eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
302 دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
30 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ همراه صیاد به بعلبک رفته بودیم. هماهنگ شده بود که به خانه ی پدری برویم که پنج نفر از خانواده اش شده بودند. صبح به آنجا رسیدیم. خود جلو آمد و در را باز کرد. صیاد را که دید، جلو آمد و شروع کرد به کردن! بعد از ، بساط را که خیلی هم مفصل تدارک دیده بودند، آورد. اما خودش چیزی نخورد. روبروی صیاد نشسته بود و چشم از او بر نمی داشت! بعد از صبحانه از او پرسیدیم: ، چرا اینقدر ایشون رو نگاه می کنی؟ گفت: من تو صورت ایشون، رو می بینم! هنگام خداحافظی، پیرمرد خم شد و دستش را روی صیاد کشید و روی چشمش گذاشت! صیاد که تا این لحظه ساکت بود، دیگر نتوانست طاقت بیاورد، بغضش ترکید و گفت: من تا دست تو رو نبوسم از اینجا نمیرم! چرا این کارو کردی؟ پیرمرد گفت: من رو بوسیدم! گذشت تا اینکه من با صدای هق هق صیاد از خواب بلند شدم! او آن شب از اول شب تا ، نماز می خواند! از او پرسیدم: چرا تمام شب میخوندی؟ گفت: من تاحالا فکر می کردم فقط تو مسئولیت دارم، تکلیفم اینه که تو ها بجنگم، اما با اون برخوردی که اون پیرمرد کرد، فهمیدم که اشتباه می کردم! حالا می فهمم که توی دنیا هرجا که مظلومی هست، به گردن من حقی است و به تعداد هر که در هر کجای دنیا واقع شده، من وظیفه ای دارم و تحمل بار سنگین این از عهده ی من خارجه! از خدا خواستم که منو ببخشه که نمیتونم از پس انجام همه ی وظایفم بر بیام و از من همینقدر انجام وظیفه و اقرار به عجز رو بپذیره! 🌷شهیدعلی_صیاد_شیرازی🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم