🌷 بسم رب الزهراء 🕊
🔴 #یا_زهرا ( سلام الله علیها )
خاطرات شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
قسمت 7⃣0⃣1⃣
🌟 مزار تورجی
راوی: خانم سلمانی
کارم شده بود گریه. صبح تا شب، شب تا صبح گریه می کردم. با دست خودم پسرم را بدبخت کردم! دیگر نمی دانستم چه کنم. آبروی ما در خطر بود. حاضر بودیم هر چه که می شد بدهیم اما تنها پسر ما نجات یابد! واقعا نمی دانستم چه کنم. به تنها پسر من تهمت هم زدند! پسری که اهل نمازشب است. بسیار مؤمن است و...
همه به من گفتند این دختر به درد شما نمی خورد اما گوش نکردم! حالا همه خانواده در عذاب بودند. حتی راضی نمی شد مهریه اش را بگیرد و برود. همه درها به روی ما بسته شده بود. دیگر هیچ راه چاره ای نداشتم.
شب جمعه بود. به گلستان شهدا رفتم. خدا را به حق شهدا قسم دادم. صبح فردا تصمیم گرفتم بروم امام رضا (ع). گفتم:
« آنقدر میمانم تا مشکل ما حل شود. »
دیدن چهره غم زده پسرم مرا آزار می داد. عصر جمعه بود. در حالی که اشک می ریختم خوابم برد.
در مسجد جمکران بودم. به سمت محراب امام زمان (ع) حرکت کردم. جوانی خوش سیما به سمت من آمد. شبیه رزمندگان دوران جنگ بود. پیراهن سفیدش روی شلوار بود. موهای بلند و زیبایی داشت. وقتی به من رسید گفت:
« بروید سر مزار تورجی!! »
باتعجب گفتم:
« تورجی!؟ »
مزار یک شهید را نشانم داد! حالت قبور شهدای اصفهان را داشت. زنی بسیار مجلّل و باوقار هم در کنار قبر بود. خوب به عکس بالای قبر نگاه کردم. جوان بسیار زیبایی بود.
یکدفعه از خواب پریدم! به اطراف نگاه کردم. پسرم آن طرف اتاق نشسته بود. صدایش کردم و گفتم:
« جواد، شهیدی به نام تورجی می شناسی؟! »
باتعجب گفت:
« چطور!؟ »
گفتم:
« به احتمال زیاد در همین اصفهان دفن است. »
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الزهراء 🕊
🔴 #یا_زهرا ( سلام الله علیها )
خاطرات شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
قسمت 8⃣0⃣1⃣
پسرم بلند شد و به طرف من آمد. با چشمانی گرد شده از تعجب گفت:
« مادرخواب دیدی!؟ »
با تكان دادن سر حرفش را تأیید کردم. گفت:
« چند روز قبل توی مسجد حاج آقا از محبت حضرت زهرا (س) می گفت. بعد در مورد شهیدی به نام تورجی که عاشق حضرت زهرا (س) بوده صحبت کرد. »
ُ با هم راه افتادیم. وارد گلستان شهدا شدیم. پسرم گفت:
« خب حالا کجا بریم. »
گفتم:
« من که سواد ندارم. برو از این مغازه بپرس شهید تورجی می شناسی!؟ »
جوان فروشنده بیرون آمد. آدرس را می شناخت. ما را تا مزار شهید همراهی کرد. تا چشمم به چهره اش افتاد اشک در چشمانم حلقه زد. این همان شهیدی بود که ساعتی قبل در خواب دیده بودم. نشستم و زار زار گریه کردم. گفتم:
« خدایا من خودم نیامدم. تو راه را به ما نشان دادی. مشکل ما را حل کن. »
خیلی اشک ریختم. تا موقع نماز آنجا بودیم. همان شب دوباره در عالم خواب او را دیدم. خودش بود. خود شهید تورجی. آمده بود خانه ما. در گوشه اتاق نشسته بود. لبخند زیبایی بر لب داشت. گفتم:
« جوان من تو را نمی شناسم. اما به راه شما اعتقاد دارم. ما را به شما حواله دادند. خودت کمک کن. »
نگاهی به پسرم کرد. گفت:
« ان شاءالله مشکل حل است. »
روز بعد پدر بزرگ آن دختر آمد خانه ما. از روستا آمده بود. با شوهرم صحبت کرد و گفت:
« این ها به درد هم نمی خورند! من با پدر و مادر دختر صحبت کردم. ما مهریه هم نمی خواهیم! بیایید مشکل را سریع تر حل کنیم! »
ما هم با تعجب به حرف های او گوش می کردیم.
سال بعد برای پسرم به خواستگاری رفتیم. از خود شهید تورجی خواستم دعا كند. گفتم:
« من سواد ندارم. پسرم هم انسان مؤمن و سر به زیر است. دنبال این مسائل نیست. اگر واقعًا دختر خوبی است خودت کمک کن! »
سه سال از آن ماجرا گذشته. پسرم اکنون متاهل است. زندگی بسیار خوبی هم دارد. بارها با همسرش به سر مزار شهید تورجی رفته اند. خدا را هم به خاطر این نعمت شکر گذارند.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الزهراء 🕊
🔴 #یا_زهرا ( سلام الله علیها )
خاطرات شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
قسمت 9⃣0⃣1⃣
🌟 فاطمه
راوی: حمید مرادزاده
از پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم. اما هر جا می رفتم بی فایده بود. می گفتند:
« فرم را تکمیل کن و برو! بعدًا خبر می دهیم! »
دیگر خسته شده بودم. هر چه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و... نبودم. فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهیدتورجی را دوست داشته و دارم. من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم. بعد از آشنایی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم می دادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم. هر هفته به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به حضرت زهرا (س) پیدا کردم.
یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. از بیکاری خسته شده بودم. از او خواستم برایم دعا کند.
نیمه شب بود. از خواب بیدار شدم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم. بعد هم نماز صبح و خوابیدم.
در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف
بود، بلافاصله شهید تورجی از پشت سرآمد و به من گفت:
« برو انتهای صف! »
شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد. اما به احترام تورجی چیزی نگفت.
از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت:
« سریع بیا اتاق مسئول گزینش! »
وقتی رفتم دوستم گفت:
« چرا اینطوری اومدی!؟ چرا کت وشلوار سفید پوشیدی! »
وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید! این همان آقایی بود که ساعتی قبل در خواب دیده بودم. کنار صف ایستاده بود. فُرم را از من گرفت. نگاهی کرد و پرسید:
« مجردی!؟ »
کمی نگاهش کردم. گفتم:
« اگر اینجا مشغول به کار شوم حتمًا متاهل می شوم. »
نگاهی به من کرد و گفت:
« واقعًا اگر مشکل کار تو برطرف شد زن می گیری!؟ »
من هم که خیالم از استخدام راحت بود شوخی کردم و گفتم:
« نه، دختر می گیرم! »
خندید و پایین فرم مرا امضاء کرد. فرم را به مسئول مربوطه تحویل دادم. باورش نمی شد. گفت:
« صد تا لیسانس تو نوبت هستند، چطور برگه شما رو امضاء کردند! »
مشکل کار برطرف شد. با عنایت خدا مشکل ازدواج هم برطرف گردید. با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم. وقتی مراسم عقد تمام شد با همسرم رفتیم بیرون. گفتم:
« خانم میخوام شما رو ببرم پیش بهترین دوستم! »
خیلی تعجب کرد. ما همان شب رفتیم گلستان شهدا کنار مزار شهید تورجی.
عروسی ما شب ولادت حضرت زهرا(س) بود. رفتم سرمزار محمد.
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌷 بسم رب الزهراء 🕊
🔴 #یا_زهرا ( سلام الله علیها )
خاطرات شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
قسمت 0⃣1⃣1⃣
گفتم :
« تا اینجای کار همه اش عنایت خدا و لطف شما بوده. شما مرا با حضرت زهرا (س) آشنا کردی. از این به بعد هم ما را یاری کن. »
بعد هم کارت عروسی را سفارش دادم. علیرغم مخالفت برخی از بستگان روی کارت نوشتم:
« سرمایه محبت زهراست (س) دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر وماه را به دو دستم نهد فلک
یک ذره از محبت زهرا (س) نمی دهم »
يكسال گذشت تا در آخرین روزهای سال ۸۸ فرزند ما به دنیا آمد. قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب کنم. اگر هم دختر بود همسرم. فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جستجو در کتاب های اسم و ... نام عجیبی را انتخاب کرد. اسم دختر ما را گذاشت:
« دیانا »
خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم. وقتی همه رفتند شروع به صحبت کردیم. خیلی حرف زدم. از هر روشی استفاده کردم اما به هیچ وجه کوتاه نمی آمد. گفتم:
« آخه اسم قحطی بود. تو که خودت مذهبی هستی!؟ الاقل یه اسم ایرانی انتخاب کن. دیانا که انتخاب کردی یعنی الهه عشق رُم! »
وقتی هیچ راه چاره ای نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم. به تصویر محمد خیره شدم و گفتم:
« محمدجان اینطور نگاه نکن! این مشکل را هم باید خودت حل کنی! »
صبح روز بعد محل کار بودم. همسرم تماس گرفت. با صدایی بغض آلود گفت:
« حمید، بچه ام! »
رنگم پریده بود. گفتم:
« چی شده؟ خودت سالمی؟! اتفاقی افتاده!؟ »
همسرم گفت:
« چی میگی! بچه حالش خوبه. اگه تونستی سریع بیا! »
٭٭٭
فرمودند:
« شما ما را دوست دارید؟! »
گفتم:
« خانم جان، این حرف را نزنید. همه زندگی ما با محبت شما خانواده بنا شده. »
بعد گفتند:
« این دختر شماست؟ »
برگشتم و نگاه کردم:
« شوهرم و شهید تورجی در کنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت می کردند. »
آن خانم مجلله پرسید:
« اسم فرزندت چیست؟ »
من یکدفعه مکثی کردم و گفتم:
« فاطمه »
*
همسرم ادامه داد:
« بعد هم از خواب پریدم! حالا این شناسنامه را بگیر و برو! اسم فرزندمان را درست کن. »
****
از اين قبيل ماجراها در مورد شهيد تورجي بسيار رخ داده. كه ما به ذكر همين چند نمونه اكتفا كرديم. خواب هاي عجيبي از او نقل شد كه از نقل آنها صرف نظر كرديم. اما مي دانيم كه اين ماجراها ادامه دارد.
رفاقت با شهدا دو طرفه است اگر با آنها باشيم يقينًا شهدا با ما هستند. آنها اين حقيقت بزرگ را براي ما اثبات كردند كه با محبت و پيروي از تنها يادگار رسول خدا (ص) مي توان گره هاي بزرگ را گشود.
تا ابد اين نكته را انشا كنيد
پاي اين طومار را امضا كنيد
هر كجا مانديد در كل امور
رو به سوي حضرت زهرا (س) كنيد.
والسلام
⬅️ ادامه دارد....
ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
﷽
⛔️شبهه:
فیلم شبکه های اجتماعی
ما باید با واقعیت روبرو شویم که چه پیش خواهد امد و باید بدانیم نیت همینه نیت انقراض بشریته تاکنون حدود دو میلیارد نفر واکسن زدند بر اساس گفته مونتینه (ویروس شناس و برنده جایزه نوبل) هر کسی این واکسن ها رو دریافت کرده باشه در دفعات بعد دچار.....
(خلاصه شده)
❇️ پاسخ :
این شخص نه تخصصی دارد و نه آنچه از قول یک ضدواکسن بیان میکند درست است.
وی دانشمند یا متخصص در این حوزه نیست.
کشیشی است متعصب با لیسانس انسانشناسی ( درحوزه علوم انسانی نه زیستی !)
پدر آلکسیس بوگنولو کشیش مدرس فلسفه اسکولاستیک ( توماس آکویناس ) همان فلسفه حاکم کلیسای قرون وسطی در رم است که قصد دارد با تشکیل ارتش شوالیهای، از کاتالولیک ها دفاع کند.
او مدافع دورانی است که مخالفان را با حکم امثال این عالیجنابان، زنده زنده در آتش میسوزانند و طاعون را که بیش از نیمی از مردم اروپا را به هلاکت رساند مجازات خداوند میدانستند.
اکنون نیز این متحجر، بدون تخصص و فهم لازم برای آنچه بیان میکند؛ متوسل به شایعه اینترنتی شده است که کوچکترین اساس علمی ندارد.
آنهم با انتساب دروغ به سخنان مونتنیه
وی مهملی را در باره مرگ قریب الوقوع واکسنزدهها منتشر میکند که هیچ اساس علمی ندارد در حالیکه منحنیهای واکسن در کشورهای پیشرفته نشان از اثربخشی واکسن در کاهش مرگ و میرها دارد.
پی نوشت:
این ابلهان با ترویج افکار غلط موجب شدهاند که عدهای از زدن واکسن خودداری کنند که خود عامل تاخیر در چرخش اپیدمی و ایجاد سویههای جدید خواهد بود.
آمار نشان داده سویههای جدید در کشورهایی رخ داده که کمترین میزان واکسیناسیون در آنزمان را داشتهاند. هند و پرو نمونههای آن هستند.
سرنوشت خود و خانواده را به سخنان پوچ اینگونه یاوهگویان مخبط نسپارید.
#پاسخ_به_شبهات
✨سهم امروزمون از یاد مولای غریب
💫💫💫💫💫
🔴 معنای غیبت امام زمان علیهالسلام
🔹 برای غیبت معانی مختلفی بیان شده است. یکی از آن معانی عدم رؤیت و دیده نشدن است.
🔹 در بعضی روایات از جمله روایتی که از خود حضرت وارد شده، ایشان به خورشید پشت ابر تشبیه شدهاند.
🔸 یعنی او وجود دارد، اما این ما هستیم که از دیدن آن حضرت محروم هستیم، ولی او ما را میبیند.
🔹 طبق بعضی روایات نیز غیبت به معنای دیدن و نشناختن است.
🔸 مثل جریان حضرت یوسف (ع) و برادرانش که اگر چه آنها یوسف را میدیدند، ولی او را نمیشناختند و یوسف آنها را میشناخت.
#مهدویت
#در_محضر_معصومین
🔰امير المؤمنين عليه السلام :
✍ ألا مُستَيقِظٌ مِن غَفلَتِهِ قَبلَ نَفادِ مُدَّتِهِ
🔹آيا كسى نيست كه پيش از پايان عمر از خواب غفلت بيدار شود؟
📚گزيده غرر الحكم و درر الكلم،حدیث ۶۰۰۱۲۹
#حدیث_روز
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۴ مرداد ماه سالروز شهادت مدافع حرم" حبیب الله ولایی " گرامی باد
#صلوات
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🕊 شهید مدافع حرم روز چهاردهم مرداد ماه را بیشتر بشناسیم...
💫با این ستاره ها میتوان راه را پیدا کرد.
💐شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات.
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
💠 اهمیت دادن فوقالعاده شهید حبیب ولایی به نماز و خمس و زکات
🕊 همیشه نمازش اول وقت بود و اگر کسی در این زمان تماس میگرفت ایشان ناراحت میشد، زمان خمس و زکاتش که میرسید ولولهای به جانش میافتاد و سریع به حساب و کتاب زندگی خود میپرداخت تا هر چه سریعتر آن را بپردازد.👇
🔗http://www.tafahoseshohada.ir/fa/news/2753/
@shahedaneosve
شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم
🔺 کلامی از علما
⭕️ حجت الاسلام انصاریان
⁉️ دعوت خداوند چگونه است؟
#کلام_علما