eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
27.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 3⃣ مالكوم ايكس در نوزدهم مه سال ۱۹۲۵میلادی در شهر اوماهای ايالت نبراسكای آمریکا متولد شد. نام واقعی وی مالكوم ليتل، مادرش لوئيس نورتون زنی سفید‌پوست، تحصیل کرده و خانه‌دار و پدرش ارل ليتل سیاه‌پوستی با حدود دو متر قد و هیکلی قوی که از یک چشم نابینا و كشيش و واعظ مذهبی بود. پدر مالكوم از فعالان اجتماعی بود كه را برای احقاق حقوق سياهان تلاش بسیاری می‌کرد، بعد از تولد مالکوم خانوادهٔ لیتل برای دستیابی به شرایطی بهتر به میلواکی رفتند ولی این اقامت کوتاه بود و این‌بار عازم لانسینگ مرکز میشیگان شدند. مالکوم چهار سال بیشتر نداشت که با چشمان خود دید گروهی از سفیدپوستان خانه آنان را آتش زدند و خانواده‌اش را آواره کردند. در سن شش سالگی بود که پدرش بعد از یک مشاجرهٔ خانوادگی با لوییز با عصبانیت از خانه بیرون رفت و پس از گذشت دو سال جسد مثله شده کشیش لیتل درکنار ریل راه آهن و در ميان گاری‌های حمل زباله پیدا شد. پس از مرگ پدر، مالکوم و برادرانش از طریق کارهایی مانند شکار و فروش خرگوش سعی می‌کردند تا به مادرشان کمک کنند. مالکوم که روحیه‌ای آتشین و حسی جستجوگر داشت، کم‌کم به خارج از خانه کشیده شد. همین امر حس طغیان و خشونت را بیش‌تر در او زنده کرد و به دزدی‌های کوچک از مغازه‌ها دست زد. مأموران رفاه اجتماعی با آگاهی از این موضوع و به اتهام عدم توانایی در سرپرستی فرزندان از طریق فشار بیش‌تر بر لوییز برای تجزیهٔ خانوادهٔ لیتل دست به کار شدند و مسئولیت مالکوم و دیگر خواهران و برادرانش به خانواده‌های دیگر سپرده شد. مادر مالکوم که تاب این درد را نداشت دچار روان‌پريشی وناهنجاری‌های عميق روحی شده و در آسايشگاه روانی بستری شد و سرانجام با رای دادگاه او را به بیمارستان روانی ایالتی در کالامازو منتقل کردند؛ ۲۶سال از زندگی او در آن مکان سپری شد تا آن که فرزندانش او را از آن‌جا بیرون آوردند. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 4⃣ كودكی مالکوم در یتیم‌خانه‌های مختلف و با فقر سپری شد تا اینکه به سن مدرسه پا گذاشت. مالکوم ایکس، در دوران تحصیل شاگردی ممتاز و برجسته‌ بود که هوش و استعداد تحصیلی‌اش، او را از دیگر شاگردان سفیدپوست مدرسه جدا می‌کرد، ولی این برتری هرگز باعث نشد دید نژاد پرستان به او تغییر کند و دست کم نام او را با احترام صدا کنند و هر‌گاه وارد کلاس می‌شد، او را «کاکاسیاه» خطاب می‌کردند و با توهین و تحقیر به استقبالش می‌رفتند. او دورۀ اول تحصيلات دبيرستانی را با موفقيت و در زمرۀ بهترين دانش‌آموزان به پايان رساند و در حالی‌که آرزوی تحصيل در رشتۀ حقوق و وكيل شدن را در سر می‌پروراند، يكی از معلمانش كه اتفاقاً روابط خوبی هم با مالكوم داشت به او گفت: که اين آرزو برای يك سياه‌پوست چندان واقع‌گرايانه نيست و با این حرف به ناگاه چشمۀ اميد مالكوم خشكيد. او آنچنان نا اميد شد كه درس و مدرسه را رها كرد و راهی بوستون در ايالت ماساچوست شد و به كارهای متفاوتی مشغول شد كه در هيچ يك دوام نياورد. در سال ۱۹۴۰ زمانی‌كه مالكوم پانزده سال بيشتر نداشت، راهی هارلم در نيويورك شد و تصمیم گرفت آزاد باشد و هرگونه قید و بندی را از پای خود گشود. طی سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۶ يعني حد فاصل ۱۶ تا ۲۱ سالگي مالكوم، دوره‌ای پرالتهاب برای او بود. در مورد اين دوره، نقل قول‌های متفاوتی وجود دارد که می‌گويند او حلقۀ مركزی محفلی بوده كه در برگزاری مراسم ويژۀ قمار رولت روسی شركت داشته است. گروهی که اکثر آنان از ثروتمندان علاقه‌مند به قمار بودند، در نقطه‌ای دور از چشم پليس جمع می‌شدند، شخصی در ميان جمع حاضر می‌شد و یک گلوله كه داخل هفت تير قرار می‌داد و حاضران بر سر اينكه او پس از چرخاندن تيردان رولور و قرار دادن آن روی شقيقه و شليك كردن كشته خواهد شد يا نه شرط می‌بستند. شرطی بر سر مرگ و زندگی، شرطی شش به يك برای ادامۀ حيات يك سياه پوست بزهكار بی‌ارزش. مالكوم هسته و مركز اين شرط بندی بود. او بود كه بريده از دنيا و با دستاری بر چشمان در ميان جمع حاضر می‌شد تا با به خطر انداختن جان خود، حاضران را سرگرم كند. عاقبت مالكوم و مالكوم شورتی جارويس، دوست صميمی‌اش در سال ۱۹۴۶ به بوستون بازگشتند. در آنجا بود که به دام پلیس گرفتار شد و به ده سال حبس محکوم شد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 5⃣ دوران محکومیت و تحول در زندگی مالکوم ایکس پس از بازگشت از بوستون هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و با جستجوی آپارتمان مالکوم کلی کت خز و جواهرات مسروقه و زرادخانه کوچکی از اسلحه پیدا شد. ‌‌ حکم معمول برای سرقت، دو سال بود اما قاضی از این‌که او دختران سفیدپوست را به همدستی واداشته‌ بود، عصبانی شد و برایش حکم ده سال زندان را صادر کرد. مالکوم در سال ۱۹۴۷ در ۲۰ سالگی به زندان افتاد و به دلیل ضدیتش با مذهب در زندان لقب شیطان گرفت. در زندان با بیمبی آشنا شد که سرآغاز تحول در زندگی وی شد، بیمبی سیاهپوست و سارق سابقه‌داری بود که سال‌های زندان از او مرد فرزانه‌ای ساخته بود. یک کتاب‌خانه‌ متحرک که حتی نگهبان‌ها و زندانبانان نیز در مورد هر چیزی از او سوال می‌کردند. تعداد زیادی زندانی دورش می‌نشستد و به حرف‌هایش گوش می‌دادند در همین حین بود که مالکوم جذب او شد و بیمبی هم در وجود این شیطان سیاه، فرشته‌ای دیده بود. او به مالکوم پیشنهاد داد درس خواندن را در زندان شروع کند و از کتاب‌خانه‌ زندان استفاده کند. از وقتی که مالکوم لیتل، مدرسه‌اش را در میسون میشیگان، ول کرده بود، زمان زیادی می‌گذشت. او تقریبا بی‌سواد بود و نمی‌توانست نامه‌هایی را که در زندان دریافت می‌کرد، بخواند. پس از گذشت یک سال با تمرین خواندن و نوشتن ابتدایی را یاد گرفت. گاری کتاب‌ها که از جلوی سلول‌ها می‌گذشت، کتابی برمی‌داشت و سعی می‌کرد آن‌را بخواند. روزهای سخت زندان را با آموختن می‌گذراند که برادرش فیلبرت در نامه‌ای نوشته بود که دین واقعی سیاهان را کشف کرده و به سازمانی به نام «امت اسلام» پیوسته است. مالکوم جواب تندی برای وی نوشت و مدتی بعد، از برادر کوچک‌ترش رینالد برایش نامه‌ای دیگر رسید با این مضمون که «مالکوم دیگر گوشت خوک نخور و سیگار نکش، نشانت می‌دهم چطور از زندان آزاد شوی» این جواب معماگونه، مالکوم را به فکر فرو برد. چطور می‌توانست با نخوردن گوشت خوک آزاد شود؟ سیگار نکشیدن زیاد برایش سخت نبود. در روزهای انفرادی عادت کرده بود. بسته سیگاری را که داشت تمام کرد و دیگر تا آخر عمرش سیگار نکشید. ناهار روز بعد را که از گوشت خوک تهیه شده‌بود، نخورد و این خبر همه جا پیچید که شیطان دیگر خوک نمی‌خورد. بعد از چند سال حبس در زندان چارلزتاون و با تلاش‌های خواهرش اِلا به یک اردوگاه منتقل شد که شرایطی بهتر از زندان داشت. زندانیان پنج نفری در یک خانه زندگی می‌کردند و تفریحشان بحث‌های فرهنگی بود.‌ دفعه‌ بعد که برادر ساده‌لوحش رینالد در زندان جدید به ملاقاتش آمد، اول از همه پرسید: «فکر می‌کنی کیست که همه چیز را می‌داند؟» رینالد فریفته‌ی کسی شده بود که ادعای پیامبری داشت و با این حربه افراد زیادی را دور خودش جمع کرده بود. این اولین بار بود که کلمه‌ی‌‌ «الله» به گوشش خورد؛ برادرش از وجودی می‌گفت که دانشی۳۶۰ درجه و کامل دارد و شیطان در مقابل سعی در گمراهی آدم‌ها دارد. رینالد می‌گفت :«خدا به آمریکا آمده و خود را بر فردی به نام عالی‌جاه محمد ظاهر ساخته و گفته که دیگر زمان حکومت شیطان به پایان رسیده است.» @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 6⃣ از برادر و خواهرهایش که همه به امت اسلام پیوسته بودند، تقریبا روزی یکی، دونامه برایش می‌رسید که نوشته بودند دعا می‌کنند تا او هم به این فرقه مشرف شود. او در زندان و تنهایی به عالی‌جاه محمد فکر می‌کرد. به تدریج علاوه بر نامه‌ها، جزوه‌های چاپی عقاید رهبرشان را نیز برایش می‌فرستادند. ایده‌ی اصلی او این بود که بشر اولیه که بنای تمدن را بنا گذاشته، سیاه پوست و در آفریقا بوده و دیگر ابنای بشر از این آدم اولیه پدید آمده‌اند. اما بشر سفید با شر ذاتی که در وجودش نهفته، به آفریقا آمد و میلیون‌ها آفریقایی را با کشتی به بردگی برد و آن‌ها را از زبان، فرهنگ و گذشته‌شان جدا کرد و اکنون نسل سیاهان آمریکا تنها انسان‌هایی هستند که هیچ اطلاعی از هویت واقعی خود ندارند. سرانجام پس از مدتی مالکوم تصمیم گرفت به مردی که برادر‌ها و خواهرهایش را شیفته کرده بود، نامه بنویسد. در نامه‌اش نوشت که برادران و خواهرانش او را معرفی کرده‌اند و برای دست خط و نامه‌ بَدَش عذرخواهی کرد. عالی‌جاه محمد در جواب نامه مالکوم نوشته بود که زندانی سیاه، نماد جرم و جنایت جامعه‌ سفید در نگه‌داشتن سیاه پوستان در محرومیت، نادانی و بیکاری و تبدیل آن‌ها به مجرمان است، گفته بود که شجاع باشد و یک پنج دلاری هم برایش فرستاده بود. خانواده در نامه‌هایشان می‌نوشتند که برای آرامش روحی رو به شرق کند و به درگاه خدا نماز بخواند. نماز خواندن برای مالکوم که زانوهایش تنها برای بازکردن قفل درها و دزدی خم شده بود، کار سختی بود ؛ یک هفته طول کشید تا توانست شرم و خجالت خم کردن کمرش را بر خود هموار کند و اولین نمازش را به انگلیسی بخواند. دوران محکومیت از مالکوم ایکس انسان دیگری ساخت، وی آموخت که هیچ‌گاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میله‌های زندان باشد، او با برنامه‌ریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات پردامنه علمی و مذهبی پرداخت. او به تدریج با سیاه پوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه "ملت مسلمان" که برجسته‌‌ترین آنها «عالیجاه محمد» بود. آنان از اسلام گفتند و مالکوم شنید، از الله گفتند و مالکوم اندیشید. آموزه‌هایی چون اتحاد، برادری و برابری آرام آرام دریچه‌ای به روی مالکوم گشود و دریافت که در این دین برتری، به پاکی و تقواست، نه به رنگ پوست. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 7⃣ میلیونری هزاران کتاب کتاب‌خانه‌اش را وقف زندان کرده بود و انبوه کتاب‌ها و وقت زیاد، این فرصت را به مالکوم داد که زندان را تبدیل به دانشگاهی برای خودسازی کند. ابتدا با فرهنگ لغات شروع کرد. از صفحاتش کپی می‌گرفت و شب در سلولش از روی نسخه‌ها مشق می‌نوشت و نوشته‌هایش را برای خود تکرار می‌کرد تا رابطه‌ی بین حروف و آواها را دریابد و بعد خواب کلمات جدیدی را می‌دید که یاد گرفته بود. از کتاب‌خانه کتاب می‌گرفت و در تنهایی سلولش، غرق کلماتی می‌شد که تازه از عهده‌ی کشف رمزشان برآمده بود. خاموشی ساعت ۱۰ که غافلگیرش می‌کرد، کف زمین دراز می‌کشید و در باریکه‌ نوری که افتاده بود، خواندن را ادامه می‌داد و تا صدای پای نگهبان را می‌شنید، سریع به تختش برمی‌گشت. تقریبا همه‌ کتاب‌های کتابخانه‌ زندان را خواند. با فلسفه آشنا شد و آثار همه‌ی فیلسوفان مهم را خواند. او حالا طرفدار دوآتیشه‌ی امت اسلام و عالیجاه محمد شده بود و اگر کسی را می‌دید از تبلیغ دریغ نمی‌کرد. با شرکت در جلسات هفتگی بحث و جدل زندان با مهارت سخن‌رانی و ارتباط با مخاطب آشنا شد. هم بندانش مخاطبان تمرینی خوبی برای نطق‌ها و بحث‌های آتشینی بودند که قرار بود در آینده انجام دهد. کشیش سفید زندان در برابر سوال او که مگر مسیح عبری و یهودی نبود؟ پس سیاه بوده نه سفید، هیچ جوابی جز اعتراف به این‌که مسیح سبزه بوده، نداشت. برای دوست‌های خلاف سابقش، صاحبان بارها و دزدها، نامه می‌نوشت و آن‌ها را به امت اسلام دعوت می‌کرد، به فرماندار ایالت نامه می‌فرستاد و از ستمی که سفیدها بر سیاهان روا داشته‌اند، می‌گفت. وقتی به زندان افتاده بود، بینایی‌اش مشکل نداشت اما در زندان آن‌قدر کتاب خواند که عینکی شد. بالاخره سال ۱۹۵۲ در ۲۷ سالگی از زندان آزاد شد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 8⃣ مالکوم لیتل پس از پیوستن به امت اسلام تصمیم گرفت مانند دیگر برادران و خواهرانش در امت اسلام نام فامیلش را به ایکس تغییر دهد. ایکس نام خانوادگی واقعی هر خانواده آفریقایی آمریکایی بود که نام خانوادگی واقعی اجداد برده‌ خود را نمی‌دانست و مجبور شده بود، نامی را که اربابانش بر او نهاده‌بودند، بپذیرد. مالکوم از آن پس همه‌جا نامش را مالکوم ایکس می‌نوشت تا بر ناشناخته بودن هویت سیاهان در آمریکا تاکید کند. آغاز پرونده‌سازی پلیس علیه مالکوم حادثه‌ای که نام امت اسلام و مالکوم ایکس را سر زبان‌ها انداخت، با کتک زدن یک مرد سیاه توسط دو پلیس شروع شد. رهگذری به نام هینتون از اعضای امت اسلام به پلیس‌ها اعتراض می‌کند که پلیس با باتون بر سر وی می کوبد که با اعتراض همه‌ سیاهان و حرکت آنها به سوی اداره پلیس مجبور به انتقال وی به بیمارستان می‌‌شوند. جمعیت امت اسلام و مالکوم ایکس در شلوغ‌ترین خیابان هارلم به سمت بیمارستان راه افتادند. سیاهان که تا حالا چنین چیزی ندیده بودند، از فروشگاه‌ها، رستوران‌ها و بارها بیرون آمدند و جمعیت زیادی پشت سر مسلمانان در مقابل بیمارستان هارلم تجمع کردند. یک مقام پلیس از مالکوم خواست که جمعیت را متفرق کند، مالکوم نیز تنها خواسته جمعیت را خبری از مرد مجروح شده توسط پلیس مطرح کرد، وقتی خبر سلامتی هینتون رسید، جمعیت با یک حرکت دست مالکوم رفتند. همان موقع در سازمان‌های نظامی و امنیتی آمریکا، پرونده‌ای برای این جوان که با اشاره‌ یک انگشت سیاهان را کنترل می‌کرد، باز شد. مالکوم مبلغ شماره‌ یک مرکز دیترویت فرقه‌ی امت اسلام شده بود. بعد از کارش، توی خیابان‌هایی که با فرهنگ‌شان آشنا بود، راه می‌افتاد تا سیاهان را جذب امت اسلام کند. بعد از مدتی به عنوان رئیس مرکز نیویورک با بیش از یک میلیون سیاه‌پوست، عازم این شهر شد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 9⃣ در طول ۱۰سال خدمتش برای امت اسلام، بیش از ۳۰هزار نفر را عضو این تشکیلات کرد که مشهورترینشان کاسیوس (محمد علی) کلی بود. تنها سفیدهایی که در این سخن‌رانی‌ها حاضر می‌شدند، دانشجوها و ماموران اف.بی.آی بودند. بعد از برنامه تلویزیونی «نفرتی که حاصل نفرت است» ساخته‌ی مایک والاس، همه‌ی آمریکا با این جماعت مردان سیاه عصبانی و نماینده‌ آن‌ها، مالکوم ایکس، آشنا شدند که خود را خشمگین‌ترین سیاه آمریکا معرفی می‌کرد. این برنامه به طرز اغراق‌آمیزی این سیاهان مسلمان را خطرناک‌ترین تهدید حال حاضر آمریکا معرفی می‌کرد. و بعد از این برنامه بود که شهرت دیگر مالکوم ایکس را رها نکرد. خبرنگاران روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون همه جا دنبالش بودند و هر جا می‌رفت، از او می‌پرسیدند که چرا نفرت از سفیدها را زبین سیاهان تبلیغ می‌کند، چرا اعضای امت اسلام آموزش جودو و کاراته می‌بینند و … یک روز که دانشگاه حقوق هاروارد از او به عنوان سخن‌ران دعوت کرده بود، از پنجره‌ی دانشگاه آپارتمانی که مخفیگاه خلاف‌کاری‌های سابقش بود را دید. اسلام توانسته بود او را از آن منجلاب بیرون بکشد و حالا به عنوان سخن‌ران در هاروارد ایستاده بود. خدا را شکر کرد. محبوبيت مالكوم ايكس، توجه رهبران واشنگتن را به خود جلب كرد و گسترش فعاليت‌های ملت اسلام موجب شد اف بی آی شرايط رسوخ عوامل نفوذی خود به درون اين گروه را فراهم آورد. تقريباً در تمامی دفاتر اين گروه ميكروفون مخفی كارگذاری می‌شد تا تماس‌ها تلفنی اعضای ملت اسلام استراق سمع شود. مالکوم علاوه بر مهارت زیادش در سخنرانی و استدلال با قدی حدود دو متر و اندامی ورزشکارانه مردخوش‌تیپی بود. بتی دختر جوانی بود که در همه‌ سخن‌رانی‌ها او در ردیف جلو می‌نشست و زل می‌زد به دهان این سیاه خشمگین و در نهایت جذب او شد. بتی که پدر و مادری غیرمسلمان داشت، با مشکلات زیادی برای پیوستن به ملت اسلام رو به رو بود. در نهایت مالکوم ایکس و بتی در مراسمی ساده ازدواج کردند. حاصل ازدواجشان شش دختر بود که مالکوم فقط چهارتایشان را دید: آتالا، قوبیلا، یاسا و امیلا. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
▪️🕊▪️◼️◼️◼️◼️▪️🕊▪️ ▪️🌾❄️❄️❄️❄️❄️❄️🌾▪️ ▪️🌹 🕊🕊🕊🕊 🌹▪️ ▪️🕊 🌹🌹🌹 🕊▪️ ▪️❄️ 🌹🌹 ▪️❄️ 🌹 🌾 ▪️🌹 🕊 ❄️▪️ ▪️🌾🌹 🌹▪️ ▪️🌹❄️❄️❄️❄️❄️🌹🌹▪️ ▪️◼️▪️▪️▪️▪️▪️▪️◼️▪️ قسمت 0⃣1⃣ مالکوم مدتی نماینده‌ عالی‌جاه محمد بود، مرد شماره‌ دو امت اسلام که عالیجاه هم در مورد او گفته بود این وفادارترین و سختکوش‌ترین مبلغ من است که تا مرگش به من وفادار خواهد ماند. اما پیش‌گویی او درست درنیامد و کم‌کم به خاطر شایعاتی که پشت سر عالیجاه راه افتاد که روابط این دو را تیره کرد؛ شایعه‌ای که به تیتر روزنامه‌ها هم درز کرده بود، این بود که عالیجاه با منشیان جوانش رابطه داشته است. مالکوم نمی‌خواست بپذیرد که مراد و پیشوایش به چنین ورطه‌ای افتاده باشد. باورش نمی‌شد تا این‌که مستقیم سراغ خود زن‌ها رفت و با واقعیت روبه‌رو شد. منتظر بود که محمد ابراز پشیمانی کند اما عالیجاه محمد بیشتر در پی پنهان کردن ماجرا و ساکت کردن او بود. در همین اثنا او اظهار نظر شدیدی در مورد ترور کندی کرد و از طرف امت اسلام به سکوتی سه ماهه محکوم شد. مالکوم ایکس دیگر به آخر همکاری‌اش با امت اسلام رسیده بود و حتی تعجبی نداشت که امت اسلام دستور قتل او را صادر کرد. اما کسی را که برای این کار فرستاده بودند تا در ماشینش بمب بگذارد، پشیمان شده و پیش مالکوم اعتراف کرده بود و این دستور ترور، جدایی او از امت اسلام را یکسره کرد. مالکوم با شهرت و معروفیتی که هم در آمریکا و هم در سطح بین‌الملل، کسب کرده بود تصمیم گرفت برای خودش دو سازمان به نام مسجد مسلمانان و سازمان وحدت آفریقا آمریکا راه بیندازد. تلاش‌های مالكوم موجب افزايش مسلمانان از پانصد نفر در سال ۱۹۵۲ به سی‌هزار نفر در سال ۱۹۶۳ شد. مالكوم در ماه مارس ۱۹۶۴ از عضويت در ملت اسلام كناره گرفت و گروه «مسجد اسلامی» را بنيان نهاد. همان سالی که از امت اسلام جدا شد، تصمیم گرفت یکی از مهم‌ترین واجباتش را به عنوان مسلمان انجام دهد. مقامات فرودگاه جده به این آمریکایی سیاه که عربی بلد نبود و خود را مسلمان می‌دانست، حرکات صحیح نماز و تلفظ عربی آن را یاد دادند که واقعا مسلمان بشود و بتواند پا به مکه بگذارد. این سفر، تحولی عظیم در او ایجاد کرد. با دیدن این همه آدم از رنگ‌ها و نژادهای مختلف که اسلام آن‌ها را گرد هم آورده بود و لباس ساده‌ احرام، فاصله‌ طبقاتی‌ آنان را برداشته بود، دریافت که نژاد و رنگ که تا به حال بر آن پای فشرده بود، اصلا مهم نیست. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهیدمالکوم_ایکس @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهیدمالکوم_ایکس همراه فرزندانش @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#شهیدراه_تبلیغ_اسلام_مالکوم_ایکس @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقام معظم رهبری : فاتحه ای به یادشهید مالکوم ایکس @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایستادند پای امام زمان عج خویش امروز ۲۱ آذر سالروز شهادت مدافعان حرم 🌹 #مهدی_قره_محمدی 🕊 🌹 #مهدی_ایمانی 🕊 🌹 #محمد_شالیکار 🕊 🌹 #عبدالکریم_پرهیزگار 🕊 گرامی باد. @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠خدمت به فرزندان شهید‌ یک افتخار است امام خامنه ای 🔸فرزند خردسال شهیدمدافع حرم «عبدالکریم پرهیزگار» 🕊سالروز شهادت شهید مدافع حرم " عبدالکریم پرهیزگار" گرامی باد @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
آه از آن شب‌ها که در آغوش تو خنده‌ام می برد عقل و هوش تو 🕊تصویری از وداع جانسوز دختر شهید مدافع حرم #مهدی_قره_محمدی در معراج شهدا 💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم " مهدی قره محمدی" گرامی باد #صلوات @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
مداحی شهدایی.mp3
18.05M
#مداحی_شهدایی برگوشتان امر ولی سید علی مداح : کربلایی علی کلهر @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#ستاره‌های_زینبی ‼️به تنهایی با ۴۰ تن روبه‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود. به سوی او حمله می‌کنند تا وی را به اسارت ببرند، اما با شجاعت بی‌بدیلی این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد. ‼️هم‌رزمان وی در مراسم اربعین او نقل می‌کردند، «اگر به لطف خداوند شهید پرهیزگار مقاومت و جانفشانی نمی‌کرد، جاده بوکمال به دست داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز به تصرف آن‌ها درمی‌آمد و خدا می‌داند برای بازپس‌گیری چقدر خسارت و شهید باید تقدیم می‌کردیم.» #شهید_عبدالکریم_پرهیزگار🌷 #سالروز_شهادت @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیدم این شبا حرم خلوته 😭😭 شب جمعه شب زیارتی ارباب @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
حکم پوشیدن لباس تنگ و یا ساپورت... #پویش_حجاب_فاطمے
✨🍃✨🍃✨ 🔷مبادا امشب دیر کنی ، تمام جانِ من ، به همین دیدارهای شبانه بسته است رویا هایی که هر شب می بینم تا زنده بمانم...✨ 🌹°|شبتون شهدایی|°🌹 #محمدامین_جان #پدرانه🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَیُّها النَّاس بخواهید ڪہ آقا برســد بگذارید دگـر درد بـہ پـایان برســد همگے در پس هر سجدہ بہ خالق گویید ڪہ بہ ما رحم ڪند یوسف زهــرا برسد ... اللهم عجل لولیک الفرج @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
بازهم هوای ڪربلا🕌 دارد دل من حال و هوایے آشنا دارد دـــل من شش گوشه ات را تا نبینم بی قرارم😞 اصلا مگر بےـتو صفا دارد دـ❤️ـل من؟... #دلتنگـڪربلا💔 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
در بند نخواهد ماند آنكه پرواز را آموخته است... سلام😊 روزتون_شهدايي☀️ @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم