eitaa logo
⸤ شاهِدان اُسوه‍ ⸣
314 دنبال‌کننده
26.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
29 فایل
• ما را بُکُش و مُثله کن و خوب بسوزان • لایق که‍ نبودیم در آن جنگ بمیریم...(: و اینجا می‌خوانیم از سرگذشت، از جان گذشتگان جبهه های حق!-♥️ محلِ ارتباط با ما ☜︎︎︎ @shahidgomnam70 ﴿صلوات بفرست مؤمن🌱﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 2⃣9⃣ آخرین پیام‌هایش فرق می‌کرد. نمی‌دانم به خاطر ایام محرم بود یا چیز دیگری: « • هیئت سیار دارم، روضه های گوشی ام... • این تناقض تا ابد شیرین‌ترین مرثیه است / سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت • وقتی می‌میرم هیچ‌کسی به داد من نمی‌رسد الّا حسین / ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین » پیامم به دستش نمی‌رسید. نمی‌دانستم گوشی‌اش کجاست، ولی برایش نوشتم: « نوش جونت! دیگه ارباب خریدت، دیدی آخر مارک دار شدی! » هیچ‌وقت به قولش وفا نکرد. نمیدانم دست خودش بود یا نه. می‌گفت: « ۴۵ روزه برمی‌گردم! » اما سر ۵۷ روزیا ۶۳ روز برمی گشت. بار آخر بهش گفتم: « تا رکورد صد روز رونشکنی، ظاهراً قرار نیست برگردی! » گفت: « نه، مطمئن باش زیر صد نگهش می‌دارم! » این یکی را زیر قولش نزد. روز نودونهم برگشت، ولی چه برگشتنی؟ همان طور که قول داده بود، یکشنبه برگشت. اجازه ندادند بیاورمش خانه. وعده دوساعت دیدار شد نیم ساعت. روی پایم بند نبودم برای دیدنش. از طرفی نمی‌دانستم قرار است با چه بدنی روبه رو شوم. می‌گفتند: « برای اینکه از زخمش خون نیاد، بدن رو فریز کردن. اگه گرم بشه، شروع می‌کنه به خونریزی و دوباره باید پیکر رو آب بکشن. » ظاهراً چندساعتی طول کشیده بود تا پیکر را برگردانند عقب. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 3⃣9⃣ گفتند: « بیا معراج! » حاج آقا قول داده بود باهم تنها باشیم، از طرفی نگران بود حالم بد شود. گفتم: « مگه قرار نبود تنها باشیم؟ شما نگران نباشین، من حالم خوبه! » خیالم راحت شد، سر به بدن داشت. آرزویش بود مثل اربابش بی‌سر شود. پیشانی اش مثل یخ بود: « به به! زینت ارباب شدی!خرج ارباب شدی نوش جونت! حقت بود! » اول از همه ابروهایش را مرتب کردم، دوست داشت. خوشش می‌آمد. وقتی ابروهایش را نوازش می‌کردم، خوابش می برد. دست کشیدم داخل موهایش، همان موهایی که تازه کاشته بود. همان موهایی که وقتی با امیرحسین بازی می‌کرد، می‌خندید: «نکش! می‌دونی بابت هر تار اینا پونصد هزار تومن پول دادم! » یک سال هم نشد. مشمای دور بدن را باز کرده بودند، بازتر کردم. دوست داشتم با همان لباس رزم ببینمش. کفن شده بود. از من پرسیدند: « کربلا و مکه که رفتید، لباس آخرت نخریدید؟ » گفتم: « اتفاقاً من چند بار گفتم، ولی قبول نکرد! » می‌گفت: « من که شهید میشم، شهیدم که نه غسل داره نه کفن! » ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردند. می‌خواستم بدنش را خوب ببینم. سالم سالم بود، فقط بالای گوشش یک تیر خورده بود. وقتش رسیده بود. همه کارهایی را که دوست داشت، انجام دادم. همان وصیت‌هایی که هنگام بازی‌هایمان می گفت. راحت کنارش زانو زدم، امیرحسین را نشاندم روی سینه‌اش، درست همان‌طور که خودش می‌خواست. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 4⃣9⃣ بچه دست انداخت به ریش‌های بلندش: « یا زینب، چیزی جز زیبایی نمی‌بینم! » گفته بود: « اگه جنازه‌ای بود و من رو دیدی، اول از همه بگونوش جونت! » بلندبلند می‌گفتم: «نوش جونت! نوش جونت! » می‌بوسیدمش، می‌بوسیدمش، می‌بوسیدمش. این نیم ساعت را فقط بوسیدمش. بهش گفتم: « بی‌بی زینب (عليهاالسلام) هم بدن امام را وقتی از میان نیزه‌ها پیدا کرد، در اولین لحظه بوسیدش... سلام منو به ارباب برسون! » به شانه‌هایش دست کشیدم، شانه‌های همیشه گرمش، سردِ سرد شده بود. چشمش باز شد. حاج آقا که آمد، فکر کرد دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده. آن قدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم بازکردنش نشدم. حاج آقا دست کشید روی چشمش، اما کامل بسته نشد. آمدند که: « باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه! » نمی‌توانستم دل بکنم. بعد از ۹۹ روز دوری، نیم ساعت که چیزی نبود. باز دوباره گفتند: « پیکر باید فریز بشه! » داشتم دیوانه می‌شدم هی که می‌گفتند فریز، فریز، فریز. بلند شدن از بالای سر شهید، قوت زانو می‌خواست که نداشتم. حریف نشدم. تابوت را بردند داخل حسینیه که رفقا و حاج خانم با او وداع کنند. زیر لب گفتم: « یا زینب، باز خداروشکر که جنازه رو می‌برن نه من رو! » بعد از معراج، تا خاکسپاری فقط تابوتش را دیدم، موقع تشییع خیلی سریع حرکت می‌کردند. پشت تابوتش که راه می‌رفتم، زمزمه می کردم: « ای کاروان آهسته ران، آرام جانم میرود! » این تک مصراع را تکرار می کردم و نمی‌توانستم به پای جمعیت برسم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 5⃣9⃣ فردا صبح، در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خانه‌مان تا مقبرةالشهدا تشییع شد. همان جا کنار شهدا نمازش را خواندند. یاد شب عروسی افتادم، قبل از این‌که از تالار برویم خانه، رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک. مداح داشت روضه حضرت علی اصغر علی می‌خواند. نمی‌دانستم آنجا چه خبر است، شروع کرد به لالایی خواندن. بعد هم گفت: « همین دفعه آخر که داشت می‌رفت، به من گفت من دارم میرم و دیگه برنمی‌گردم! توی مراسمم برای بچه‌ام لالایی بخون! » محمدحسین، نوحه‌ی: « رسیدی به کرب و بلا خیره شو/ به گنبد به گلدسته ها خیره شو/ اگه قطره اشکی چکید از چشات / به بارون این قطره ها خیره شو » را خیلی می‌خواند و دوست داشت. نمی‌دانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند. یکی از رفقای محمدحسین که جزو مدافعان هم بود، آمد که « اگه می‌خواین، بیاین با آمبولانس همراه تابوت برین بهشت زهرا! » خواهر و مادر محمدحسین هم بودند، موقع سوارشدن به من گفت: « محمدحسین خیلی سفارش شما رو پیش من کرده. اونجا باهم عهد کردیم هر کدوم زودتر شهید شد، اون یکی هوای زن و بچه‌اش رو داشته باشه! » گفتم: « می‌تونین کاری کنین برم توی قبر؟ » خیلی همراهی و راهنمایی‌ام کرد. آبان ماه بود و خیلی سرد. باران هم نم‌نم می‌بارید. وقتی رفتم پایین قبر، تمام تنم مورمور شد و بدنم به لرزه افتاد. همه روضه‌هایی را که برایم خوانده بود، زمزمه کردم. خاک قبر خیس بود و سرد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 6⃣9⃣ گفته بود: «داخل قبر برام روضه بخون، زیارتعاشورا بخون، اشک گریه بر امام‌حسین رو بریز توی قبر، تا حدی که یه خُرده از خاکش گِل بشه. » برایش خواندم. همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه می‌خواندند، خیلی دوستش داشت: « دل من بسته به روضه هات/ جونم فدات می‌میرم برات پدر و مادر من فدات / جونم فدات می‌میرم برات چی میشه با خیل نوکرات/ جونم فدات می‌میرم برات سرجدا بیام پایین پات / جونم فدات می‌میرم برات » صدای « این گل پرپر از کجا آمده » نزدیک‌تر می‌شد. سعی کردم احساساتم را کنترل کنم. می‌خواستم واقعاً آن اشکی که داخل قبر می‌ریزم، اشک بر روضه‌ی امام حسین (علیه‌السلام) باشد نه اشک از دست دادن محمدحسین. هرچه روضه به ذهنم می‌رسید، می‌خواندم و گریه می‌کردم. دست و پاهایم کرخت شده بود و نمی‌توانستم تکان بخورم. یاد روز خواستگاری افتادم که پاهایم خواب رفته بود و به من می‌گفت: « شما زودتر برو بیرون! » نگاهی به قبر انداختم، باید می‌رفتم. فقط صداهای درهم و برهمی می‌شنیدم که از من می‌خواستند بروم بالا اما نمی‌توانستم. تازه داشت گرم می‌شد، دایی‌ام آمد و به زور من را برد بیرون. مو به مو همه وصیت‌هایش را انجام داده بودم، درست مثل همان بازی‌ها. سخت بود در آن همه شلوغی و گریه‌زاری با کسی صحبت کنم. آقایی رفت پایین قبر. در تابوت را باز کردند. وداع برایم سخت بود، ولی دل‌کندن سخت‌تر. چشم‌هایش کامل بسته نمی‌شد. می‌بستند، دوباره باز میشد. وقتی بدن را فرستادند در سراشیبی قبر، پاهایم بی‌حس شد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه قسمت 7⃣9⃣ کنار قبر زانو زدم، همه‌ی جانم را آوردم در دهانم که به آن آقا حالی کنم که با او کار دارم. از داخل کیفم لباس مشکی‌اش را بیرون آوردم، همان که محرّم‌ها می‌پوشید. چفیه‌ی مشکی هم بود. صدایم می‌لرزید، به آن آقا گفتم: « این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش! » خدا خیرش بدهد، در آن قیامت، با وسواس پیراهن را کشید روی تن و چفیه را انداخت دور گردنش. فقط مانده بود یک کار دیگر، به آن آقا گفتم: « شهید می خواست براش سینه بزنم. شما می‌تونید؟ » بغضش ترکید. دست و پایش را گم کرده بود، نمی‌توانست حرف بزند، چند دفعه زد روی سینه‌اش. بهش گفتم: « نوحه هم بخونید! » برگشت نگاهم کرد، صورتش خیس خیس بود، نمی‌دانم اشک بود یا آب باران. پرسید: « چی بخونم؟ » گفتم: « هرچی به زبونتون اومد! » گفت: « خودت بگو! » نفسم بالا نمی‌آمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار می‌داد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم، گفتم: « از حرم تا قتلگه زينب صدامیزد حسین / دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین! » سینه میزد برای محمدحسین و شانه‌هایش تکان می‌خورد. برگشت. با اشاره به من فهماند که « همه را انجام دادم! » خیالم راحت شد. پیش پای ارباب، تازه سینه زده بود. ⬅️ پایان ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 1⃣ 🌷 نوکرت شوم... شاید رسیده‌ای که تو آقا کنی مرا یا که فدای اکبر لیلا کنی مرا شاید میان دسته‌ی ظهر عزای تو اذنم دهی و تو سقا کنی مرا شاید میان روضه‌ی شش‌ماهه‌ اصغرت اشکم ستانده راهی مأوا کنی مرا شاید مرا ببری کربلا و بعد مهمان خوان حضرت زهرا کنی مرا شاید به پای روضه بمیرم برای تو صاحب‌نفس چو حضرت عیسی کنی مرا شاید سرم به پای تو افتد نگار من با گوشه‌ی چشم، حضرت یحیی کنی مرا شاید مرا (دمی) بخری نوکرت شوم شاید رسیده‌ای که تو آقا کنی مرا ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 2⃣ 🌷 می‌کُشی مرا... این اشک‌ها برای شما، می‌کُشد مرا با روضه‌های آل عبا می‌کشد مرا اهل کساشدیم ز بس اشک ریختیم این گریه‌های زیر عبا می‌کشد مرا یادش بخیر ناله وذكر «حسین جان» تو «می‌کشی مرا»ش، خدا می‌کشد مرا من را ببر زیارت و آنجا شهید کن یاد حریم کرب و بلا می‌کشد مرا دارالشفاست روضه‌ی تو، من مریض عشق این درد و این دوا و شفا، می‌کشد مرا فطرس شفاگرفته‌ی قنداقه‌ی شماست این جود و این سخا و عطا می‌کشد مرا گویند تحت قُبّه، دعا مستجاب است این حاجت نگفته، گشته روا، می‌کشد مرا روزی سه وعده بوسه بر آن خاک می‌زنم این خاک سرخ کرب و بلا می‌کشد مرا لبیک گفته‌ایم به « هَل مِن مَعینِتان » «لبیک یا حسین» شما می‌کشد مرا ما را بُکش ببین که خاطرمان جمع می‌شود این اشک‌ها برای شما می‌کشد مرا ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 3⃣ 🌷 سینه می‌زنیم عمریست پای بیرق‌تان سینه می‌زنیم با ذکر « یاحسین »، گریه‌کنان سینه می‌زنیم یادش بخیر کرب و بلا، عطر و بوی سیب یاد حریم اطهرتان سینه می‌زنیم گردیده دال، قامت محبوبه خدا با روضه های مادرتان سینه می زنیم یاد رباب، یاد تمنای آب آب یاد علیِّ اصغرتان سینه می‌زنیم صدپاره گشت، قدر تمامی کربلا یادشبیه پیمبر تان سینه می زنیم یاد خرابه، یاد سه ساله و یاد تَشت یاد تجلی سرتان سینه می زنیم یادخیام، یاد عطش، یاد بی‌کسی با یاد سوخته خیمه‌یتان سینه می‌زنیم یادشریعه، یاد علقمه، یادسوارها یاد رشید قامت‌تان سینه می‌زنیم ایوب مانده در عجب زمصیبات کربلا با یاد صبر زینب‌تان سینه می‌زنیم ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 4⃣ 🌷 دخيل امشب دخیل پنجره فولاد می‌شوم من در هجای دوّمتان زاد می‌شوم من دام صید چشم توهستم، مراببخش قربانی نگاه تو صیاد می‌شوم من نیستم، عدمم، ای تمام هست از لطف وجود حضرتت ایجاد می‌شوم شیرین‌ترینِ من، تویی احلى من العسل در کوهسار عشق توفرهاد می‌شوم عشاق راصدا بریده بریده ست بهرعشق من در مطاف عشق تو فریاد می‌شوم ای شاه، پادشاه و ای حضرت پناه من با نگاه توست که دلشاد می‌شوم زلفت به باد می‌دهی و آه می کشم همراه گیسوان تو بر باد می‌شوم من را بخر به بندگی و بردگی ببین من نوکر تو گر شوم آزاد می‌شوم هرجا نشسته‌ایم وز خوبیت گفته‌ایم من در ثنای حضرت‌تان داد می‌شوم عاشق شدن، فداشدن از بهر دلبر است من هم فدای آنکه سرش داد، می‌شوم؟ من را ببخش بی‌ادبی می‌کنم ولی امشب دخیل پنجره فولاد می‌شوم ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 5⃣ 🌷 امید عفو این دل خراب گشته، بیا و شفا بده غمزه نما و به قلبم جلا بده بین من و خدا گناهم حجاب شد تنها امید عفو بیا و رضا بده دارالشفاست مرقدتان أیها الکریم یا أیها العزیز بیا کِیل مرا پرعطا بده تو وعده داده‌ای که میایی به گاه موت قبر من است تیره، بیا و ضیابده قلبم شده سیه از کثرت گناه بر من بتاب و نور ز گنبدطلا بده عمریست پای پنجره فولاد مانده‌ام آقا بیاکرم نما و به من کربلا بده ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 6⃣ 🌷 آه می‌کِشی جانم به لب رسانده‌ای و آه می‌کِشی مارا بُکش، بگو، زچه جانکاه می‌کشی؟ ای یوسف زمان، ز چه بر روی نیزه‌ها یعقوب چشم‌ها به دل چاه می‌کشی؟ تو داعی خدایی و با روضه‌های خود از قلب ما به سمت خدا راه می‌کشی بر روی نیزه‌ها ببین چقدر ماه گشته‌‌ای اوج جمال را به رخ ماه می‌کشی من را فدای خواهر مظلومه‌ات نما جانم به لب رسانده‌ای و آه می‌کشی ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 7⃣ 🌷 طريق قريب اینجا برای هردل خسته طبیب هست اینجا حریم حضرت امن یجیب هست اینجا برای کرب وبلا اذن می‌دهند اینجا بنای روضه یابن‌الشبیب هست اینجا دل شکسته به معراج می‌رود تا پایه‌های عرش طریقی قریب هست اینجا بساط توبه‌ی آدم فراهم است بهر مریضی گناه هم، طبیب هست خورشید آل فاطمه، جاری ست نور تو بهر تلألؤت دل من بی شکیب هست گر گریه‌ات گرفت به یاد حسین باش یابن‌الشبيب، روضه‌ی شیب‌الخضیب هست اینجا دم از غریبی و غربت نزن، هنوز صاحب حرم به یاد امام غریب هست بانی روضه‌ی حسین همین جاست شک نکن دور حرم صدای بُکایی عجیب هست با ناله‌ی «حسین غریبا»ی فاطمه یک کربلا برات، برایم نصیب هست ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 8⃣ 🌷 تو را می‌خواهم... بارها گفتم و گویم که تو را می‌خواهم از کرم خانه‌ی تو لطف و عطا می‌خواهم آبم از سر بگذشته است به سرحد جنون دگر از خوف نگویید، رجا می‌خواهم استخوانی به گلو دارم و خاری در چشم به فراقت ز خدا اشک و نوا می‌خواهم باز از قافله جا ماندم و نومید شدم وصلت جمله رفیقان، ز خدا می‌خواهم مستکینم، به جز از عشق توام نیست کسی بر سر خوان تو ارباب، سخا می‌خواهم استخوانی بده تا کلب درت رام شود منم آن کلب که از شاه، وفا می.خواهم به خدا چشم به دستان تو دارم آقا دیدن صحن تو را، کرب‌وبلا می‌خواهم غافل از قافله گشتم همه از دستم رفت منِ غفلت‌زده دستان رها می‌خواهم ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 9⃣ 🌷 سائل من خراب افتاده‌ی این گوشه‌ام طائف و من سائل این کوچه‌ام با پیاله می به ساغر میزنم در کنار یار، پرپر میزنم از وجودش مست و شیدا می‌شوم در سجودش همچو موسی می‌شوم پیچش مویش مرا دیوانه کرد طاق ابرویش مرا بیچاره کرد جوشش مِی، پاکبازم می‌کند رقص مویش بی‌نیازم می‌کند از وجودش عشق را سر می‌کِشم روی این دل نقش یک سر می‌کِشم یک سر روی نی و یک دل ز پِی یک دل مجنون و یک لیلی به نِی یک هوای عشق و من مستی ضمیر یک خدای عشق و من او را حقیر یک صراط و راه و یک خط مبین یک یقین، حق الیقین، عین الیقین ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 0⃣1⃣ 🌷 جلوۂ ذات ابدی علیِّ اکبر من بودی واصغر شده‌ای شبه پیغمبر من بودی و پرپر شده‌ای ای مرا جلوۂ ذات ابدی، یاولدی قاتل من شده‌ای، بس که تو دلبر شده‌ای بوی تو رایحه‌ی دلخوش زهرا ونبی‌ست به فضای کربلا پخش و معطر شده.ای کوچه‌ای باز نمودند و تو را دور زدند هدف سنگ و نی و دشنه و خنجر شده‌ای ارباً اربا شده‌ای، پخش شدی، پاشیدی وسعت دشت بلا، از چه مُکَثر شده‌ای؟ فرق ماهت بشکستند و دونیمش کردند شب قدر منی، ای وای که حیدر شده‌ای علی و کوچه و پهلو و غریبی، ای وای تو تداعیِ همه‌ روضه‌ی مادر شده‌ای عمه‌ات آمده تا جان نَکَنم در بَر تو غیرت‌اللهی و اینجا تو مکدر شده‌ای تو پناه همه اهل حرم بودی و لیک کودکان از چه ببینند که بی سر شده‌ای؟ ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 1⃣1⃣ 🌷 از عشق... از عشق سر زده ست که بالا گرفته است این بغض در گلوی زمان جاگرفته است یاد غروب غمزده‌ی سال شصت و یک قلب و دل زمین و زمان را گرفته بود ظهر و عطش، شلوغی گودال و مادرش داغ غمش به سینه‌ی زهرا گرفته بود ای خاک بر سرم، پسر دختر نبی کارش میان مهلکه بالا گرفته بود چنگ و نی و دف و آوای هلهله ای وای بر دلم چقدر پا گرفته بود آن روز رفت و گذشت و تمام گشت زینب عَلَم به دوش از آنجا گرفته بود از کربلا به قافله تا شام شد امیر بر روی نیزه چون سر او جاگرفته بود آمد خرابه، دخترکش را خراب کرد دختر سرش به دامن و بر پا گرفته بود از ما گذشت کرب‌وبلا هم تمام شد تا روز حشر گریه‌مان را گرفته بود حالا ملائکه به عزا در حسینیه جبریل هم همان دم در جا گرفته بود ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 2⃣1⃣ 🌷 پرچم عشق... از من امشب تا ثریا داد رفت دام دل از دیده‌ی صیاد رفت باتو امشب عشق بازی می‌کنم عقل شیرین از سر فرهاد رفت در پی زیبا رخی لیلا تبار عقل و دین و زندگی بر باد رفت غمزه‌ای مستانه از او دیدم و زندگی و هستی‌ام از یاد رفت تا که برنی شد سَر آن دلربا قلب عالم از دم ایجاد رفت عاشقی دیدم که از عشقش بسوخت در نگاهم دلبری دل داد و رفت عشق را نوشید از جام بلا‌ تا سر زلفش به دست باد رفت تا قیامت پرچم عشق است سرخ زان زمان که حرمتش بر باد رفت ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 3⃣1⃣ 🌷 شاه سوخت... ظهر بود و داغ بود و ماه سوخت عالمی را مادری با آه سوخت آسمان آتش گرفت و خون گریست جمله مارا دلبر دلخواد سوخت پیرمردی خسته، تنها و غریب در میان مقتلش جانکاه سوخت سلسله بود و نگاه مردمان خاندانی محترم را جاه سوخت بوی پیراهن وزید از نیزه‌ها یوسف گم گشته‌ای در چاه سوخت رأس او بر نیزه‌ها می‌رفت و وای خواهری محزون میان راه سوخت عشق را آتش زدند و بعد از آن خیل عشاق زمین را شاه سوخت ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه اشعار سروده شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی شعر 4⃣1⃣ 🌷 مست کردم... شبی با یاد لیلی مست کردم دل مجنونی‌ام یک‌دست کردم خرابات دلم با یاد ساقی به روی هر کسی بن بست کردم دلم را دست او دادم به دستش تمام رشته ها بگسست کردم تمام عشق را پایش فشاندم به حق، ترک تمام هست کردم من و بالانشینی‌های بیجا حضورش من خودم را پست کردم همان که روی ماهش را بدیدم دلم از عقده‌هایش رَست کردم فدای جان او جان و سر من به قربانش تمام هست کردم عجب حال غریبی بود آن شب شبی که یاد لیلی مست کردم ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه نامه‌های نوشته شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی 💌 نامه‌ی اول يانور المستوحشين في الظلم دیده بر دارالشفاداریم/ هرچه داریم از رضا داریم السلام على ذوات المقدس. هر چه داریم... خیلی دوست دارم و از حضرت حبیب خواستم که شمایی که می‌شناسمت هم، جزو این واژه‌ی عالم‌گیر من گردد و قسمتم را از حضرت شمس داشته باشم. چندی است به مشهد آمد‌ام. با سه دسته از رفقا بودم. قصد اقامت بیشتر از حد نداشتم، ولی باور کن که هنوز نتوانستم حرف دل با صاحبِ دل بزنم و سفره برای کسی باز نکردم. هنوز حتی بعد از هشت روز اقامت در این عهدگاه، اذن دخول نگرفته بودم که امروز به برکت « أحياء عند ربهم یرزقون »، رزق زیارت و اشک را نصیبم نمودند. این قفل نهاده شده روی قلب و دلم به خاطر بار گناه بود که به برکت حضرت شمس، مفتوح شد و توبه ما نیز ان شاء الله. تنهای تنها با بهترین دوستان خود بر طواف مشغول شدم و از اباعبدالله مدد گرفتم و با همت بودم و بعد با حاج محسن و محمد، و از خدا تو را طلب کردم. نماز استغاثه در جوار عالِم مستجاب الدعوة حرّعاملی، خواندم ولی نفهمیدم در آن چه سرّی بود که به پایان نرسید. سفره‌ی دل گشودم و تو را مردانه‌ی مردانه از او طلب کردم، تویی که می‌شناسمت. ولی نسیمی حیات بخش در حرم وزیدن گرفته است که من را با غباری که از سمت گنبد می‌آورد، جان می‌دهد. مقیم حرم گردیده‌ام تا حاجتم را بگیرم. حضرت خورشید عالم لايعلم از اسرار و استار نیز مطلع است و در وجود من سیطره دارد و «تسمع دعایی» گردیده‌ام. امتحان سختی است این صبر و تحمل نامعلوم. از خدا می‌خواهمت. از خدا قدرت خواستنت را می‌خواهم نه برای رسیدن به تو، برای رسیدن به خودش، که خواستم که تو جز این نخواهی. حضرت باری، در حریم شمس، ما همه دردیم و درمان از خداست و در بین این دردمندان از همه سالم تر می‌باشم، ولی تو بر دردم احاطه داری و از کرم شماست که کم و زیاد برایتان فرقی نمی‌کند. پس مضطری مثل من را امن یجیب می‌باشد که به شما برسم. برادری که اصلاً می‌خواستم و نمی‌دانستم، ولی جبل‌النور و من و لاله‌ی گمنام ۲۲ساله‌ای شد پیمان ما. من صدوپنجاه وسه‌ی¹ تو هستم. از نظر خاص حضرت رضا (علیه‌السلام) در این مورد کمال تشکر و خجالت را دارم: تشکر از کرم و خجالت از نعیم. حال، مادرم زهرا (علیهاالسلام) را خوانده ام و می‌خوانمش! ____________________________ ۱. جلابیبهن (آیه ۵۹ سوره احزاب) به حروف ابجد می‌شود ۱۵۳. منظور این بوده است که من پوشش تو هستم. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه نامه‌های نوشته شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی 💌 نامه‌ی دوم شب میلاد امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) سال ۱۳۸۶ بهشت زهرا، شهدای گمنام افوض امری الیک یا علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) هرچه دارم و ندارم، هرچه می‌خواهم و نمی‌خواهم، هرچه خوب و بد قرار است در حق من به وقوع بپیوندد، محوَّل می‌کنم به ولی‌نعمت واقعی خودم علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام). توفیقی بود که بیست صباح در حرم علی بن موسی الرضا (علیه‌السلام) نماز بگذاریم. ابتدا رفتم که درد دل را برم پیش یار و حجتم، اما چه بگویم، چو بیایی برود غم زدل. من با دیدن نور ساطع از گنبد طلایی سلطان، همه چیز از یادم برفت. گفتم حاجت بطلبم دنیایی و آخرتی و... ولی دیدم که تا صاحبم هست، خودم بخواهم؟ با دل، عهدی گذاردم که هر چه خواهد، او بخواهد و من فقط طلب شهادت کردم. به استعانت از علی بن موسی (علیه‌السلام). شب میلادش عهد کردم و گمان کردم صاحب عهد منم. یک چله عاشورا تا میلاد امام حسین (علیه‌السلام) برای رسیدن به همسنگرم، ولی گذشت تا دو چله عاشورا بگذرد و به میلاد غریبش امام مجتبی (علیه‌السلام) برسد و آسمان و زمین شرایط را مهیا برای شب میلاد بکنند. نخواستمت، خواستم شهادت را و اگر تو هم هستی، آن وقت تو را و شرمندگی بی نهایت از سنگ‌های قبوری که حال از خیلی های‌شان بزرگتر هستم و در فکر زندگی. ان شاء الله مرا هم ببرند و راه دهند. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه نامه‌های نوشته شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی 💌 نامه‌ی سوم یامولاتی یا فاطمة اغیثینی يا فاطمة الزهرا (علیهاالسلام) به نام حضرت عشق که موجودیت کل کونین را وابسته و متصل به عاشق‌ترین کرد و او را نقطه‌ی پرگار و سبب خلقت حبيب و ولیّ و زمین و آسمان وكونين گردانید. هم او که عاشقِ عاشق بود، در راهش از ازل تا ابد پایدار و مستدام ماند. پا به هستی چونهادم، همه‌ی هستیِ من وقف دلبر شد و خود نقطه‌ی پرگار شدم از خدا می‌خواهم که این عبد حقیر سر تا پا تقصیر را در روز حشر از متّصلان به رشته‌ی چادرش قرار دهد. ابتدا عرض کنم ای خواننده‌ی واحدِ این حدیث نفس لاينفع، زمانی که اینها رامینویسم، نمی‌دانم که هست؟¹ یا این‌که کی و چه زمانی قرار است این‌ها را بخوانی؟ یا با چه دید و نگرش و پنداشتی این‌ها را می خوانی؟ فقط بگویمت که بدان که این است آن حقیقت پنداری تو برای من. تو را طلب کرده‌ام نه از مردم و نه از خانواده‌ات و نه پدر و مادرت ونه حتی از خودت. تو را طلبیده‌ام از عالم لايعلم حضرت صدیقه‌ی طاهره (علیهاالسلام) که مادرمان است و حق مادری بر گردن ما دارد، چرا که آن بزرگ فرمود: « هرکس حتی ذره ای محبت زهرای اطهر (علیهاالسلام) را داشته باشد می تواند او را مادر بخواند. » با علم بر این‌که در مقامی نیستم که خود را فرزند ایشان خطاب کنم، فقط این عبدسراپا تقصیر که باکمال بدی، خود را بسته به آن حضرت می‌دانم. از مادر کل سادات ومحبين آن عاشق خواستم که برایم خواستگاری کند و باز نه از تو، از خودش که باز مادر تو نیز می‌باشد. و چون روسیاهی این حقیر به قدری بود که از شرمندگی، خود را لایق نمی‌دانستم، از کسانی کمک و استطاعت گرفتم که واسط بین من و مادرمان گردند. این واسطه‌ها زندگان جاویدی هستند که مدتی است حضور دائم ایشان و تأثیرگذاری آنها را در زندگی خود احساس می‌کنم و به اصطلاح بر همان حیات طیبه‌ی این آسمانيان، ایمان قلبی دارم و یک طرفه می‌گویم که بهترین دوستانم هستند که از خدا می‌خواهم با این‌که آنها مرا جزو دوستان خود نمی‌دانند، من را با بهترین دوستانم محشور کند. از همت خواستم. همان آدم معمولی و شاید پر اشتباه و خطایی که بعد از عاشق شدن، معشوق عالمين گردید. وقتی این نامه را می خوانی، نمی‌دانم هستی با من، یا که هستم یا که چه وضعی داریم یا این‌که در چه حالی هستیم. از خدا خواستم که تو را سبب شهادت این حقیر قرار داده و به واسطه تو، مرا در خیل کربلاییان بپذیرد. پس ای سبب شهادتم، بدان که من و تو و این دنیا همه فانی خواهیم بود. پس من را برای خودت مخواه و فقط برای خدا بخواه. خدا: کلمه قشنگی که بیشتر از قشنگی‌اش، ما را یاد داستان‌های فراموش شده و باورنکردنی زندگی‌ها و آدم‌های خودمان می‌اندازد. ولی ایمان به بزرگی اوست که مشکلات را برایم کوچک می‌کند، که به من اجازه می‌دهد بدون هیج مثلاً وسیله، ابزار و مادیات و مقدمات به سراغ تو بیایم. ____________________________ ۱. در دست نوشته های شهید، به همین صورت نوشته شده است. اما احتمالاً منظور، " که هستی " بوده است. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه نامه‌های نوشته شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی 💌 نامه‌ی چهارم یا زهرا (سلام‌الله‌علیها) گفته‌اند که هر کسی را با اعتقاداتش در قیامت برمی‌انگیزند و با هر آنچه محبوبش بوده، محشور می‌گردانند. کسی را که در این عالم حسی در دل داشته، با محبوبش محشور می‌گردانند، خواه این محبوب زمینی بوده یا این‌که.... در این عالم فانی که همه‌اش رو به فناست، بسیار گشتم، بسیاری را درک کردم، نشستم، برخاستم و تجربه کردم و معرفتی پیدا کردم. نمی‌دانم به کجا رهسپار بودم یا در تقدیر من چه نوشته بودند؟ قرار بود که کجا سر در بیاورم؟ آیا از اول تقدیر همین بود یا که به واسطه فیوضاتی، مورد شفاعت قرار گرفت تا که به اینجا و این حال و احوالات کشانیده گشتم؟ ولی هرچه که سببش بود، شاکرم خدای را که " والحمدلله الذي هدانا لهذا" که بر این راه هدایت نموده است و از حضرتش مسئلت می کنم که " لاتزغ قلوبنا بعد إذ هديتنا " و این هدایت، توفیقی است عظیم که عنایت فرموده است، ولی این توفیق و رحمت، امتحان و ابتلائات بزرگتری در دل دارد که بس گران‌تر از ابتلائات عام می‌باشد و شیطانش نیز از جنس خودش می باشد. من و تو که تا حدی توفیق هدایت را داشتیم، امتحانی است در دل هدایت و شیطانی است همرنگ که صف آرایی در برابرش، توکل و همتی بلند و مسئلت نظر خاصه‌ی حضرت هادی را خواهان است. " احیاء عندرب¹... " که حضورشان بر من مسجل گردیده و حیات و نظارت آن‌ها را حس می کنم، از وجودشان نور و برکت فزونی یافته است بر من و نه این‌که من در همه‌ی احوال در پی آنها که آنها همه جا مرا می‌کشانند، مرا می برند، توفیق می‌دهند و همراه می‌کنند با خویش. سفره‌ای می گشایند و مرا که خود از نفس خود مطلع و آگاهم و می‌دانم که قصور و کوتاهی و ناصواباتم بیش از حدنظر است، کریمانه بر سر آن خوان نشانده و از ترحم و رحمت جاری بر سر آن مستفیضم می‌گردانند. باشد که مستدام باشد. ولی بر سر این خوان عظیم که بهر هرکس نیز نمی گشانیدش، امتحانی بس عظیم و ظریف است که حتی مبتلایان آن قادر به فهم درک آن نمی شوند و ندانسته در آن غرق می‌شوند و به دست استدراج به مرحله‌ای واصل می گردند که برگشت از آن، بس سخت و دشوار است. ___________________________ ۱. اشاره است به آيه‌ی " ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أموال أحياء عند ربهم یرزقون ". ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
‍ 🌷 بسم‌رب المهدی 🌷 🔴 🥀 زندگینامه نامه‌های نوشته شده توسط شهید محمدحسین محمدخانی 💌 نامه‌ی پنجم هوالعزيز «مولای یا مولای، انت العزيز و انا الذليل و هل يرحم الذليل الا العزيز و من، گمشده در این ذلالت ضلیل و در جرگه‌ی ضالین این ذلالتم و تو نور هدایت هستی، عالمتاب! عاجزانه می‌گویم و می‌خواهم: «کریمانه بر من بتاب» که محتاج این تابش کریمانه هستم ( یا ایها العزيز مَسَّنا و...) و پرکن کیل بی چیزی را از نور هدایت کریمانه‌ات و مرا از سجن و زندان این هوای نفس رها کن که عمری را در این زندان، به نادانی و جهت جهالت محبوس گشته‌ام، ای کسی که برآورنده دعاها هستی قبل از دعا. معنی «لأغوين»¹ رو آدم وقتی احساس می‌کنه که هی به خودش میگه: " دیگه تموم شد محبوس شدنم در بند. " و بعد دچار بند بزرگتری میشه. مگر این‌که حضرت عزیز، عزیزی کنه و نجاتش بده. من که خودم بد اسیرم، اسیر خودم. همیشه می گم: "حالا تموم میشه ! " اما.... کاش کرمی بشه و گرنه منم یادم میره که اوساکریمی هم هست! بعضی وقتا فکر می کنم که خیلی تنها شدم در این عالم امکان، ولی بازم یادم میاد که نفسم منو از همه چی غافل کرده، از همه کس، از همه خوبا و از همه خوبی‌ها. ای خوب ترین خوبان، خوبم کن! عَشَقَ: میگن عشق از مصدر عَشَق گرفته شده که به گیاهی می‌گن که وقتی دور چیزی می پیچه، اونو توی خودش حل می‌کنه و با خودش یکی می‌کنه. پس هنوز نه عاشق شدم ونه بلدم عاشقی بکنم. عَشَقَ بعد از وَجَد، عَرَفَ و اَحبَّ آمده، ولی من توی کدومش گیرم! _____________________________ ۱، اشاره است به آیه « قال فبعزتك لأغوينهم أجمعين» (ص، ۸۲) ⬅️ پایان ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم