در منطقه، آتش کور دارد و حتی امکان دارد قایق های گشت هم تیراندازی بکنند اما آن آتش کور است و در صورت اصابت تیر نباید هیچ صدایی از شما بلند شود.(۱) لحظات دلهره آوری بود اما آرامشی که در صورت دوستانم موج میزد، دیدنی تر بود.
حدود نیم ساعت از حرکت ما بعد از غروب می گذشت که صدای قایق های عراقی بلند شد. قایق ها در آبراه اصلی پیش می آمدند و بخت با ما یار بود که در آن لحظه، در آبراه کوچکی بودیم که اطرافش پوشیده از نیزار بود.
می خواستیم وارد آبراه اصلی شده و از آنجا به آبراه فرعی دیگری داخل شویم. هنوز به آبراه اصلی نرسیده بودیم که قایق های گشت عراقی سر رسیدند. نورافکن هایشان روشن بود و ما در سکوت و آرامش آنها را دیدیم که به راهشان ادامه داده و رفتند. سایر بلم ها هم در مکان های امنی بودند. وارد آبراه اصلی شدیم. چندین بلم در این آبراه در حال حرکت بودند.
________________________
۱. دشمن با آتش کور، منطقه وسیعی را زیر رگبار می گرفت و رگبار پراکنده می زد. در صورتی که یک نقطه مشخص را میزد یعنی احتمال حضور نیرو در آن قسمت را داده است که در آن صورت دیگر آتش کور نبود.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
﷽
⛔️ شبهه
احمدی نژاد ، ۸ سال رئیس جمهور بود،الان هم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هست ولی صلاحیت رئیس جمهوری نداره.
لاریجانی 12 سال رئیس مجلس بود،الان مشاور ویژه رهبری هست ولی صلاحیت ریاست جمهوری نداره.
مهر علیزاده برای مجلس تایید صلاحیت نشد،اما الان صلاحیت ریاست جمهوری داره
خدایا اونقدر به ما شعور و آگاهی بده که بتونیم جنتی را درک کنیم.
❇️پاسخ
❌ احمدی نژاد و لاریجانی بهانه است، اصل شورای نگهبان نشانه است.
👈 هیچ کس دلش برای احمدی نژاد یا لاریجانی نسوخته، چون همه ما فراز و نشیب های دوران مسئولیت ایشان را دیده ایم.
⚠️ این بهانه گیری ها، نه از سر دلسوزی برای این دو شخصیت، بلکه صرفاً با هدف تخریب شورای نگهبان منتشر می شود.
1️⃣ هر مسئولیتی در حکومت ها، صلاحیت خاص خودش را می خواهد.
✔️بنابراین کسی که صلاحیت نمایندگی مجلس را دارد، لزوماً صلاحیت رئیس جمهور شدن یا صلاحیت عضو مجلس خبرگان شدن را ندارد.
2️⃣ اگر کسی یک بار صلاحیتش احراز شد، لزوماً تا پایان عمر دارای صلاحیت نخواهد بود. ممکن است کسی پس از احراز صلاحیت در شورای نگهبان و یا پس از دوره ریاست جمهوریش، رفتاری را از خودش نشان دهد یا کار خلافی انجام بدهد و به هر صورت، شروط چندگانه ای که برای احراز صلاحیت لازم هست را از دست بدهد. کسی که یک بار احراز صلاحیت شده یا یک بار رئیس جمهور شده، قرار نیست تا آخر عمر این صلاحیت را داشته باشد.
✔️ انسان ممکن الخطاست و در طول زمان ممکن است مرتکب خطایی بشود که از دید قانون صلاحیتش را از دست بدهد.
3️⃣ کسی که مثلا دو سال پیش برای مجلس تایید صلاحیت نشده، ممکن است در آن زمان یک پرونده اتهامی علیه او در دادگاه مفتوح بوده و با وجود آن شورای نگهبان نمی توانسته ایشان را تایید کند، اما با گذر زمان، آن پرونده ختم می شود و آن شخص تبرئه می گردد. اینجا شورای نگهبان دیگر مانعی برای تایید صلاحیت ان شخص ندارد.
4️⃣ یکی از نامزدها که احراز صلاحیت نشده، ظاهرا به دلیل حضور فرزندشان در آمریکا، مصوبه شورای امنیت ملی شامل حالشان شده و مانع احراز صلاحیتشان گردیده است.
بر اساس این مصوبه کسی که فامیل های درجه یکش در کشورهایی مثل آمریکا حضور دارند، حق گرفتن مسئولیت های کلان ندارد.
5️⃣ تاریخ عملکرد شورای نگهبان همواره نشان داده، که کاری به جناح سیاسی خاصی ندارد. چه اصول گرا، چه اصلاح طلب، چه انقلابی، چه پاسدار و معتدل، هر کس شرایط قانونی را داشته احراز صلاحیت شده و هر کس نداشته احراز صلاحیت نشده.
⁉️ پیش از این می گفتند سپاه می خواهد سعید محمد را رئیس جمهور کند، سعید محمد احراز صلاحیت نشد، کجا هستند کسانی که این اتهامات را به نظام و شورای نگهبان وارد می کردند؟ !!!!!!
⁉️ اصلاح طلبانی که مظلوم نمایی می کنند، آیا 32 سال دولت در دست همفکران آنان نبوده است؟ آیا زمانی که اصلاح طلبانی همچون خاتمی، کروبی، موسوی، عارف، هاشمی طبا، جهانگیری، روحانی و ... تایید صلاحیت شدند، شورای نگهبان سیاسی عمل نمی کرد و الان سیاسی عمل می کند؟
🔆 برای فهم حقیقت لازم نیست سطح بالایی از شعور و آگاهی داشته باشیم، اما لازمه توی فضای مجازی، همراه جریان باد به این طرف و آن طرف نریم.
📚منبع
کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در فضای مجازی
#پاسخ_به_شبهات
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۱ خرداد ماه سالروز شهادت مدافع حرم" #امیر_کاظم_زاده " گرامی باد.
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
1_423002068_۱۲۰.mp3
3.8M
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ۲۰ وظایف منتظران
🔵 تعیین وقت نکردن برای ظهور
🎙️#ابراهیم_افشاری
#مهدویت
#در_محضر_معصومین
🔰رسول خدا صلی الله عليه و آله:
✍نِعْمَتَانِ مَكْفُورَتَانِ اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَافِيَةُ .
🔴ارزش دو نعمت از نظر مردم پوشيده است: امنيت و تندرستي.
📚الخصال، ج ۲، ص ۳۴
#حدیث_روز
#دعوت_شهدا از #مردم_ايران برای حضور پُر شور در #انتخابات
#شهید_محمدعلی_قیصری: در انتخابات شرکت کنید که تکلیف الهی است. رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که برای شهرت و قدرت خود را مطرح ساختهاند رأی ندهید.
#شهید_علی_گودرزی: مواظب ضربه منافقین باشید. اینها در نهادها، انتخابات در اجتماعات نفوذ میکنند و ضربه میزنند. امام عزیزمان فرمود خطر منافقین از کفار بدتر است.
#انتخاباتدرجبهه
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢سخنان شاه از وضعیت بد اقتصادی کشور
🔻در این ویدیو آرشیوی شاه در دیدار با اعضای هیئت دولت هویدا از وضعیت بد اقتصادی و همچنین نبود سرمایه لازم برای ایجاد اشتغال و سود بالای بانک ها گلایه میکند و در آخر از کارخانه هایی نام می برد که در آستانه ورشکستی قرار دارند .
#واقعیت_های_عصر_پهلوی
◇♡◇
شرافت زن اقتضا می کند که : هنگامی که از خانه بیرون می رود، متین و سنگین و باوقار باشد. در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچ گونه عمدی که باعث تحریک شود به کار نبرد زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنی دار به صدای خود آهنگ ندهدگاهی اوقات ژست ها سخن می گویند راه رفتن سخن می گوید؛چنین چیزی در حجاب های غیر اسلام بوده است.
«استاد شهید مرتضی مطهری»
#من_حجاب_را_دوست_دارم
#پویش_حجاب_فاطمے
زندگی را دوست دارم رهبرم را بیشتر....
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
1_974070362.mp3
4.69M
#شيطان_شناسی ۱۱
آنچه خواهید شنید؛
✍حمله های شیطان، کاملا نشانه دار و قابل تشخیص اند
🔻بياموزيم،
قبل از شکست،آنها را تشخیص داده و مهار کنیم👆👆
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
@ یا صاحب الزمان @
❤️❤️❤️
میرسد از راہ باید چشم را دریا ڪنم
در دلم باید برایش خیمہ ای بر پا ڪنم
سخت دلتنگم،بگو ماہ دل آرایم ڪجاست؟
باید آخر یوسف گمگشتہ را پیدا ڪنم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#یا_اباعبدالله_ع❤️
❣️خواستم دور ڪنم فڪر حرم را اما
من بدون تو ، دلے زار و پریشان دارم
❣️آه، در ڪنج رواقٺ ڪه نشستم، دیدم
زیر پاهاے خودم ملڪ سلیمان دارم
#اللهم_ارزقنا_زیارة_الڪربلا💛
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍃🌸🍃🌸
💫صبح است و گل در آینه بیدار می شود
خورشید در نگاه #تو،
تکرار می شود☀️
#سردارشهید_حسین_همدانی
#حبیب_حرم
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
زندگی یعنی:
دوست، گریه،شب،
سجده، رکوع، قیام
قرآن، تفکر، درد
#شهادت، رنج، لبیک
جبهه و تکه تکه شدن برای خدا.....!
وصیتنامه سردار
#شهید_ملکابراهیم_زمانی
تاریخ شهادت: ۲۵ اسفند ۱۳۶۶
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#نورالدین_پسر_ایران
کتاب خاطرات مردی که فکر می کرد کاری نکرده.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊 🔴 #نورالدین_پسر_ایران خاطرات سید نورالدین عافی قسمت 1⃣6⃣1⃣
قسمتهای ۱۶۱ تا ۱۷۰ کتاب زیبای نورالدین پسر ایران
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 1⃣7⃣1⃣
در طول این مسیر طولانی چند بار به نوبت جایمان را با پاروزن ها عوض کرده بودیم تا خستگی، حرکتمان را کند نکند. در همین لحظات، دوباره متوجه قایق گشت عراقی شدیم. همۀ بلم های جلویی وارد نیزارها شدند. اما... ناگهان پاروزن های ما هول شدند و نظم بین پاروها از دست رفت. در یک لحظه، بلم، وسط آبراه شروع کرد به چرخیدن دور خودش. نفس از سینه بالا نمی آمد! قایق گشتی عراقی با نورافکن روشن به سمت ما پیش می آمد و ما در وسط آبراه متحیر مانده بودیم. یک لحظه فکر کردم که دیگر همه چیز تمام شد، آه در گلویم گلوله شد. هیچ راه گریزی نبود. قایق عراقی نزدیکتر می شد و ما مستأصل. در آخرین ثانیه ها توانستیم بلم را از وسط به کنار آبراه بکشیم، حال غریبی بود، غریب و بی نظیر. انگار تمام ذره های وجودم با خدا به نجوا نشسته بودند:
« خدایا این نور و این دشمن رو کور کن! »
به وضوح صدای صحبت عراقی ها را می شنیدم. قایق به ما رسید. سرم را پایین انداختم و بلافاصله روشنایی نورافکن را که از رویم رد شد، حس کردم. حتی بدنه قایق به بلم ما خورد اما ما بدون هیچ عکس العملی همچنان آرام نشستیم. قایق در کمال ناباوری حتی زیر نورافکن، متوجه بلم ما نشد و از کنار ما گذشت. وقتی سرم را بالا گرفتم و دور شدن شان را دیدم دلم از شوق می لرزید. زبانم به حرف آمد که:
« خدایا تو چه بزرگی! چه کریمی! »
با همه وجودم بزرگی و نزدیکی خدا را حس می کردم؛ این احساس در آن لحظات، بزرگترین تکیه گاه ما بود و ما هیچ چیز جز ادامه حرکت و نیت خالص برای شکرگزاری نداشتیم. دوستانمان در بلم های دیگر که شاهد جریان بودند نیز این امداد الهی را حس کرده بودند.
وقتی از آنجا وارد آبراه فرعی می شدیم از صمیم دل آرزو می کردم به عنوان یک نیروی اطلاعاتی اسیر، شکنجه و کشته شوم اما زمان مناسب برای حمله در دست بچه ها باشد و عملیات به ثمر برسد. بلم در آبراه می لغزید، اصلاً نمی خواستم از حس لطیف حمایت خدا دور شوم، فکر می کردم هر چه بکوشیم نمی توانیم حق آن لحظه را ادا کنیم، مخصوصاً به خاطر آرامشی که به تک تک ما داد تا در آن لحظات بحرانی اقدام دیگری نکنیم و منتظر بمانیم.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 2⃣7⃣1⃣
رفته رفته به جایی می رسیدیم که بلم ها باید از هم جدا شده و هر یک به سمت محل مأموریت خود می رفتند. بارها نقشه عملیات برایمان توجیه شده بود و حالا راحت می توانستیم خودمان را با منطقه تطبیق بدهیم. بلم ها به صورت ستونی حرکت می کردند و بچه های هر بلم به بلم پشت سر می گفتند که به کدام منطقه رسیده ایم. نیروهای اطلاعات که جلوتر حرکت می کردند از تکه های کوچک کائوچو علائمی درست کرده و در آخرین شناسایی در منطقه گذاشته بودند که این علائم محور هر کس را مشخص می کرد. هنگام نزدیک شدن به کمین ها هم نیروهای اطلاعاتی تذکر می دادند و بلم ها جوانب احتیاط را بیشتر رعایت می کردند. گاهی فاصله بین بلم و کمینگاه آنقدر نزدیک بود که صدای صحبت عراقی ها را می شنیدیم. تا رسیدن به منطقه مأموریتمان از کنار هشت یا نه کمین عراقی عبور کردیم. در همۀ این لحظات، مخصوصاً وقتی صدای دشمن را می شنیدم که بیخبر از اطراف به کار خودشان مشغول بودند، دلم به حس حمایت خدا گرم می شد.
در لحظاتی که اگر صدای پارویی بلند می شد یا یکی از نیروها عطسه می کرد همۀ نقشه ها به هم می ریخت، فقط این باور بود، که به ما آرامشی وصف ناپذیر می داد.
حالا از آن نقاط حساس گذشته و به منطقۀ مأموریت گروهان نزدیک شده بودیم. ساعت حدود 11:30 دقیقه شب بود که در محورهای دیگر درگیری شروع شد. در آن لحظات، من کنار بلم فرمانده مان اصغر قصاب بودم. پرسیدم:
« اصغر آقا! عملیات لو رفته؟ مثل اینکه بچه ها درگیر شدن؟ »
اصغر آقا با طمأنینه گفت:
« نه! آتش کوره که میزنن! »
فکر می کردم در مقابل آتش کور دشمن بعضی از نیروهای ما هم درگیر شده اند چون سروصدای زیادی می آمد. بلافاصله دستور رسید:
« سریع تر حرکت کنید. »
احساس راحتی می کردم چون از حساس ترین مناطق گذشته بودیم و حالا حتی اگر عملیات لو می رفت، نمی توانست مشکل چندانی تولید کند. رمز عملیات زمانی که به منطقۀ گردان رسیدیم، صادر شده بود و حالا دستور رها شدن دسته ها ابلاغ شد. بلم ها از هم فاصله گرفته و به موازات سده دشمن در آب پخش می شدند و دشمن هنوز متوجه چیزی نشده بود. ما در زمان تعیین شده به محل مقرر رسیده بودیم اما عده ای از نیروهای جناحین هنوز به محورهای خودشان نرسیده بودند. بچه هایی که با بیسیم با قرارگاه در ارتباط بودند، مرتب می شنیدند که درگیر نشوید تا نیروهای دیگر هم برسند. در همان لحظات غواص های خط شکن ـ که تا نزدیکی سده با بلم آمده و آنجا وارد آب شده بودند ـ به مأموریت خود پرداخته بودند. فاصله ما با ساحل دشمن حدود بیست متر بود.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 3⃣7⃣1⃣
چندین ردیف سیم خاردار و موانع دیگر از داخل آب تا سنگرهای دشمن گسترده شده بود و غواص ها می بایست با گشودن سیم خاردارها راه را برای عبور بقیه باز می کردند. در منطقه ما صدایی از کسی درنمی آمد اما به وضوح صدای درگیری محورهای دیگر را که شدت می گرفت، می شنیدیم. ما روبه روی شلیکایی بودیم که قرار بود قبل از هر چیز آن را منهدم کنیم. آرام و بی صدا به سمت سده پیش می رفتیم که ناگهان باز، روبه روی سنگر شلیکا پاروزن های بلم ما هماهنگی شان را از دست دادند و بلم وسط آب شروع به چرخیدن کرد! در این میان صدای صحبت دو عراقی که بالای سده ایستاده بودند بیش از هر چیز توجهم را جلب میکرد. به نظر می رسید نیروهای شلیکا هستند. آن شب مهتاب نور نقره ای رنگش را روی هور پاشیده بود و بلم ما وسط آب و روبه روی دشمن می چرخید. اگر ما نمی توانستیم بلم را به جهت معینی هدایت کنیم و آنها ما را در روشنایی ماه می دیدند کارمان ساخته بود. گر چه همه بلم ها، روبه روی ساحل، آماده ی حمله و آر.پی.جی زن ها آماده ی شلیک بودند اما در آن حالت دلهره آور عصبی شده بودم. در همان لحظات، نگاهم روی آن دو عراقی میخکوب شده بود. یکی از آنها سیگاری روشن کرد، سیگار که آتش گرفت ناگهان صدای فریاد عراقی بلند شد؛ ما را دیده بود! سریع دوید به طرف شلیکا اما فقط فرصت یک دور شلیک را یافت چون موشک آر.پی.جی یکی از بلم ها دقیقاً به سنگر شلیکا خورد و آن را خاموش کرد. درگیری رسماً شروع شد. بر اثر آتش شلیکا یکی دو نفر زخمی شدند اما آتش تمام عیار بچه های ما شروع شده بود.
بلم ما هم بعد از چهار پنج دور چرخیدن بالاخره رام شده بود و همه سعی ما این بود تیراندازی کنیم تا دو نفر دیگر با تمام قدرت به طرف ساحل پارو بزنند. به زودی به سیم خاردارها رسیدیم اما در آن قسمت سیم خاردار بریده نشده بود و بلم گیر کرد و متوقف شد. حالا دیگر فاصله ما با ساحل دو متر بود که سیم خاردارها آن را فرش کرده بودند. میله هایی که برای نصب سیم خاردار داخل آب کاشته شده بودند حدود نیم متر بالاتر از سطح آب بودند. از بلم داخل آب و روی سیم خاردارها پریدیم. آنجا متوجه مین هایی شدم که خوشبختانه به جز یکی دو مورد بقیه عمل نکردند. همه فکر و ذکر ما در آن حال، عبور از سیم خاردارها و بالا کشیدن از سده بود. بی اعتنا به سیم های خاردار که به هر جا می خورد، می درید و پاره می کرد، بالا کشیدیم. درگیری شدید بود و از آنجا که فاصله ما نزدیک بود عراقی ها نتوانستند از بعضی سلاح هایشان استفاده کنند. (۱)
________________________
۱. تیراندازی اسلحه هایی مثل دوشکا و شلیکا در فواصل خیلی نزدیک ثمری ندارد.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 4⃣7⃣1⃣
بالای سده، درگیری تمام عیاری شروع شد. همه سعی ما، گرفتن جای پا و پاکسازی سریع سده بود. می خواستیم از مهمترین برگ برنده مان که غافلگیری دشمن بود، نهایت استفاده را بکنیم چون می دانستیم سنگرهای پشتیبانی دشمن پشت سده مهیا هستند و اگر فرصت پیدا کنند وارد عمل می شوند. از سوی دیگر فاصلۀ بین سده و قرارگاه حدود پانصد متر بود و نیروی بیشتری در قرارگاه متمرکز بود. دشمن حدود دویست تانک هم در آن قسمت داشت که طبعاً ما نمی خواستیم آنها وارد عمل شوند بنابراین، همۀ تلاشمان این بود قبل از این که آنها خود را جمع وجور کرده و وارد کار شوند منطقه را پاکسازی کنیم. علاوه بر این می دانستیم نیروهای خودی با قایق های تندروی کوثر و عاشورا با موتور خاموش و پاروزنان به نزدیکی کمین گاه های دشمن رسیده و آنجا منتظرند تا بلافاصله بعد از آغاز درگیری ما، آنها هم وارد عمل شوند.
کار به جایی رسیده بود که منطقه از سروصدای غرش توپ ها و گلوله ها و صدای قایق های موتوری می لرزید. در همان گیرودار از بالای سده به سمت هور برگشتم، به مسیری که شب قبل آن را طی کرده بودیم. هور در نقاط متعددی غرق در دود و آتش بود. فکر کردم قایق ها با کمین ها درگیر شده اند. برای لحظاتی از دود و انفجار و سروصدای اطرافم بریده و به درگیری قایق های تندرو و کمین ها معطوف شده بودم که ناگهان به خودم نهیب زدم: پسر! اول اینجا رو درست و حسابی تصرف کنید بعد.
درگیری شدید بود اما برای ما که عظمت و مخاطره چندین کیلومتری عبور از دل دشمن با بلم را از سر گذرانده بودیم حالا درگیری با دشمن روی خاک سخت، آسان می بود و بچه ها با دل و جرئت مضاعفی درگیر می شدند. یکی از دوشکاها که مقاومت زیادی داشت زمین گیرمان کرده بود، بچه ها می گفتند از دور امکان ندارد ساکتش کرد باید نزدیکتر برویم و با نارنجک کارش را بسازیم. بلافاصله دو سه نفر به سرعت خود را به آن سمت رساندند و با پرتاب نارنجک مسئله حل شد. فکر می کردم وقتش رسیده به سمت جاده قرارگاه بروم. رو به همان سمت بودم که مصطفی پیشقدم را دیدم. مرا که دید گفت:
« آقا سید! بچه های لشکر نجف(۱) از آب بیرون اومدن ولی اونجا درگیرن، نتونستن بالا بکشن هر چه زودتر با یه عده نیرو برین کمک اونا! »
در سمتی که آقا مصطفی می گفت ساختمان دو طبقه ای وجود داشت که به شدت مقاومت می کرد و مانع پیشرَوی و گسترش بچه ها شده بود اما من به مأموریت خودم چسیبده بودم.
________________________
لشکر نجف در جناح چپ لشگر عاشورا درگیر بود.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷به نام او، برای او، به یاد او 🕊
🔴 #نورالدین_پسر_ایران
خاطرات سید نورالدین عافی
قسمت 5⃣7⃣1⃣
+ « اما آقا مصطفی من میرم اون طرف... »
- « کجا؟! »
+ « قرارگاه! »
ـ « با کی؟ »
+ « والله فعلاً کسی نیست. خودم تنها دارم میرم! »
ـ « آقا سید! فعلاً قرارگاه رو ولش کن. اول این خط باید پاکسازی بشه برای قرارگاه از عقب نیرو میاد! »
برگشتم و به سمتی که آقا مصطفی می گفت رفتم. آنجا منطقه ای که ما باید آن را پاکسازی می کردیم حدود پانصد متر بود، به سرعت در خط دویده و داخل سنگرهای دشمن نارنجک پرتاب می کردیم. می خواستیم بچه ها زمانی که با قایق ها به سده می رسند، بتوانند به سرعت بالا بیایند و عملیات را ادامه دهند. حدود نیم ساعت بعد از آغاز درگیری، قایق ها از هر طرف به سینه ساحل چسبیدند. نیروها با گذر از سیم های خاردار بالا می کشیدند. از آنطرف برای خط دوم دشمن ـ همان نیروهای پشتیبانی و نیروهای داخل قرارگاه ـ مسجل شده بود که خط اولشان شکسته و شاید متوجه رسیدن نیروهای کمکی ما هم شده بودند، بنابراین آتش شدیدی از قرارگاه به سوی ما باریدن گرفت. آتش پرحجمی بود و به سختی می شد با سلاح هایی که در دست داشتیم کاری از پیش برد.
در همان لحظات، دولولی که پایین جاده به سمت آب نشانه رفته بود، چشمم را گرفت. بدون معطلی به طرفش رفتم. سالم بود و جعبه مهماتش هم مهیا. اگر می شد آن را بالای جاده کشید و سرش را به سمت قرارگاه برگرداند، چه می شد...
در عرض چند ثانیه دو نفر از بچه ها به طرفم آمدند. همیشه در عملیات ها لحظاتی بود که هر کس هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد و مهم نبود طرف دیگرش که باشد. آنجا هم سه نفری می خواستیم دولول را حدود دو سه متر بالا بکشیم و روی جاده مستقر کنیم. «یا علی» گفتیم و بالا کشیدیم. نمی دانم چطور با نیروی ما سه نفر که ساعت ها بلم رانده، درگیر شده و خسته بودیم، آن کار سنگین ممکن شد. سر دولول را به سمت قرارگاه برگرداندیم و آماده شلیک شدیم اما جایی که ایستاده بودیم جای بدی بود؛ وسط جاده بدون هیچ مانع و سنگری. تقریباً در مسیر همه گلوله هایی بودیم که از قرارگاه شلیک می شد. من اصلاً به فکر این چیزها نبودم.
✨ به روایت سید نورالدین
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم