🔻مادر شهید
🔸روزی که می خواست اعزام شود، نماز صبح را که خواندم دیدم محمد هم نمازش را تمام کرده است. بعد آمد جلوی من پای سجاده زانو زد. دست هایم را گرفت بوسید، صورتم را بوسید. من همین جا یک حال غریبی شدم.
گفتم:
مادر جان تو هردفعه می رفتی تهران مأموریت، هیچ وقت این طوری خداحافظی نمی کردی. گفت:
این دفعه مأموریتم طولانی تر است دلم برای شما تنگ می شود.
من دیگر چیزی نگفتم. بلند شدم قرآن آوردم و از زیر قرآن ردش کردم.
🔸بعد که محمد رفت برگشتم سر سجاده و ناخودآگاه گریه کردم. انگار همان موقع همان خداحافظی به من الهام کرده بود که این دیدار آخرمان است.
#شهیدمحمد_تاجبخش
#شهید_مدافع_حرم
#سالروزشهادت
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم