فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطمئنم اگه به این پیام حضرت مهدی(عج) عمل نکنی بدجور میبازی...
╭♥️
╰┈➤
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
جز تو کسی نیست آرامشم ...
#کربلا
#حرم
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
هر صبح پلکهایت
فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند
که سطر اول همیشه این است:
"خدا همیشه با ماست"
قهرمان وطن اعزامی از بابل
لشکر ویژه ۲۵ کربلا 🌷
صبـحتون شهـدایـی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#وصیتنامه_شهید_علی_حسینی 🍃
❣پدر و مادر عزیزم از شهید شدن فرزند خود علی هیچ ناراحت نباشید
پدر و مادر عزیز خداوند امانتی به شما داده و حالا هم از شما گرفته است.
عبادت و ذکر خدا را فراموش نکنید.
نماز را به وقت بخوانید.
غیبت مردم نکنید. دروغ نگویید و با مردم مهربان باشید.
این دنیا هیچ ارزشی ندارد.
با پدر و مادر مهربان باشید و مشکلات آنها را جبران سازید.
به همۀ شما سفارش می کنم که عبادت خدا را فراموش نکنید و نماز را به سر وقت بخوانید....❤️
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب #مهمانشام
زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
کتاب #مهمانشام زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه
قسمتهای ۱۷۱ تا ۱۷۵ کتاب زیبای #مهمان_شام
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 6⃣7⃣1⃣
اما روايت حضور معنوی سيد، بارها بعد از شهادتش اتفاق افتاد. اين يکی از پيامهايی بود که همون دوران برای من اومد:
اسفندماه، اردوی راهيان نور، شب شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام تو شلمچه، حاج آقای فرجام راوی عزيز، آخر مراسم تو تاريکیِ شبِ شلمچه با نور گوشيشون عکس پيکر بدون سر شهيد سيد ميلاد مصطفوی رو نشون دادند. از همون جا همهی فکرم و شهيد شاخص سفرم سيد بود. آخه سيد از هر نظر نمونه بود. باورم نمیشد اون پيکر بدون سر، پيکر همون مهندس و قهرمان باشه. آنقدر با سيد ميلاد مأنوس شده بودم که داداش ميلاد صداشون میکردم. اولين بار كه رفتم سر مزار سيد، پارچهی سبز دور مزارشون خيلی برام خاص بود. روز تولد سيد، به پدر بزرگوار وخواهر عزيز سيد گفتم:
« از وقتی با سيد آشنا شدم زندگيم خيلی بهتر شده و داداش ميلاد شده سنگ صبور زندگيم. »
پدر آقا سيد عکس ايشون رو بهم هديه دادند. چندين ماه بود که منتظر يه نشونه از سيد ميلاد بودم و خيلی التماسش میکردم که سيد ميلاد اگه از من راضی هستی که اون قدر مزاحم شما ميشم به خوابم بيا. تا اين که در عالم خواب ديدم يه جای غريب، اسير فردی که ظاهرش شبيه داعشی ها بود شدم. هيچ کسی کمکم نمیکرد. يک دفعه سيد ميلاد رو ديدم که يه پارچهی سبز دور گردنش بود و چند نفر اطرافشون بودند. داد زدم:
« داداش ميلاد.... »
سيد نگاهم کرد و گفت:
« بريد کمکش کنيد. »
بعد سيد به يه چادری که شبيه موکب بود اشاره کرد و گفت:
« برو داخل اونجا، امنه و کسی اذيتت نمیکنه. »
در همون عالم خواب گريه میکردم و میگفتم:
« سيد فدای پيکر بیسرت که اين قدر شهامت داشتی. من نمیتونم هيچ وقت مثل شما بشم. »
از خواب پريدم و واحسرتا که داداش سيد ميلاد رو فقط چند ثانيه در عالم خواب ديدم. من آقا سيد ميلاد رو هرگز نديده بودم، ولی اونقدر بهشون مأنوس شدم كه انگار چند ساله میشناسمشون.
🎤 راویان: علی غیبی و یکی از دوستان شهید
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 7⃣7⃣1⃣
🇮🇷 دانشجو
آخرين روزهای اسفند ماه بود. تو دانشگاه زمزمههايی شنيدم برای ثبتنام راهيان
نور.
" راهيان نور يعنی چی؟ "
چند تا پوسترش رو هم ديدم. با اين كه با اين حركتها موافق نبودم اما نمیدونم چی شد که جذبهای، من رو نا خوداگاه کشوند به اين سمت که بابا شما هم برو ببين اونجا چه خبره؟ با بچهها دور هم ميگيم میخنديم و...
رفتم ثبتنام کردم. برای اين که تنها نباشم چند تا از دوستانم رو هم نوشتم که دور هم صفا کنيم. اونها نمیدونستند که کجا می خواييم بريم. بهشون گفتم:
« بچهها اردوی شمال داريم ميريم وسايلها رو جمع و جور کنيد بياييد. »
روز حرکت رفتيم پای اتوبوس. گروه ما تنها چيزی که بهشون نمیخورد اين بود که زائر شهدا باشند! هيچ کدوم ما نه ظاهرمون به اين جور چيزها میخورد، نه اصلا بقيهی بچهها باورشون میشد که ما ميخوايم بريم راهيان نور.
يکی از بچهها يه دنبک بزرگ با خودش آورده بود!! تا مسئول اتوبوس دنبک ما رو ديد دو دستی زد تو سرش و گفت:
« وای به حالمون با اين همسفرهامون. »
تا رفقا فهميدند که سفرمون به جای شمال، جنوبه، خيلی ضد حال خوردند! ولی گفتند چون شما ميايی فاز خندست، ما هم به عشق تو ميايم. شمال و جنوبش برامون فرق نمیکنه. دور هم ميگيم و میخنديم.
تو اتوبوس تا برسيم اهواز همه اش تو سر و کلهی همديگه زديم و هيچ اعتنايی به تذکرات مسئول اتوبوس و بعضی دانشجوها نداشتيم. يکی دو روز اول اردو تو فاز ديگهای بوديم تا اين که رفتيم شلمچه.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 8⃣7⃣1⃣
راوی اين قدر قشنگ و زيبا از شهادت رفقاش برامون گفت كه حالم دگرگون شد. از شهادت مظلومانهی شهيد يونسی برامون گفت. شهيد هادی يونسی اهل شهرستان بهار بود. تازه خداوند بهش دختر داده بود.
از رشادت شهيد عبدالحسين خلج برامون گفت که با حالت مجروحيت تا آخرين نفس جنگيد.
از شهيد محمد مهربان که لحظهی آخر دوربين مادون قرمز رو از گردنش درآورد و گفته بود:
« اين برای بيت الماله، نبايد به راحتی از بين بره. »
از شهيدی برامون گفت که هنگام نوشتن وصيت نامه خمپاره خورده بود به سنگرش و تکه تکه شد.
از رشادت شهيد حاج ستارابراهيمی برامون گفت و اين که ما در شلمچهای نشستيم که دوازده هزارنفر شهيد شدند و ما الان روی پوست و گوشت بچهها نشستيم. من خيلی تو حال خودم رفتم. من که خيلی سخت اشک چشمام میاومد، اونجا کم کم چشمام خيس شد. خيلی گريه کردم. حال و هوای شلمچه من رو دگرگون کرد. اونجا اولين باری بود که من اسم شهيدی به نام سيد ميلادمصطفوی را شنيدم. مسئول اتوبوس ما بلند شد گفت:
« بچهها اينجا شلمچهاست. هنوز هم شهدا اينجا نَفس میکشند. از بين همين خادمها ما شهيد مدافع حرم داشتيم. پارسال مهندس سيد میلاد همين جا خادم بود. اما امسال نيست. شهيد شده. »
بعد شروع کرد خاطراتی از سيد ميلاد رو گفت که وضع ماليش خوب و مهندس بود. اما ميره سوريه شهيد ميشه. پيکرش ميمونه و رفقاش برمیگردند. پدرش خيلی بيتابی میکرده و...
من خيلی جا خوردم. از خودم خجالت کشيدم. همين طور اشکم سرازير بود. بچهها سر به سرم میگذاشتند. میگفتند:
« بابا تو چت شده؟ چرا اينقدر جو گير شدی؟ »
همون شبی که از راهيان نور برگشتيم، يکی از بچههای محل، حال من رو که ديد گفت:
« ميخوای يه جای خوب ببرمت؟ »
گفتم:
« کجا؟ »
گفت:
« سر مزار سيد ميلاد. »
قرار گذاشتيم و رفتيم. باران میاومد. خودم رو انداختم روی قبر. تا جايی که تونستم گريه کردم و خودم رو خالی کردم.
از راهيان نور برگشتم خيلی حس گرفته بودم. رفتم نشستم روبروی مادرم با گريه براش داستان سيد ميلاد رو گفتم. مامانم هم با اکراه گوش کرد چون روحيات من رو میدونست خيلی جدی نگرفت.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 9⃣7⃣1⃣
صبح مادرم خيلی پريشان بود. گفت:
« پسرم يه خواب عجيبی ديدم! خواب يک بسيجی رو ديدم موهاش رو تراشيده بود. داشت برای يک جمعی صحبت میکرد. تو هم کنار اون بسيجی نشسته بودی و داشتی جمع رو ساکت میکردی. بعضیها که با اين جمع خيلی سنخيت نداشتند تو میخواستی اونها رو بيرون کنی اما اون بسيجی نگذاشت. گفت بذار همه بمونند. اون بسيجی میگفت:
" آی مردم ما به خاطر حرف آقامون رفتيم. به عشق رهبرم رفتم.... " »
خلاصه فهميدم كه سيد ميلاد من رو انتخاب كرده.
اما كمی از خودم بگويم. من خوانندهی موسيقی بودم. همه چيزم خلاصه شده بود در خوندن سبکهای جديد رپ و... نمیدونم چی شد كه زد به سرم يک آهنگی هم از شهدا بخونم. گفتم همش اينوری خوندم، بذار يه بار هم آهنگ اونوری بخونم. آهنگهام تو تلگرام تا پنج هزار تا بازخورد داشت. اما آهنگ شهدايی من دوازده هزار تا دانلود داشت. فهميدم که شهدا خيلی خاطرخواه دارند. بعد از اون اتفاقها کم کم نمازم رو شروع كردم و هيئتی شدم. دوستانم رو هم تغيير دادم. الان اعلام میکنم که در گذشته هر عملی انجام دادهام چه در زمينهی موزيک و موسيقی و چه در زندگی روزمره، پشيمان هستم. هم از آهنگهای بیمحتوايی که در گذشته خواندهام و هم اعمالی که انجام دادهام.
اينجانب با مدرک و سند اعلام میکنم از زمانی که يک آهنگ برای شهدا خواندم، ديگر هيچ آهنگی حتی به صورت غيرحرفهای بر خلاف و برعکس راه شهدا نخواندهام و انشاءالله نخواهم خواند. بنده بعد از تک آهنگ شهدا تحول کمی داشتم اما شلمچه زندگیام را به کلی تغيير داد. سيد ميلاد مصطفوی تمام زندگی من شده است. هر جا میرفتم ناخوداگاه تو مسير من قرار میگرفت و دست من رو میگرفت..
نصيحت من به جوانها اين است که نمازشان را بخوانند. چون نماز انسان را از بلاها و گناهها بازمیدارد. ادامه دهندهی راه شهدا باشيد. من و راهی که رفتهام را عبرت خود کرده و بدانيد که مطمئنا يک روز مثل من پشيمان میشويد و برمیگرديد...
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الشهداء و الصدیقین 🌷
🥀 #مهمان_شام
🌹زندگینامه شهید مدافعحرم #سیدمیلادمصطفوی
قسمت 0⃣8⃣1⃣
خاطرهای از يك دختر دانشجو:
بنده اصلا با اسم شهيد و شهادت مأنوس نبودم. مانتويی بودم و هميشه با آرايش در محيط دانشگاه ظاهر میشدم. تا اين که برای اردوی راهيان نور در دانشگاه ثبت نام میکردند. با کمی فرازونشيب از سمت دوستان و خانواده ثبتنام کردم. وقتی سوار اتوبوس شدم ديدم جلوی اتوبوس ما عکس و نام شهيد سيدميلاد مصطفوی رو زدن. اصلا اين شهيد رو نمیشناختم. از لحظهی سوار شدن تا خود جنوب اصلا متوجه نبودم كه داخل اتوبوس کدوم شهيد نشستم و کجا دارم پا میگذارم. يادمه اولين مکان، محل شهادت شهدای غواص بود. آنجا لحظههای غريبی بود. بعد از اون رفتيم شلمچه. وای شلمچه.... امان از غربت و مظلوميتش... وقتی پا گذاشتم رو خاکش، فقط خدا میدونه حس من چی بود. نشستيم. نزديک غروب بود. حاج امير فرجام يکی از بهترينهای جنگ و روايتگری، شروع کردند و از شهدا گفتن. وقتی داشت حرف ميزد گفت:
« بزاريد از شهيدی براتون بگم که دشمن پاها و دستهاش رو قطع کرد و با خودش برد. بزارين از شهيدی بگم که اينجا، همين جايی که شما نشستين خادمالشهدا بود و با پای برهنه اينجا راه رفته. شهيد سيد ميلاد مصطفوی. »
گفتم:
« ياحسين اين حاجآقا چیداره ميگه... اينجا کجاست كه منِ بیلياقت قدم گذاشتم؟ »
گفت:
« شهدا اونقدر شما رو دوست دارند حتی دوست ندارند اينجايی که نشستيد چادرتون خاکی بشه...
اون لحظه از خودم خجالت کشيدم. آخه من چادری نبودم. نمیدونم چی شد فقط میدونم اونجا صورت خودم رو غرق در اشک ديدم، به خاطر همهی اشتباهاتم. فقط میتونستم اون لحظهها گريه کنم و از خدا طلب بخشش کنم. برگشتيم شهرمون. تو راه واقعا حال پريشانی داشتم. ولی نمیدونم چرا اون پريشانی رو دوست داشتم. گفتم:
خدايا كمك کن كه من بتونم حجاب برتر که همون چادر هست رو انتخاب کنم. وقتی برگشتم تصميم گرفتم چادر بپوشم خيلی از دوستان شايد باحرفاشون داشتن من رو منصرف میكردن. ولی من تصميمم رو گرفته بودم. چادری شدم، بدون هيچ آرايش و در اون حد که حضرت زهرا علیهاالسلام بپسنده. از همون دوستا که شايد معنی چادر رو درک نکرده بودن دور شدم و دوستهای جديدی در بسيج دانشگاه پيدا کردم که واقعا هديهی راهيان نور بودند.
الان شهيد سيد ميلاد مصطفوی شده برادری که من رو از ظلمت به روشنايی کشوند و چادری شدنم رو مديون شلمچه و شهيد سيد ميلاد مصطفوی میدونم. حضور در شلمچه رو از دست ندين...
دانشجوی رشتهی رياضی
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✨🔮✨🔮✨🔮✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴🔵 کجای عالم هستیم ؟
🔹 اگر ۵۲۰ میلیون سال نوری از زمین دور شوید یک شبکهٔ باورنکردنی از ۱۰۰ هزار کهکشان را مشاهده میکنید که مانند رشتههای عصبی درهم تنیده شدهاند. اینجا ابرخوشه لانیاکیا یا در زبان هاوایی آسمانِ بیکران است و آن نقطه قرمزِ کوچک، کهکشان راه شیری و منزلگاه بیش از ۲۰۰میلیارد ستاره است! هر نقطهٔ سفید در این تصویر نه یک ستاره، بلکه یک کهکشان است و زمین ما تنها یک سیارهٔ ناچیز در بین تریلیونها سیاره در آن نقطهٔ قرمز رنگ است...
🔹 براستی ما کجای این هستی بیکران هستیم؟!
🔹 چه جایگاهی داریم؟!
به واقع هیچ...
🔺 اما...
🟢 همه امیدمان این است که دست به دامان آن وجودی هستیم که حجت بالغه الهیست بر
"من فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى"
هم او که افق دیدش درخت طوبی بهشت است و همه عوالم در محضرش، چون گردویی است در کف دست...
🔹 با معرفت سلام دهیم:
🔺 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ناظِرَ شَجَرَةِ طُوبى وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهى ...
🔹 هر کسی معرفت به نورانیت این سلام رزق او باشد به آرامش ابدی و سعادت دنیا و آخرت، رسیده است.
#مهدویت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#در_محضر_معصومین
🔰 حضرت علی عليه السلام :
✍ مَن ظَنَّ بكَ خَيرا فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.
🔴 هر كه به تو گمان نيك بُرد ، چنان كن كه گمانش به تو واقعيت پيدا كند.
📚 بحار الأنوار : 74/417/39 .
#حدیث_روز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔹جهت تعجیل در فرج:
🔸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
📌و این موهبت ولایت فقیه است ....
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیکر شهید نیلفروشان در دل خاک آرام گرفت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💢آرزویی که برآورده شد!
🔹«سردار یدالله جوانی» در اظهاراتی شخصیت شهید نیلفروشان را توصیف کرد و اظهار داشت: «عبارتهای سیدحسن نصرالله در وصف شهید نیلفروشان و او را رفیق، شریک و تکیهگاه خود دانستن، از قوت عقلی و قوت روحی و توان مدیریتی و دیگر فضیلتهای این شهید حکایت میکند.»
🔸معاون سیاسی سپاه افزود: «اما نکته بسیار مهم، برآورده شدن مهمترین آرزوی شهید نیلفروشان از دوران کودکی و سن شش سالگی اوست. نابودی رژیم صهیونیستی و شهادت در راه نابودی این رژیم. سردار نیلفروشان در مصاحبهای میگوید: «نابودی اسرائیل بزرگترین آرزوی من از کودکی بوده است؛ استراتژی انقلاب اسلامی هم محو نابودی رژیم جعلی صهیونیستی است که انشاءالله در این راه به شهادت برسیم.» به طور قطع، همانطور که آرزوی سردار نیلفروشان مبنی بر شهادت در مسیر مبارزه و نابودی رژیم صهیونیستی، به نیکی رقم خورد، به زودی جهانیان شاهد نابودی این رژیم جنایتکار و گرگ خونآشام خواهند بود و این آرزوی بزرگ سردار شهید هم به اراده الهی تحقق خواهد یافت.»
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
✊ ایستادن پای امام زمان خویش...
💐 امروز ۲۶ مهرماه سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم
#سید_محمد_جواد_حسن_زاده
#حبیب_ریاضی_پور
#نادر_حمید
#حسین_آقادادی
گرامی باد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺
🌸
💍#ازدواج_به_سبک_شهدا
🟣شهید مدافعحرم #حسین_آقادادی
💞همسر شهید نقل میکند: زمانی که حسینآقا تصمیم به ازدواج گرفته بود، در دورهی کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه نجفآباد اصفهان تحصیل میکرد و همان زمانها، خرج تحصیلش را از کارکردن در تعمیرگاه ساعت به دست میآورد تا بتواند روی پای خودش بایستد.
✨از دین و ایمان هم کم نداشت و همین امر باعث شد تا در زمان خواستگاری اصلا از داراییاش نپرسم. در کل برای یک خانوادهی مذهبی، ایمان و رزق حلال اصلیترین ملاک در انتخاب همسر است و خانواده من به دلیلِ دیدن این دو رکن در وجود حسینآقا، راضی به ازدواج من با ایشان شدند.
💞البته باید این مطلب را بگویم که خودم هیچ شناخت و یا آشنایی قبلی با ایشان نداشتم و به این دلیل از امام زمان(عج) خواستم تا واسطهی ازدواج من و حسین شود؛ زیرا میدانستم وقتی خدا و امام زمان انتخاب کنند، به همه ویژگیهای وجودی شخص واقف هستند. در تاریخ ۱۶مهر۱۳۷۸ به صورت خیلی ساده عقد کردیم.
✨سفرهی عقد را پدرم درست کرد؛ کارت عقد هم نداشتیم و آغاز زندگی مشترکمان در تاریخ ۷تیر۱۳۷۹ بود. همسرم بعد عقد به من گفت که امام زمان را برای عقدمان دعوت گرفته است و امید داشت که امام زمان در مراسمِ عروسیِ بدون گناهش حضور یابد.
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مهمترین حرف درمنزل شهید حسین آقادادی، پشتیبانی از #ولایتفقیه بود.
همسرشهید
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم