🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 0⃣2⃣
#روحیه_ی_فرمانبرداری
#راوی_فرمانده_پایگاه
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_زارع_الوانی
بنده بعنوان برادر بررگتر و فرمانده پایگاه هیچوقت مشاهده نکردم آقا رضا رو حرف من حرفی بزنه ؛ روحیه فرمانبرداری و اطاعت پذیری داشتند و بیش از حد در کارها اخلاص داشت ؛ هیچگاه انتظار تشویق نداشت .
واقعافقط خدا رو میدید ، در نماز
خضوع کاملی داشت و نمازش را با آرامش و صبر کافی می خواند و
همیشه نماز اول وقت میی خواند .
همیشه بدون ادعا در کارهای جمعی حضور مستمر و فعال داشت .
ذره ای از سال ۷۲ تا ۸۰ جهت بنده و دوستان حاشیه نداشت ، و همیشه از بابت رضا جان خیالم راحت بود . هر کاری می سپردی به نحوه احسن انجام میداد حتی چند سال که باهم در کار صادرات سیر در میدان بار بودیم در سال ۷۴ ایشان رو بعنوان سرپرست کارگران انتخاب کرده بودم و از تمام مسائل خیالم راحت بود .
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐💐🌾🍀🌾
🍀🌾 💐💐 🌾🍀
🌾🍀 💐 🍀🌾
🍀🌾💐
🌾🍀💐💐
🍀🌾💐💐💐
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
🍀🌾🍀💐💐💐🍀🌾🍀
قسمت 1⃣2⃣
#راوی_فرمانده_پایگاه
#شهید_مدافع_حرم
#محمدرضا_زارع_الوانی
فرمانده پایگاهش رفیقمان بود .گفت :
یه بسیجی داریم کارش بیسته ، سرآمد بچههای پایگاه است . درسش عالیه و اخلاقش درجه یک . راستِ کار شماست و بهدرد سپاه میخورد . آنقدر کارش درسته که خودم ضمانتش میکنم ؛ یه روز دیدم جوانی ۱۸_۱۹ ساله با ظاهر بسیجیهای زمان جنگ ، دارد میآید .
قد متوسطی داشت و صورتش تازه مو درآورده بود . محاسنِ نرم و کم پشتش جذابیت چهرهاش را دوچندان کرده بود .
یک پیرهن سفید یقهآخوندی و یکشلوار پارچهای تیره به تن داشت .پیرهنش آنقدر تمیز و مرتب بود که تمام وجودش را سفید میدیدی . لحنش آرام و مؤدبانه ، ولی تُن صدایش مردانه بود ؛
گفت : من محمدرضا زارع هستم و فلانی معرفی کردند ؛ در اولین دیدار آنقدر به دلم نشست که تا سالهای سال با همان قیافه در ذهنم ماندگار شد .
#نیروی_زبده_صابرین
پیشدانشگاهیاش ریاضی و معدلش بالای ۱۸ بود ؛ عضویت فعالِ بسیج و فعالیت توی پایگاه و همهی خصوصیات خوب ، سبب شد ثبتنامش کنیم . توی آزمون ورودی جزء نفرات برتر بود .
مراحل جذب را یکییکی گذراند ولی برای معاینات پزشکی دکتر گفته بود باید یک عمل جراحی کوچکی انجام بدهد . خداخدا میکردیم مشکل خاصی نباشد تا کارش زودتر حل شود . یه روز دیدم لنگان لنگان آمد و دفترچه پزشکیاش را تحویل داد تا پروندهاش کامل شود و آماده اعزام و ما خوشحال ؛ دوره افسری عازم شد دانشگاه امام حسین
(علیه السلام) . دوره که بود یکیدوباری آمد و سر زد . پیگیر بودم کی دورهاش تمام میشود تا دوباره ببینمش ؛
بعداز یکی دوسال که دوره دانشگاه افسری تمام شد ، دوستانش برگشتند اما او برنگشت . پرسیدم از آقای الوانی چه خبر؟ چرا او نیامده !؟ گفتند محمدرضا برای دوره صابرین انتخاب شده و همانجا ماند . به نظرم دوره صابرین را اصفهان بود . پیش خودم گفتم آخر آن جوان محجوب و نحیف به چه درد صابرین و آموزشهای سخت آن میخورد...!؟
بعداز مدتها دوباره سراغش را از فرمانده پایگاهشان گرفتم . گفت : ماشاءالله ندیدی ! آقارضا برای خودش یلی شده ، خیال نکن آن جوان سربزیر دیروز است ! آقارضا امروز از نیروهای زبده سپاه در یگان صابرین است و چنین و چنان...
🍀🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🌾🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🌾💐💐🌾🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم