eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
301 دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
4هزار ویدیو
31 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
#دلتنگی تو یک خیال دور بیش نیستی و دست من به دامنت نمی رسد تو غافلی و من تمام میشوم و دیدگان پر ز راز من هزار بار گفته با دلم که من سراب دیده ام که... من سراب دیده ام پ.ن: هما میرافشار #شهید_مرتضی_حسین_پور 🌹🌹 #حسین_قمی 🌹🌹 @shahedaneosve شاهدان اسوه
... مرتضی خیلی دوست داشت که در قسمت عملیاتی مشغول شود. اما من طاقت دوری اش را نداشتم و به مرتضی گفتم: « مادر! همینجا کار اداری بگیر و پیش من بمون. » مرتضی می گفت: « من اصلا نمی‌تونم کار اداری انجام بِدم! » هر چه اصرار می‌کرد، من مخالفت می کردم. تا اینکه یک روز که داشتم نماز مغرب و عشا را می‌خواندم و به آخرین رکعت رسیده بودم، دیدم مرتضی از در وارد شد و جلویم نشست و شروع کرد به بوسیدن پاهایم نمازم تمام شد مرتضی گریه می کرد و می‌گفت:  « مامان! تو رو خدا اجازه بده من برم تکفیری‌ها به عراق حمله کردن و میخوان حرم  اهل بیت (علیهم السلام) را خراب کنند. » آنقدر پاهایم را بوسید و گریه کرد تا مرا راضی کرد گفتم: « برو فقط مواظب خودت باش! شش ماه برو و برگرد. » شش ماه که تمام شد گفتم: « شش ماهت تمام شد. دیگه برگرد. » مرتضی گفت: « مامان! حالا که اجازه دادی دیگه خرابش نکن! من نگفتم یک شش ماه! » آنقدر گفت و گفت که راضی شدم و مأموریتش بجای شش ماه شد ۴ سال! ماجرای سوریه که شروع شد، گفت: « می‌خوام برم سوریه » گفتم: « دیگه این رو نداشتیم. » گفت: «مامان! فقط بیا و ببین چقدر حضرت زینب (سلام الله علیها) تنهاست! تکفیری‌ها دور حرمش رو گرفتن و نزدیک حرم شدن. » آنقدر آنجا ماند و جنگید تا شهید شد. منبع: کتاب مروری بر خاطرات ( ) به روایت مادر شهید @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💐#دلتنگی حتی اگر از دوریت تمام جگرم سوخت باز هم تو بخند بخند که دلم لک زده لبخندت را.✨ 🥀#شهید_مرتضی_حسین_پور #حسین_قمی🕊 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم