#در_محضر_معصومین
🔰امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السّلام:
✍هر سختی و بدحالی که به دنبالش بهشت باشد بدحالی نیست و هیچ خوشی و لذتی که پایانش جهنم باشد خوشی نیست .
📚تحف العقول، ص215
#حدیث_روز
📌 #طرح_مهدوی ؛ #مناسبتی
🔹 آنجا که در مباهله، مولایمان علی علیهالسلام، جانِ پیامبر خطاب شد، نادیده گرفتند و ثمرهاش شد خانهنشینی مولا…
🔸 چه حقیقتی را نادیده گرفتیم که هزار و اَندی سال است امام زمانمان غریب است و در پس پرده؟
💐 سالروز #مباهله گرامی باد.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⃟ ⃟•🍃 بیتو جانا قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد💎
⃟ ⃟•👌 گر بر تن من شود زبان هر موئی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد
🌸اللهم احفظ امامنا الخامنه ای🌸
↙ قرار ما هرشب ساعت ۲۳ یک تصویر از #آقای_عشق
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
تو چه دانی که چهها کرد
فراقت با من...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یاایهاالعزیز
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله_الحسین♥
صبح ها را بہ سلامے بہ تو پیوند زنم
اے سر آغازترین روز خدا صبح بخیر
بہ امیدی ڪہ جوابے ز شما مےآید
گفتم از دور سلامے بہ شما صبح بخیر
❣اَلسلام علی الحسین
❣وعلی علی بن الحسین
❣وعلی اولاد الـحسین
❣وعلی اصحاب الحسین
#صبحتون_حسینی
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
گر میروی بی حاصلی ! ...
گر می بَرَندَت واصلی ...
رفتن کجا ؟
بردن کجا؟؟
#شهید_ابراهیم_اسمی
#صبحتون_شهدایی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⤴️ فرازی وصیتنامه شهید مدافعحرم سجاد زبرجدی🌷
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
کتاب " قصهی دلبری "
زندگینامهی شهید مدافع حرم " محمدحسین محمدخانی"
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
⸤ شاهِدان اُسوه ⸣
🌷 بسمرب المهدی 🌷 🔴 #قصه_دلبری 🥀 زندگینامه #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی قسمت 1⃣2⃣ شرو
قسمتهای ۲۱ تا ۳۰ کتاب عاشقانهی قصه دلبری
🌷 بسمرب المهدی 🌷
🔴 #قصه_دلبری
🥀 زندگینامه #شهیدمدافعحرم_محمدحسین_محمدخانی
قسمت 1⃣3⃣
با اینکه وضع مالیاش چندان تعریفی نداشت، کلا آدم دست و دلبازی بود. اهل پس انداز و این چیزها نبود، حتی بهش فکر نمیکرد. موقع خرید اگر از کارت بانکی استفاده میکرد، رسید نمیگرفت. برایش عجیب بود که ملت میایستند تا رسید خریدشان را نگاه کنند.
میخواست خانه را عوض کند، ولی میگفت:
« زیر بار قرض و وام نمیرم. »
حتی به این فکر افتاده بود پژویی را که پدرم به ما هدیه داده بود با یک سوزوکی عوض کند، وقتی دید پولش نمیرسد بیخیال شد.
محدودیت مالی نداشتیم. وقتی حقوق میگرفت، مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش برمیداشت و کارت را میداد به من. قبول نمیکردم، می گفت:
« تو منی، من توام. فرقی نمی کنه. »
البته من بیشتر دوست داشتم از جیب پدرم خرج کنم و دلم نمیآمد از پول او خرید کنم. از وضعیت حقوق سپاه خبر داشتم. از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز میکرد. بعد ازدواج همان روال ادامه داشت. خیلیها ایراد میگرفتند که به فکر جمع کردن نیست و شمّ اقتصادی ندارد. اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم. از وضعیت اقتصادیاش با خبر بودم، برای همین قید بعضی از تقاضاها را میزدم. برای جشن تولد و سالگرد ازدواج و اینها مراسم رسمی نمی گرفتیم، اما بین خودمان شاد بودیم.
سرمان میرفت، هیئتمان نمیرفت.
رأية العباس چیذر، دعای کمیل حاج منصور در شاه عبدالعظیم (ع)، غروب جمعهها هم میرفتیم طرف خیابان پیروزی، هیئت گودال قتلگاه.
⬅️ ادامه دارد....
⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم