🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🍀☘☘☘☘🍀🌸
🌸🍀🌷🌷🌷🍀🌸
🌸🍀🌷🇮🇷🍀🌸
🌸🍀🌷🍀🌸
🌸☘☘🌸🌸
🌸☘🌸🕊🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
#خنده_معنی_دار
#راوی_خاله_گرامی
#شهیددفاع_مقدس
#محمدمهدی_دباغی
عجیب شجاع و نترس بود. زمان بمباران تهران، یک شب به همراه مادر و پدرم، به خانه خواهرم رفتیم.
همان شب بمباران شد. همه از خواب پریدند. دیدم محمد مهدی لباس پوشیده و میخواهد همراه دائیش بیرون برود. گفتم: تو رو خدا نرید. الان دوباره بمب بزنند چه کار میکنید؟ خنده بلندی کرد و گفت: ما که تو جبهه زیر بمبارون هستیم، اینکه چیزی نیست خاله، چقدر ترسویی! بعد هم میخوام برم کمکرسانی. بچهها دارن تو جبهه میجنگن اونوقت من اینجا تو رختخواب باشم؟! این زمانی بود که محمدمهدی برای دو سه روز آمده بود مرخصی. به خاطر فاصله سنی کمی که باهم داشتیم راحت باهم حرف میزدیم. یک دفعه به او گفتم: خاله! نیتت از رفتن به جبهه یه وقت این نباشه که مردم بگن محمدمهدی با این سن کمش داره میره جبهه.
خنده ملیحی به من کرد و هیچی نگفت. بعد از شهادتش فهمیدم که او چه بزرگواری بود و من چقدر کوچک فکر میکردم.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸☘🇮🇷☘🌸
🌸🕊🌷🕊🌸
🌸☘🇮🇷☘🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم