مقصد ندبه های دلتنگی…
ای که چشمت همیشه شبنم داشت!
ماجرای ظهور تو هر بار ،
سیصد و سیزده نفر کم داشت...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ❤️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#سلام_ارباب_خوبم
⚜ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﺖ ﺍﺳﻴﺮﻧﺪ
⚜ﺑﻪ ﺭﺧﺴﺎﺭ ﺩﻝ ﺁﺭﺍﻳﺖ ﺑﺼﻴﺮﻧﺪ
⚜ﻣﮑﻦ ﺍﺯ ﺑﻴﻦ ﻣﺎ ﮔﻠﭽﻴﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ :
⚜ﮐﺮﻳﻤﺎﻥ ، ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﺬﻳﺮﻧﺪ
#ﺍﻟﻠﻬﻢ_ﺍرﺯﻗﻨﺎ_ﺯﯾﺎﺭة_ﺍﻟﺤﺴﯿن
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
وقتے ڪہ
عشق خواست
در پاےِ خویشتن
صدها هـــزار
دستہ گلِ نوجـوان دهد
فهمیـده های قافلہ گفتند :
مے رویـم !
این خـــون
چہ قابل است اگر باغ جان دهد
#بزرگ_مردان_کوچک
#صبحتون_شهدایی 🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
توصیه شهید لبنانی:
پشت سر امام خمینی (ره) متوقف نشوید!
شهید «حسّان اللّقیس» از فرماندهان حزبالله لبنان، گفته است: «آنهایی که پشت سر امام خمینی (ره) گیر کردند، همانجا خواهند ماند. امروز نیاز است که پشت سر، ولی فقیه حاضر و حیّ خویش حرکت کنیم».
«حسّان اللّقیس» از فرماندهان حزبالله لبنان، نیمهشب سهشنبه ۱۲ آذر سال ۱۳۹۲، توسط تیم تروریستی صهیونیستها، در برابر منزلش در جنوب بیروت هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد».
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
" هوری "
زندگینامه و خاطرات سرلشگر شهید علی هاشمی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 ✿﷽✿ 🕊 🔴 #هوری 🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی قسمت 1⃣8⃣ نفر دوم از واحد مهندسی سپاه ب
قسمتهای ۸۱ تا ۹۰ کتاب بسیار زیبای هوری
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 1⃣9⃣
« دشمنان ما بعد از بیتالمقدس یک موضع سیاسی و یک موضع نظامی درست کردند. حرکت سیاسی آنها این بود که ایران را پای میز صلح بیاورند و شروع کردند هیئتهای مختلف را فرستادن. همین کار بعد از عملیات خیبر هم دوباره شکل گرفت. عملیات نظامی آنها این بود که بعد از خیبر، جنگ ما را از جنگ روی زمین به خلیج فارس کشاندند. یعنی الان دائم نفتکشهای ما را میزنند. البته ما هم جواب میدهیم.
... باید سؤال کرد که در خیبر چه گذشت؟ حماسههایی که در خیبر آفریده شد کمر آمریکا و شوروی را خُرد کرد و هنوز در حال تحلیل آن هستند. جزایر خیبر (مجنون) گرفته شد. این جزایر از لحاظ استراتژیکی، نظامی و جغرافیایی اهمیت بالایی دارند. الان بچههای بسیج در حدود هفت، هشت کیلومتری جادهی دشمن هستند و تا شاهرگ اصلی دشمن کمی فاصله دارند. در این جزیره آنقدر نفت هست که با محاسبهای که نخست وزیر محترم انجام دادند، گفتند آنقدر در این جزایر پول هست که بیشتر از غنیمت جنگی ما است. تا آنجا که بعد از خیبر کشورهای عربی هم میگفتند ایران که غنیمتش را به دست آورده، دیگه چرا میخواهد بجنگد، جزایر غرامت آنها است. اما اهمیت اصلی چیز دیگری است. همهی اینها عامل هستند. دلیل اصلی، ترس و وحشت دشمن اسلام از عملیات خیبر است. جنگ خیبر جنگ نابرابر بود. جنگ معنویت در برابر مادیت. جنگ ابزار در برابر ایمان. جنگ اسلحه در برابر ایثار. جنگ تمام عیاری که از ابتدا تا انتهایش برای آنها این مشخص بود. یعنی زمین خیبر که ارزش کربلایی دارد، فقط در این خلاصه ميشود که محل در هم کوبیدن ابر قدرتها و محل در هم کوبیدن ابزار و مادیات و جسم در مقابل ایمان و ارزشهای الهی است. ارزشهای مادی در جزایر خیبر با همهی قدرتی که در اختیار داشتند، در برابر ارزشهای الهی شکست خورد. شکست و ترس دشمن از این است.
اما ابعاد عملیات. یکی از ابعاد عملیات، شناساییها بود. این عملیات تنها عملیاتی بود که یک سال و نیم نیروها در آن کار کردند، بدون آنکه دشمن بفهمد. حتی نیروهای خودی متوجه نشدند. برادرانی با ایمان و صبر و مردانه، یک سال در منطقهای به نام هور کار کردند تا منطقه برای عملیات آماده شود. این برادران سي چهل کیلومتر درعمق دشمن و پشت دشمن میرفتند و شناسایی میکردند. این برادران دو سه روز وحتی ماهها مثل برادر شهید سالمی در قلب دشمن فرو میرفتند و اخبار را از درون دشمن کشف میکردند و این چنین ایثارهایی انجام میدادند و اطلاعات میآوردند. بدون امکانات ساده. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 2⃣9⃣
« ...شهید سالمی پاسدار امام زمان (عج) بود که حتی تا بغداد هم رفت. حتی تا نزدیکیهای کاخ صدام. به این سادگی نیست که در یک جلسه بگوییم "هیچکس نفهمید" و تمام. این یعنی شکست شبکههای اطلاعاتی و ضد جاسوسی دنیا. امروز این شبکهها که قویترین آنها را آمریکا و شوروی دارند و در اختیار صدام گذاشتند، در برابر ایمان، ایثار، مقاومت و کار این تعداد برادر محدود شکست خوردند. این برادرها ثابت کردند که اگر بخواهند، میتواند فرهنگ سِر و حفاظتی را که از دین مبین اسلام سرچشمه گرفته و سرآغاز آن پیامبر (ص) بوده، به اجرا در بیاورند و در مقابل دنیا بایستند. این اولین شکست دشمن در خیبر بود یعنی شکست اطلاعاتی. برای آموزش برادرهایی چون شهید سالمی، یک ریال صرف نشد و این در مقابل آن افسرها و اطلاعاتیهايی بود که کلی دلار صرف یک نفر میکنند، خانه و ماشین و... میدهند تا او را اطلاعاتی کنند. این برادرها بر اساس وظیفهی شرعی عمل کردند. آن هم در آن شرایط سخت. اینطور بود که خیبر ایجاد شد و دشمن از جایی ضربه خورد که فکرش را هم نمیکرد. یعنی قلبش.
اما در بُعد عملیات. یک عملیات نابرابر بود. ابتدا نیروهای پیشتاز باید میرفتند، بعد نیروهای اصلی. این نیروهای پیشتاز داوطلب بودند. آنها فدائیانی بودند که در بین آنها شهدایی چون شهید سالمی و شهید سید ناصر سیدنور بودند. آنها با اصرار وارد گروه پیشتاز شدند و حتی بعد از تمام شدن مأموریت گروه پیشتاز برنگشتند. این نیروها باید ۶۲ کیلومتر را درآب طی میکردند. باید چند روز قبل از عملیات راه میافتادند. ۶۲ کیلومتر باید با زورِ بازو پارو میزدند و این ساده نبود!
...فردای عملیات، عراق شروع کرد به هجوم آوردن با همهی توانش. بچهها با همان مهمات و اسلحه شروع به جنگ کردند؛ آن هم در مقابل یک لشکر کاملا مسلح. مطمئناً قدرت خدا بود و بچههایی مثل شهید سالمی که ابزار خدا بودند. بعد از به خطر افتادن پل شحیطات، این شهید سالمی بود که به تنهایی جلو رفت تا بچهها روحیه بگیرند. همین باعث شد که بچهها هم روحیه بگیرند و به دنبال او بروند. همین باعث شد عراقیها دوباره به عقب برگردند. همین نیروی کم در مقابل پاتکهای دشمن مقاومت کرد. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 3⃣9⃣
«... این حماسهها در هیچ لحظهای از جنگ آفریده نشد؛ زيرا دنیا در مقابل این تعداد رزمندهی محدودی که بعد از طی چندین کیلومتر در آب با آن فشارهای روحی و جسمی که وارد شد نتوانست مقابله کند. دشمن دید که بعد از آن همه سختی و فشار و تحریمی که بر رزمندگان وارد کرده، ناگهان بعد از یک سالونیم خیبر برپا میکنند. در خیبر، بعضی را تشنگی به شهادت رساند. بچهها در پشت بیسیم میگفتند که کار ما تمام است. بسیجیها میگفتند؛ ما دیگر کارمان تمام است، یک فشنگ بیشتر نداریم. این را هم شلیک میکنیم و بعد به شهادت میرسیم. چون عراقیها چند قدمی ما هستند. سلام ما را به امام برسانید. دنیا که میبیند که این چنین جوانهایی در این مملکت است، طبیعتاً باید بلرزد.
...در عملیاتهای دیگر، ما زمینهای زیادی گرفتیم. خیلی بیشتر از خیبر. ولی دشمن به این شکل نلرزیده بود. دنیا در شب عملیات تکان خورد. علت ترس دشمن این است که در جامعهی ما سالمیها و سید نورها وجود دارند مجاهدانی که پنج بچه و کار و زندگی را کنار گذاشتند و برای رضای خدا به خیبر آمدند؛ مجاهدانی که ماهها در کنار گوش دشمن و اسلحههای سنگین دشمن، اطلاعات جمع میکردند و به ایران باز میگشتند. کسانی که وقتی به عراق میرفتند، امیدی برای برگشتشان نبود. همین نه تنها باعث لرزیدن شوروی و آمریکا میشود، بلکه همهی قدرتهای مادی را میلرزاند. قدرت خدا و کتابش، در این عملیات بر همهی کتابهای آنها
غالب شد و ثابت شد.
...اما خانوادهی شهید بداند که هنوز یاران و همرزمان شهدا، ضربهی قاطع خود را بر دشمن وارد نکردهاند، ولی مطمئن باشید در آیندهای بسیاربسیار نزدیک این ضربهی قاطع بر دشمن وارد خواهد شد. آنهایی که از کاروان امام حسین(علیه السلام) عقب افتادند و به هر بهانهی دنیوی عقب ماندند، اینها باید کمر همت ببندند. امروز موقع پیوستن به کاروان امام حسین (علیه السلام) است. مردان حق باید سرازیر شوند و کار را یکسره کنند... . »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 4⃣9⃣
✨ خستگیناپذیر
راوی: محسن رضایی
پس از عملیات خیبر، ضرورت پیدا کرد بار دیگر تشکیلات سپاه عوض شود. این کار کمک میکرد عراق نتواند به ماهیت سازمان سپاه پی ببرد. گاهی از بالا تا پایین همهی سازمان سپاه را عوض میکردم. این کار ضروری بود. اما مانده بودم با قرارگاه نصرت چه کنم؟ آن را منحل کنم یا در سپاههای دیگر ادغام کنم؟ یا بگذارم کارش را ادامه دهد؟ با هر که مشورت میکردم به جایی نرسیدم. از طرفی قرارگاه نصرت برایم مقدس بود و دوست نداشتم به راحتی از آن چشمپوشی کنم.
این بار مجموع سازمان سپاه را به مناطق مختلف تقسیم کردم. در منطقهی جنوب یعنی خوزستان، منطقهی هشت را راهاندازی کردم و سید مرتضی مرتضایی را فرمانده آن قرار دادم. او دو استان خوزستان و لرستان و یگانهای رزمی و پایگاههای شهری را زیر نظر داشت و هدایت میکرد. قرار شد یک قرارگاه تاکتیکی نیز راهاندازی شود. فرماندهی آن قرارگاه را به علی هاشمی دادم که مأموریت او تحرک و تحول در منطقهی عملیاتی جنوب بود. علاوه بر آن، پدافند در مجنون را هم بر عهدهی او گذاشتم، حدود ۱۰۰ تا ۱۵۰ حلقه چاه نفت در جزیره بود که از هر جهت برای ما اهمیت داشت. علی با همهی قدرت کار میکرد و شب و روز نداشت. این را از نوع گزارشهایش میفهمیدم. هر بار پیش من میآمد، سر حال، قبراق و خندان بود و منتظر مأموریت بعدی! از کار خسته نمیشد. انگار نه انگار که شبانهروز در هور عمل کرده. این روحیهی علی در روند جنگ اثرگذار بود. با ادغام قرارگاه نصرت در سپاه منطقهی هشتم، به علی گفتم باید کار مهمی را پیگیری کند. فرماندهان میگفتند هور را با دوازده لشکر باید کنترل و حفاظت کرد. فکر کردم این کار نه منطقی است و نه ممکن. از طرفی هم از عملکرد علی مطمئن بودم. دستور دادم همهی یگانها آرامآرام هور را ترک کنند بعد به علی گفتم یگان حراست مرزی را به دلیل اعتراض فرماندهان که میگفتند بالاخره این یگان، تیپ است یا لشکر یا گردان، به تیپ عشایری بيست خیبر نامگذاری کند و کارش را شروع کند.
مدتی بعد در جلسهای به علی اعلام کردم شما معطل نشوید و کار شناسایی را جلو ببرید. این مأموریتِ علی هاشمی تا عملیات بدر یعنی یک سال بعد ادامه پیدا کرد. او در حد فاصل دو تا پنج کیلومتری سیلبند عراقیها در کنار باقی یگانها، مشغول شناسایی برونمرزی شد. آن زمان قرارگاهی به نام قرارگاه خاتم۳ راهاندازی کردم. مسئولیت آن، حفظ جزایر شمالی و جنوبی بود. این قرارگاه در حقیقت پاشنهی هور بود و هدایت جزایر را بر عهده داشت که خودم فرماندهیاش را بر عهده گرفتم. یادم هست علی هاشمی با همهی نیروهای نصرت قبل از عملیات بدر توانست جادهی الصخره، البیضه و جادهی خندق و حد فاصل بین جادهی خندق تا پشت جزایر را به خوبی شناسایی کند.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 ✿﷽✿ 🕊
🔴 #هوری
🌟 خاطرات #سردارشهیدعلی_هاشمی
قسمت 5⃣9⃣
✨ سر و سامان
راوی: خانواده
تب و تاب عملیات کمتر شد، علی بعد از مدتها به خانه آمد! از دیدن دوبارهی علی خیلی خوشحال بودیم. ننه دائم میگفت:
« علی زن بگیر، زن بگیر، ميخوام عروسی تو رو ببینم. »
علی هم میخندید و سعی میکرد حرف را عوض کند. اما ننه اصرار میکرد و میگفت:
« من مادرم، آرزو دارم »
و از این حرفها. علی هم میگفت:
« ننه جان، من که معلوم نیست تا کی زنده باشم، شاید همین فردا شهید شدم. واسهی چی دختر مردم بیسرپرست بشه؟ »
هر چی علی میگفت، ننه گوشش بدهکار نبود. دخترِخاله رو برای علی نشان کرده بود و میگفت:
« از بچگیت گفتم که دختر خواهرم برای علی مَنِه، کی بهتر از او؟ »
علی میگفت:
« حالا دست نگه دارید. ببینم کار جنگ چی ميشه. »
ننه میگفت:
« این جنگ شاید نخواد به این زودیها تموم بشه. تو نباید سر و سامان بگیری؟ دانشگاه که نرفتی. گفتی جنگه. زن نمیگیری و میگی جنگه. مگه من مادر نیستم. سهم تو از جنگ تمام نشده علی؟ »
علی هم گفت:
« باشه دفعهی بعد که اومدم خونه حرف میزنیم. خوبه ننه؟ »
هیچ وقت ندیدم علی باعث آزردگی ننه بشه. ننه که خندید، انگار رضایت خودش رو اعلام کرد. علی بلند شد تا به قرارگاه برگردد. لحظهی آخر که داشت از خانه بیرون میرفت، ننه حرف آخرش را زد و گفت:
« پس دفعهی دیگه زود بیا، نری چند ماه پیدات نشه. ميخوام بساط عروسی برات راه بندازم. »
علی هم سرش رو انداخت پایین و گفت:
« باشه ننه، باشه چشم. »
*
خواهر با شوق رفت در را باز کرد. وقتی علی، خواهر بزرگش را دید کلی خوشحال شد. او از بوشهر آمده بود تا علی را ببیند. هنوز علی چایش را نخورده بود که خواهر گفت:
« علی نميخوای زن بگیری؟ »
ننه، خواهر را خبر کرده بود تا با علی حرف بزنه و راضیاش کنه. علی هم با لبخند همیشگیاش رو کرد به خواهر و گفت:
«حالا چه عجلهای دارید تو این گیر و دار. »
بعد ادامه داد:
« ننه شما رو به جون من انداخته!؟ »
خواهر گفت:
« نه، خب ما میخوایم دامادی تو رو ببینیم. چی ميشه مگه؟! »
علی گفت:
« باشه، شما که دست بردار نیستید، من هم یه فکرايی از قبل کردم، برو با دختر خاله حرف بزن. اما به او بگو علی مرد جنگه، مثل مردای دیگه نیست، نمیتونه ببرت مسافرت و از این حرفها. شاید هم شهید بشه. ببین ميتونه این شرط رو قبول کنه یا نه؟ »
خواهر هم سریع گفت:
« باشه، چشم، الان ميرم صحبت میکنم. »
صبح بود. علی با سیدصباح راه افتاد تا برود سمت قرارگاه. ننه دم در رفت و گفت:
« عصر حتماً بیا خونه کارت دارم. »
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم