🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍃🍃🍁🌼🌼🌼🌼🌼🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁💢💢💢💢💢💢💢💢🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#زندگینامه۲۳
#بین_درودیوارمثل_مادر
#شهیدمدافع_حرم_عباس_دانشگر
"عباس بیـن در و دیـوارسوخـت"
وقتی که سرداراباذری هم کم آورد.
تقصیر نداشت؛ عباس پنج سال، همیشه کنارش بود. آخر می گویند تنهاسردار اباذری جسم پاره پاره عباس را دید .
سرداراباذری مي گفت: بچه ها رو قبل رفتن جمع كردم تو اتاقم گفتم ١٠نفريد
مطمئن باشيد كه ٢ تا ٣ نفرتون يا
شهيد ميشین يا مجروح؛ گذشت .
گفت: از اين جمع همشون هم قسم
شده بودن كه عباس رو نبرن عمليات و كلا مواظبش باشن .اين آخرين بار هم، خطی كه اينابودن كلا ٨ يا ٩ نَفَر از بچه های دانشگاه امام حسین علیه السلام بودن كه عباس خبر دار ميشه بچه ها وضعيتشون خوب نيست. عباس و یه نَفَر دیگه با ماشين ميرن جلو، یه جايی کنار دیوارپارك ميكنه. وقتی خواستن بيان پايين، باموشك ضد تانك ماشین رومیزنن . تا پياده بشه "بين در و ديوار "نارنجک منفجر می شه و مي سوزه حاجی گريه می كرد، شونه هاش میلرزید . حاجی گفت: من جنازشو ديدم.
نه پهلو مونده بود .نه صورت .نه چشم.
عباس خوش سیما بود .سیمای قشنگشم گذاشت و رفت .
آره حقش بود مثل حضرت زهرا (سلام الله علیها) شهید بشه ،تو آتیش ،بین در و دیوار با پهلو و صورت زخمی
#خواب
داشتم قرآن تلاوت میکردم کنار من یک خانم محجبه نشسته بود وقتی به آیات فضیلت شهدا رسیدم خواستم معنی آن را هم بخوانم. رو کردم به آن خانم گفتم خط قرآن ریزه چشمهام ضعیفه، برای من بخوان. آن خانم شروع به خواندن کرد و من هم گوش میدادم ناگهان سرم را بلند کردم عباس را دیدم، میدانستم که شهید شده با صدای بلند گفتم ؛ عباس... عباس... از خواب پریدم.
#راوی_مادرمعززشهید
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🌼🍃🌼💢🍁
🍁🍃🌼💢🍁
🍁🌼💢🍁
🍁💢🍁
🍁🍁
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم